به گزارش اصفهان زیبا؛ هنگامی که به مشاهیر تخت فولاد نظری میاندازیم، متوجه میشویم که میتوانیم آنها را به سه دسته تاریخی تقسیم کنیم. هرکدام از این دستهها ویژگی خاص خود را دارند که با آن زمانه نسبت دارد.
دوره اول
مشاهیری هستند که حول محور دوران صفویه شکل گرفتهاند. آنها عمدتا قلههایی از فضائل هستند و در یک کلام میتوانیم بگوییم شخصیتهایی جامعاند.
حکمت در آن زمان به معنای بهرهگیری از شئون مختلف دانش بوده است و این معارف به یکدیگر اتصال داشته و آن شخص با داشتن فضائل بسیار همچون چشمهای جوشان بوده است که علمش بهصورت طبیعی سرازیر میشده و سایرین از آن بهره میبردند.
اولین شخصیت مطرح این دوره میرفندرسکی بوده است و بعد از آن خوانساریها، خاتونآبادیها و فاضلان از جمله این بزرگان هستند.
چنانچه به دنبال نام های بیشتر باشیم میتوانیم به میرزارفیعا و صادق اردستانی نیز اشاره کنیم؛ شخصیتهایی که آنان را حکیم مینامند و جمعی از علوم مختلف را تا درجه عالی در سینه دارند و کارشان شاگردپروری و عمق بیشتر بخشیدن به مجموعه این معارف است.
این فضا تا سالهای بعد از صفویه هم ادامه دارد و این نگاه سنتوار به مجموعه حکمت اسلامی توسط مشاهیر میراثدار صفویه در مکتب اصفهان دنبال میشود.
شاخصترین این چهره ملا اسماعیل خواجوی است و پس از او آقا محمد بیدآبادی و شاگردان او در این دسته قرار میگیرند.
دوره دوم
این دوره از حدود 150 سال پیش شروع میشود و نقطه ثقل آن دوران مشروطه است.
در این دوران مشاهیری بیشتر مطرح هستند که رؤیایی در سر دارند. این چهرهها توانستهاند رؤیای خود را به هر مقداری جلو ببرند؛ البته ممکن است آنان نیز در این دوره جامع فضائل و علوم باشند و تخصصهای گوناگون داشته باشند؛ اما شهرت امروز آنان برای ما در یک ماجرا خود را بیشتر نشان داده است؛ ماجرایی که به صورت رؤیا و آرزو در ذهن آنان حک شده و شخص، رسالت و آرمان خود را محققکردن آن میداند.
یک نفر میخواهد تولید ملی را تقویت کند و برای اصفهان صنایع نساجی و پارچه باکیفیت بیاورد. دیگری میخواهد برق را به این شهر بیاورد. یکی بهدنبال نابودی
بیسوادی است و آن یکی نگران عقبماندگی مسلمانان است و عدهای هم بهدنبال رؤیای نابودی استبداد هستند و آرزوی قلبی بسیاری از بزرگان هم کوتاهکردن دست استعمار از بلاد مسلمین است. در هر مورد هم مثالهایی در سرزمین غنی از مشاهیر تختفولاد موجود است.
برای مثال شخصیتی مانند آیتالله زند کرمانی رؤیایی که در سر دارد با هماهنگی دین و دانش محقق میشود.
آرزوی او برطرفشدن عقبماندگی ایرانیان است و از این رهگذر به همراهی دین و دانش روز تأکید دارد.
یا در ادامه میتوان به شخصیت اعزاز نیکپی اشاره داشت که با همت و پشتکار خود توانست تونل کوهرنگ را احداث کند و زایندهرود را حیاتی دوباره بخشد.
لازم به توضیح نیست که در پی اتصال ایرانیان با مدرنیته، آن روحیه اصلی مدرن در میان نخبگان درخشید. جوهر مدرنیته عبارت است از تصرف و میل به تسلط. هنگامی که شخص رؤیایی را در ذهن میپروراند و عزم کسب آن آرزو میکند، حدی از سلطهگری و میل به تسلط بر آن سوژه را دارد.
این روحیه کلی در فضای مدرن مدام در حال تقویت است و به نوعی از پایههای این عصر به حساب میآید.
دوره سوم
دوره سوم را منحصر به دوران انقلاب اسلامی میدانیم؛ زمانهای که از دهه پنجاه شروع میشود و با درخشش چهرههای آرمیده گلستان شهدا ادامه مییابد.
در این دوران ویژگی شاخص بزرگان، آن است که در قلب و جان به دنبال رؤیای گرفتن جهان هستند.
