حقارتی به نام اسرائیل…

من عاشق جلوتر از زمان و مکان بودنم. عاشق رفتن به 30، 40 سال آینده. یک وقت‌هایی پا را فراتر می‌گذارم و به زمانی فکر می‌کنم که هیچ کدام از ماهایی که الان هستیم، نیستیم.

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۳ - سه شنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
حقارتی به نام اسرائیل…

به گزارش اصفهان زیبا؛ من عاشق جلوتر از زمان و مکان بودنم. عاشق رفتن به 30، 40 سال آینده. یک وقت‌هایی پا را فراتر می‌گذارم و به زمانی فکر می‌کنم که هیچ کدام از ماهایی که الان هستیم، نیستیم.

به آدم‌های آن زمان، به حرف‌هایشان، حتی به چیدمان کلمه‌هایشان، به نوع پوششان، به ساختمان‌ها و ابرساختمان‌هایشان فکر می‌کنم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، دلم می‌خواهد بیشتر بدانم مردم چند دهه جلوتر از ماها از این روزهای ایران عزیز ما چطور یاد می‌کنند و از کثافتی به نام اسرائیل چطور؟

دلم می‌خواهد خیال‌پردازی کنم و بنشینم کنج کافه‌ای و درست همان لحظه‌ای که بوی قهوه تازه‌دم خزیده توی بوی هل و دارچین و عطر ملایم چوب، خیمه زده به تنم، گوشم را بسپارم به میز کناری که چند جوان امروزی (البته به‌وقت آن زمان)، چطور از حقیر بودن اسرائیل کودک‌کش حرف می‌زنند آن هم درست زمانی که باهدف قراردادن نظامی‌ها، غیرنظامی‌ها را زد و آن‌قدر احمق بود که حدس هم نمی‌زد همسایه دیواربه‌دیوار یک نظامی می‌تواند غیرنظامی باشد.

دلم می‌خواهد بدانم وقتی قرار است مستندی پخش شود از حال‌وروز این روزهای ایرانمان و یکی از سکانس‌هایش به‌تصویرکشیدن قامت مادر شهیدی باشد که دو یَل شده‌اند دو بال برایش و همان‌طور که گوشه چادر مشکی‌اش نشسته بین دو دندان جلویش و آرام‌آرام خودش را می‌رساند پای مزار پسرانش، مستندساز چه نریشنی روی این سکانس می‌گذارد.

دلم می‌خواهد بدانم وقتی معلم مدرسه‌ای قرار است برای دانش‌آموزانش از تابوت‌هایی که می‌شد به‌تنهایی حمل کرد و حتی بعضی از تابوت‌ها به قد یک بغل بود، صحبت کند، چطور غم آن روز را روایت خواهد کرد. چطور خواهد گفت از همه بچگی‌هایی که پودر شد و تن کودکی که سوخت و لباسی که شد یادگاری و قاب شد کنج دیوار.

دلم می‌خواهد بنشینم گوشه میدان آزادی تهران و از آدم‌های هم‌نسل خودم که آن روزها انگار زمین‌بازی روی سرشان عوض شده و سفیدی‌ سایه انداخته جای سیاهی‌های موهایشان، بشنوم که چطور از روز هفتم تیر سال 1404 یاد می‌کنند.

از روزی که همه مردم یکی شده بودند برای وطن، برای ایران. از روزی که آدم‌ها شده بودند موج و حرف‌هایشان شُره می‌کرد از چشم‌هایشان. از آدم‌هایی که فرصت پیدا نکرده بودند دوره سوگ را پشت سر بگذارند و داغ روی داغ گذاشته بودند تا به وقتش بیایند برای بدرقه شهدایشان آن هم خانوادگی.

دلم می‌خواهد بدانم وقتی تقویم سال 1444 می‌رسد به 23 خرداد آن سال، اهالی رسانه چه تیترهایی خواهند زد از روزی که اسرائیل خبیث تاسیسات هسته‌ای، پایگاه‌های نظامی و مناطق مسکونی و فرماندهان نظامی و غیرنظامی‌های ما را هدف قرار داد.

دلم می‌خواهد بدانم طراحان آن روزها برای 935 شهید این روزها چه طرح‌هایی خواهند زد و کاربران فضای مجازی با چه هشتک‌های ایستادن و قدرت ما را به رخ دنیا خواهند کشید. چقدر این روزها دست‌هایمان گزگز می‌کنند. چقدر واژه داریم که باید متولد شوند. چقدر کار داریم ما..