هرم داغ آفتاب از تاروپود لباسهای نخی و نازک عبور میکند و گرمای داغ تابستان، پوست خیس و عرقکرده را میسوزاند؛ گرمایی که درختان محوطه بیمارستان الزهرا را چتری بزرگ کرده که سایهاش را متواضعانه بر سر همراهان بیمار گسترده است. گلهبهگله با فاصله اندک کنار هم نشستهاند و مدتهاست که با هزار و یک امید چشم دوختهاند به پنجره اتاق بیمارشان تا شاید خبری خوشایند از آن تو به بیرون درز کند. یک حصیر یا زیرانداز، فلاسک چای، پیکنیک و چند تکه ظرف، دارایی مشترک همه همراهانی است که در حیاط بزرگ بیمارستان، روی چمنها و زیر سایه درختان توت و نارون اتراق کردهاند و باقی وسایلشان را عقب خودرو جا دادهاند؛ انبوه ماشینهایی که دورتا دور محوطه پارک شدهاند و پلاک بیشترشان غیربومی است.