این اندیشه متناسب با اقتضائات آن زمان، در آن دوران خاص بسیار فروزان میشود و به برخی شخصیتها، حتی کسانی که تحصیلات مرسوم عالی هم ندارند، حیات ویژهای میدهد. این اندیشه نقش بزرگی در بلندقامت شدن این افراد دارد.
رؤیای تسلط بر جهان و اصلاح عمومی آن و نابودی کفر و ظلم، امری است که ریشه اصلی در قرآن دارد؛ زیرا خداوند وعده داده است که حق بر باطل پیروز میشود و سرانجام جهان با مؤمنین حقیقی است.
از طرفی، این رویکرد اصلی با زمانی که گرایش مارکسیستی در مبارزان جهان غالب بوده نیز همزمانی داشته است. دقت داشته باشید که تا آن زمان تمام جنبشهای ضداستمعاری دنیا به نحوی تحت تأثیر اندیشههای چپ بوده و فضای حاکم بر کل مبارزات جهان این چنین بوده است.
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی بعد از آن هم نمونههای فراوانی از تحرکات چپ به معنای مارکسیستی کلمه در جایجای دنیا دیده میشود که در کشورهای مسلمان هم نمونههای فراوانی دارد.
مبارزان ایرانی هم که بهترین سابقهها و موفقیتها را در جهاد دارند، از کلیت این فضا بیگانه نبودند؛ البته هنگامی که آنها در ایران حکومت را به دست میگیرند بهدلیل فضای سنتی خود کمتر میل به خودانتقادی دارند و در ادامه نمیتوانند مشغول بازبینی خود و رویکردهایشان شوند.
انقلاب اسلامی دقیقا آن مقطعی است که دین عزم سیاست میکند؛ به حدی که عالمان دینی، امور را در دست گیرند و انسان انقلابی کسی است که با اراده، عزم رسیدن به اهداف الهی میکند.
او اهداف خود را عمیقا حق میپندارد و حقپنداری افکار را در حدی میداند که همراهی تمام دنیا با آن را مطلوب و نقطه نهایی میشمارد.
این روحیه بنیادینی است که در سیمای بسیاری از شهدا، به خصوص جوانان پرشور آن دیده میشود و در عمل و نوشتههای آنان رگههایش دیده میشود.
به نظر میرسد انسان برخواسته از عالم سنت، به دنیا و سرنوشت نهایی آن متواضعانهتر نگاه میکند.
این اندیشه که بگوییم پایان جهان، ظهور امام مهدی (عج) است پس ما دست از عمل سیاسی برداریم، قطعا جاهلانه است؛ اما این روحیه که انتظار را طوری تعریف کنیم که دیگر مأموریتی بر حضرت مهدی(عج)نماند و ما بتوانیم کل فتنه در عالم را رفع کنیم هم مطابق با سنت نیست.
در معنای واقعی مهدویت، نهایتا مشکلات بشر بدون حضور شخص امام حل نمیشود. اگرچه تلاش سیاسی برای برطرفکردن مشکلات لازم است؛ اما در نهایت شیعه در تاریخ خود میدانسته که آن گره اصلی و عظیم بدون حضور معصوم باز نمیشود.
گزاره «تا شرک و ظلم هست، مبارزه هست»، جملهای صحیح و بدیهی است و مؤمن پیوسته با بدیها پیکار میکند؛ اما گزاره «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» چندان مطابق با روح سنت نیست؛ زیرا اساسا انسان در سنت خود را مسلط بر تاریخ و پایان آن نمیداند و متواضعتر از آن است که کل عالم را سوژه خود کرده و چنین بی پایان، رؤیاپردازی کند.
نابودی کل بدیها اگر چه حس خوبی است؛ اما َشیعه میداند که تغییردهنده کل معادلات هستی نیست و این میتواند الهامگرفته از فیلسوفان و دانشمندانی از علوم اجتماعی باشد که معتقد بودند انسان بهعنوان تغییردهنده در روند تاریخ باید به میدان آمد.
شیعه در تاریخ خود نه بیکار نشسته و نه قرار است کل دنیا را به صورت ایدهوار ذهن خود، اصلاح کند. شیعه ترکیبی از درک مواقف تاریخی و حوالتها و در عین حال اقدام و عمل بوده است.
این نگاه که اصیلتر از رؤیای کسب جهان بوده، نه کسی را دچار رکود میکند و نه مؤمنان را دچار توهم و اضطراب میکند و در نهایت این دیدگاه تاریخی صحیح و معتدل به مؤمنان میگوید که هر کس بر سر جای خود و به اندازه رستگاری میتواند مفید و مؤثر باشد.