شعله‌های پیروزی

آتش از سر شب شعله می‌کشید و با اشتیاق، به حرف‌های گرم بابابزرگ گوش می‌کرد و به جمعشان در آن پاییز سرد کنار ساحل گرما می‌بخشید.

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۹ - سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه
شعله‌های پیروزی

به گزارش اصفهان زیبا؛ آتش از سر شب شعله می‌کشید و با اشتیاق، به حرف‌های گرم بابابزرگ گوش می‌کرد و به جمعشان در آن پاییز سرد کنار ساحل گرما می‌بخشید.

– خلاصه، این بود سرگذشت سرزمین آبا و اجدادی ما که به‌خاطر مقاومت و ایستادگی پدران و مادران ما، یعنی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های شما، قلب غزه تا ابد می‌تپد.

ساحل آرام و امن مدیترانه تا ابد برای شما و فرزندانتان می‌ماند.

دیگر اسرائیلی وجود ندارد. بحمدالله‌والمنه نام اسرائیل از روزگار محو شد. خیمه پیروزی برپا و صلح و دوستی بر دنیا حاکم شد.

دیگر چیزی به آمدن سرخی شفق نمانده بود.

باد پاییزی بوی زیتون را با خود همه‌جا می‌پراکند. شعله‌های آتش در معرض باد و عطر زیتون به رقص درمی‌آمد و غرورآمیز می‌خروشید تا خاموش نشودو بابابزرگ تعریف کند.

بابابزرگ گفته بود تا این آتش جان دارد، برایتان قصه می‌گویم.