تأملاتی بر مفهوم «مشاهیر اصفهان»:

مشاهیر اصفهان را چگونه بشناسیم؟

وقتی می‌خواهیم تعدادی از بزرگان تاریخ را به‌عنوان مشاهیر اصفهان معرفی کنیم، پیش از هر چیز باید از خود بپرسیم که معنای «اصفهان» چیست و مراد ما از این کلمه کدام است؟

تاریخ انتشار: 09:49 - شنبه 1402/04/24
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
مشاهیر اصفهان را چگونه بشناسیم؟

به گزارش اصفهان زیبا؛ بیان علم نجوم آن است که ستارگان به‌عنوان اجرامی بزرگ در فضای آسمان وجود دارند؛ اما در گذشته باور آن بود که آسمان چون سقفی است و ستارگان هم به آن میخ شده‌اند.این اشارت ورود خوبی است برای فهم معمای انتخاب مشاهیر اصفهان. وقتی می‌خواهیم تعدادی از بزرگان تاریخ را به‌عنوان مشاهیر اصفهان معرفی کنیم، پیش از هر چیز باید از خود بپرسیم که معنای «اصفهان» چیست و مراد ما از این کلمه کدام است؟

اصفهان در نگاهی سطحی به ارض جغرافیایی اشاره دارد؛ اما این نگاه توانایی عمیق‌ترشدن هم دارد. ابتدا باید بپذیریم که اصفهان ماجرایی دارد و در گذر تاریخ از طی صدها سال این مسیر را پدید آورده است.

اثبات این مطلب بسیار پردامنه و پربحث است و نیاز به نظریه‌پردازی دارد؛ مانند آن کار عظیمی که محمدکریم پیرنیا انجام داد و مشخص کرد که معماری ایرانی اساسا یک معماری واحد است. روح و کلیت این معماری از پیش از اسلام وجود داشته و بعد از اسلام هم سیر خود را پیموده است.

طبیعی است که این روح واحد به معنای نفی رابطه با سایر ملل و ارتباط‌های بین فرهنگی نیست؛ کسی هم نگفته که این مسیر، مسیری کاملا خالص است؛ بلکه قطعا مسیر معماری در تمامی این سال‌ها در بده‌بستان با معماری غیر ایرانیان و بلاد دیگر هم بوده است.

آن چیز که معماری ایرانی نام دارد، آن جوهری است که در تمامی این سال‌های دراز قابل‌درک است؛ برای مثال، شما هنگامی‌که در اصفهان به مسجدسید یا مسجد رکن‌الملک از دوره قاجار می‌روید، ترکیبی از رنگ‌ها را می‌بینید که با عناصر دیگر، الگوگیری از فضای اروپایی را نشان می‌دهد؛ اما به‌صورت وجدانی تأیید می‌کنید که این مکان کلیتی دارد که با مسجد جامع عباسی و مسجد شیخ لطف‌الله، همخوانی دارد.

آن مساجد دوران صفوی با آن همه نقش و رنگ هم روحی دارند که در مسجد جامع با رنگ یکدست خاکی و آجری حس می‌شود و این سیر می‌تواند عقب‌تر هم برود.

مثال معماری که توسط پیرنیا به‌طرز قاعده‌مندی بیان‌شده، می‌تواند در رشته‌های مختلف دیگر هم پیگیری شود و اساسا اصفهان دارای تاریخ واحدی است که مسیری مستقل به خود را پیموده است. با چنین فهمی از اصفهان است که می‌توان اکنون مشاهیر اصفهان را تعریف و برجسته‌ترین آنان را انتخاب کرد.

مشاهیر اصفهان آن بزرگانی هستند که مسیر اصفهان را تقویت کرده‌اند. آنان یا در بستر این ماجرا رشد کرده‌اند یا اصفهان را به‌واسطه حضور و اقداماتشان رشد داده‌اند.

این تعریف از مشاهیر اصفهان حاوی چندین مطلب مهم است:

1. اینکه شخص در چه شهری متولد شود و در چه شهری وفات یافته و به خاک سپرده شود، شاخص اصلی اصفهانی‌بودن نیست. شاخص همان در ماجرا بودن است؛ برای مثال، میرزای نائینی در نائین متولدشده و در دوران عظمتش در نجف بوده است؛ اما درهرصورت در دوران حضورش در اصفهان از مکتب فکری فقهی اصفهان بهره برده است.

