مالیات بر خانههای خالی اصفهان در پیچوخم اجرا معطل مانده است. با سپردن اجرای این طرح به دست وزارت راه و شهرسازی و با توجه به روند کُندی که در پیش گرفته بود، میتوان پی برد که اجرای آن بهخوبی عملی نشده و این وزارتخانه از به سرانجام رساندن آن ناتوان بوده است.
بزرگی انسانها را از تأثیرات مرگشان میشود شناخت. با مرگ یک نفر، کشور به آشوب کشیده میشود، خونها ریخته میشود روی زمین. یکی هم شهادتش میشود اسباب یک فتح بزرگ. نصر و فتح الهی میآید به برکت آن و وجدانهای خفته بیدار میشوند
ماه مبارک رمضان بود. بهار جان و جهان با هم آمیخته شده بود. روح و جانمان همراه با طبیعت داشت نفس تازه میکرد. سرشار از همه این خوشیها بودم. برای بچههای مدرسهمان یک گروه مجازی توی ایتا راه انداخته بودم که شده بود هیئت مجازیمان در ایام عید. هر روز با بچهها یک جزء از قرآن را ختم و آن را به یکی از ۱۴ معصوم تقدیم میکردیم.
مزه جا ماندن خیلی تلخ است. یادتان هست زمان بچگی توی مدرسه، شبهای اردو از شدت خوشحالی خوابمان نمیبرد؛ تا صبح با خودمان میگفتیم: نکند یک موقع جا بمانیم از رفقایمان. جا ماندن خیلی تلخ است.
روز یکم آپریل سال جاری میلادی مصادف با 13 فروردین سال 1403 خورشیدی، شاهد وقوع پرده جدیدی از جنایات و رویکردهای غیرقانونی رژیم اشغالگر قدس بودیم.
هرچه جستوجو میکنم عکسهای سردار شهید زاهدی را در کنار فرماندهان شهید میبینم؛ عکسهایی که قبلا به آن بیتوجه بودم و حالا میفهمم که او نیز باید شهید میشد. نشد یک بار نامش را سرچ کنم و عکسی از او در کنار شهیدی نباشد. انگار او جا مانده بود تا رسالتش را انجام دهد و به یاران شهیدش بپیوندد.
نسبت فامیلی داشتیم؛ یک نسبت دور. یکیدو بار با هم صحبت کردیم، از جبهه گفت، از اینکه راه جهاد را انتخاب کرده است، گفت که در این مسیر شاید بازگشتی وجود نداشته باشد، گفت حتی امکان دارد یک روز شهادت نصیبش شود.من راهش را قبول داشتم و بودن در مسیرش انتخابم بود که شدم همراهش، سال ۶۱ بود.
چهارپنجساله بودم که آقای زاهدی شد یکی از اعضای خانواده ما. جنس رفتار شهید با خانواده ما دیدنی بود؛ بهخصوص رفتاری که با مادر داشت، انگار که مادر خودش بود. خیلی محبت میکرد. پانزدهساله بودم که پدرم به رحمت خدا رفت و محبت شهید حالت پدرانه به خودش گرفت و شد یک تکیهگاه امن برای همه ما.اخلاصش دیدنی بود.
سردار سرلشکر پاسدار شهید محمدرضا زاهدی که به حاج علی زاهدی معروف است، یکم شهریور 1340 در اصفهان متولد شد. او به همراه ششتن دیگر از همرزمان خود درحالیکه مشغول انجام خدمت در بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق بودند، با حمله هوایی رژیم جنایتکار صهیونیستی به شهادت رسیدند و آسمانی شدند.
و رسیدیم به چهل روزگی نداشتنت، ندیدنت، نبودنت و … کلمهها را جا به جا میکنم، کلمهها در هم میپیچند. لا به لای عکسها میگردم. حرفهای فاطمهات را مرور میکنم. انگار که قند توی کلمههایش آب میشود وقتی با همه حیایی که توی حرفهایش جوانه میزند، میگوید که چقدر خوب بلد بودی قربان صدقه یکی یک دانه دخترت بروی.
توی گوشم گفت دست عمو پیدا شده. برای همه 130 نفر ما خواهر و برادرها و دختربرادرها و دخترخواهرها و عروس و داماد و نوه شنیدن خبرش، باز ترکیدن بغضی چند روزه بود. شب بود و غم، همه جانمان را پر میکرد.
تیمهای فوتبال سپاهان اصفهان و مـلوان بندرانزلی در حساسترین دیدار مرحله یکچهارم نهایی رقابتهای جام حذفی کشور را برگزار میکنند و تیم برنده این دیدار به جمع چهار تیم برتر این رویداد راه پیدا میکند.