2. عظمت انسان‌ها را خطی که می‌ماند، تعیین می‌کند؛ و الا ممکن است شخصی در فنی خاص، استادی درجه یک باشد، اما در حافظه تاریخی حذف شود و آن‌ها که می‌مانند به خاطر ماندن آن ماجرای ماندنی است؛ برای مثال، میرداماد و ملاصدرا به دلیل اهمیتی که دارند خط فلسفی ماندگار حکمت اسلامی از مسیر آنان گذشته است؛ و الا کسانی هستند که در عالم فلسفه کمتر نامشان برده می‌شود، اما در واقع شأن فلسفی و نظرات بزرگی داشته‌اند.

پیش‌تر در ماجرای شعر فارسی هم این‌چنین بود که انوری، خاقانی، منوچهری و… چندان امروز در معرض توجه نیستند؛ اگرچه عظمت‌های شعری دارند؛ اما فردوسی، خیام و حافظ، آن نقاط ماندگار و محل ارجاع هستند؛ زیرا این خط در شعر پارسی مانا شد.

مثال دیگر اینکه، عقل‌گرایان قدرتمندی در تاریخ ایران بوده‌اند که امروز دیگر نامشان در تاریخ فلسفه ما نیست؛ درحالی‌که واقعا توانمند و قدر بودند؛ اما آن حکمایی نامشان مطرح است که در پی تکمیل ماجرای پیوند دین و عقل و آشتی میان آن دو بوده‌اند.

3. کسانی که به‌صورت ویژه این مسیر اصفهان را تقویت کردند، بیشتر از هم‌رده‌های خود به شهرت رسیدند؛ برای مثال، ما در تاریخ قرون اولیه اسلام در اصفهان محدثان فراوانی داریم؛ اما حافظ ابونعیم نسبت به هم‌دوره‌ای‌های خود اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا او توانست نام امام‌علی(ع) را وارد کتب حدیثی اهل سنت کند؛ پس در مسیر ولایی‌شدن تاریخ اصفهان، ابونعیم ماندگار است و نامش درخشان‌تر و ماناتر مطرح می‌شود.

گرایش دینی واحد

دقت کنیم که ماجرای اصفهان، آن حرکت تاریخی طولانی است که دارای گرایش دینی واحد است. گرایش دینی غیر از یک دین خاص است. واضح است که اصفهانی‌ها در زمان‌های مختلف مذاهب گوناگونی داشته‌اند؛ اما درنهایت گویا حرکت این شهر یک نقطه را نشانه‌گیری می‌کند.

اصفهانی‌ها زمانی ناصبی بودند و با عبور از گرایش‌های اهل تسنن متعادل‌تر به سنی دوازده‌امامی رسیدند و درنهایت شیعه شدند و در تشیع هم جریانی کم‌وبیش تکاملی را تا انقلاب اسلامی پیموده‌اند.

چنانچه هر فردی توانسته باشد در این گذرهای تاریخی نقش برجسته‌ای را در انتقال ایفا کرده باشد، جایگاه مهم‌تری دارد. چنین شخصی از مهم‌ترین نمونه‌هایی است که باید او را به نام مشاهیر اصفهان شناخت. ابومسعود رازی، صاحب‌بن‌عباد، سید شفتی و آیت‌الله خادمی ازاین‌دست هستند.

یک نگرانی

وقتی چنین بحثی مطرح می‌شود، عده‌ای نگران می‌شوند که در سال‌های بسیار دور و سال‌های اخیر، آنچه درباره اصفهان ادعا دارید، شکل نگرفته یا آنکه امروز با ورود به دوران جدید دیگر خبری از آن نیست؛ درواقع این گروه همان نگاه و تعریف کلیشه‌ای از مکتب اصفهان را دارند و هنوز با نگاه یگانه و واحد این متن به اصفهان همراه نشده‌اند.

اولا، درباره دوران بسیار قدیم باید گفت که در آن زمان شخصیت‌ها به‌صورت مجمل خود را برای ما آشکار می‌کنند. مهم‌ترین نمونه آن، جناب سلمان فارسی است. سلمان نمونه‌ای از تجلی همه دوران‌هاست که به‌صورت پنهان در سینه یک انسان رخ داده و گویی مابقی ماجراهای مردان خدا، شکوفایی همان حقیقت سلمان
است.

در مورد دیگر می‌توان به سعیدبن‌جبیر اشاره کرد. درست است که او چندان درس طولانی و حوزه منسجمی در اصفهان نداشت، درهرصورت او به‌صورت مستقیم از امام سجاد(ع) حدیث شنیده بود. اگر خط اولیه حوزه اصفهان را بر پایه حدیث بدانیم، سعیدبن‌جبیر را می‌توان آغازگر بسیار مهمی دانست که دیگران از پی او آمده‌اند؛ هرچند بروز تاریخی او در اصفهان بسیار کم باشد.

پس هنگامی‌که به سال‌های بسیار دور برمی‌گردیم، مراد ما آن حالت فشرده‌ای است که در ادامه امتداد تاریخی اصفهان خود را شکوفا و نمایانگرتر می‌کند. درست است که در ابتدا این حالت مجمل نشان‌دهنده آن مکتب تمام‌عیار نیست، اما موادی در خود دارد که گویی تمام خصوصیات آتی را با خود حمل می‌کند.

ثانیا، درباره نفرات دوران جدید هم باید دوباره تأکید کنیم که کسی به‌دنبال خالص‌گرایی نیست؛ بلکه به‌دنبال خط واحد کلی هستیم. گاهی اوقات این خط کلی اصفهان، دیده نمی‌شود و تنها به‌صورت دغدغه‌هایی خود را نشان می‌دهد.

پیگیری این دغدغه‌ها هم، ویژگی مشاهیر اصفهان است؛ برای مثال، محمدحسین مصورالملکی آن هنرمندی است که در دوران خاص تاریخی خود قصدی از تلفیق دارد. جلال تاج در همین دوران است و ارحام‌صدر را نیز باید در همین دسته‌بندی دید. قرار نیست آن‌ها به‌صورت غیر منعطف بیانگر ماجرای تاریخی یا سنت باشند، بلکه آن‌ها هرکدام به نحوی از دغدغه به ماجرای هویت نظر داشته‌اند.

هنگامی‌که انقلاب اسلامی رخ می‌دهد هم این‌چنین است. در انقلاب و بعد از انقلاب شاهد ظهور بسیاری از افکار، اعمال و شخصیت‌هایی هستیم که لزوما به‌صورت مطلق در امتداد سنت نیستند و اصلا قرار هم نیست کسی اسلام خالص بشود.

در این دوران در زمینه اداره شهر و کشور هم فراوان گرایش‌های به چپ و راست وجود دارد که می‌توان آن‌ها را در ماجرای شهر دانست. درمجموع، باید گفت هر آنچه توانسته باشد ماجرای عینی شده و رو به آرمان این شهر را در تاریخ روبه‌جلو ببرد، این شخص قابلیت آن را دارد که از بهترین مشاهیر اصفهان معرفی شود.

مشاهیر اصفهان در تخت‌فولاد

هنگامی‌که به تخت‌فولاد نظر می‌اندازیم متوجه می‌شویم شخصیت‌های فراوانی در این زمین آرمیده‌اند که هرکدام ماجرای اصفهان را به نحوی پیش برده‌اند؛ برای مثال، در زمانه بعد از صفویه، ملااسماعیل خواجویی مسیر تشیع را در هیاهوی فتنه افغان حفظ کرد و این بقا، ارزشی بزرگ برای اصفهان بود.

بعد از او آقامحمد بیدآبادی، پرچمی در حکمت را بالا نگه داشت و فلسفه صدرایی را زنده کرد و از پس او حکمای دیگر با مشربی عرفانی آمدند.

محمدتقی رازی پایه‌ای مهم را در علم اصول بنا نهاد که بعدازآن تمامی بزرگان حوزوی اصولی، پای سفره آن نشستند و حوادث سیاسی‌اجتماعی اصفهان در سال‌های بعد از آن به محوریت مجتهدان اصولی شکل گرفت.

جهانگیرخان قشقایی فرد دیگری بود که در مقام معلمی، شاگردان فراوانی را تربیت کرد و مسیر حکمت شیعی همراه با توجه احکام و اخلاق را تداوم بخشید.

ازاین‌دست مثال‌ها فراوان است. در یک کلام، آن کسی رامی توان از مشاهیر اصفهان برشمرد که بر اصفهان و بر مسیر تاریخی واحد این مدینه چیزی افزوده باشد.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

8 + هفده =