او در سال 1916 ماهنامه «یهودی» را پایهگذاری کرد و تا سال 1924 سردبیری آن را به عهده داشت که تبدیل به مرکزیترین انجمن روشنفکران آلمانی یهودی شد. بوبر به واسطه این ماهنامه ایده همکاری مسالمتآمیز بین یهودیان و اعراب فلسطین را برای تشکیل کشوری واحد و دوملیتی معرفی کرد. در سال 1934، بوبر که ساکن آلمان نازی بود به ریاست انجمن آموزش یهودیان بزرگسال و تربیت معلمان یهودی رسید و تلاش کرد کنار گذاشته شدن دانش آموزان و معلمان یهودی از سیستم آموزشی را جبران کند. پس از ممانعت گشتاپو از تدریس بوبر، وی در شصتسالگی به فلسطین مهاجرت کرد و ضمن تدریس فلسفه در دانشگاه دارالسلام، موسسهای برای تربیت معلمان یهودی مهاجر بهویژه از خاورمیانه و شمال آفریقا تأسیس کرد. فلسفه بوبر بر پایه مواجهه یا به عبارتی دیالوگ بین انسان و سایر موجودات بنا شده که درواقع به ارتباط میان انسان و خدا اشاره دارد. وی در کتاب «دانیال» (1913) پنج دیالوگ درباره دو موضع اصلی انسان در برابر جهان، یعنی جهتگیری و ادراک نوشته است. جهتگیری جهان را ایستا و اداره شده توسط قوانین قابل فهم میداند که رفتاری نظاممند دارد. در مقابل، ادراک جهان را خلاق، سرشار از احتمال ارزیابی میکند. کتاب «صحبتهایی در باب یهودیت» (1923) گام بعدی تعالی بوبر را نشان میدهد. سخنرانیهای اولیه این کتاب بین سالهای 11-1909 در پی شرح هویت یهودی است. در برخی از این سخنرانیها رابطه عرفانی میان انسان و خدا بیشازحد مشهود است، اما در سالهای بعد بوبر از این رابطه عرفانی به رویارویی انسان و خدا و حیات جداگانه این دو تغییر رویکرد داد. بوبر در «کتابهای حسیدی» (1927)، بیقراری انسان در دوران مدرن را حاصل از دست رفتن سه رابطه حیاتی وی عنوان کرد: رابطه میان انسان و خدا، انسان و انسان، انسان و طبیعت. وی راه احیای تمام این روابط را ملاقات مجدد انسان با طرف دیگر رابطه در سه مرحله الهی، انسانی و طبیعی معرفی و یهودیت حسیدی را به عنوان برترین راه فائق آمدن بر این معضل شناسایی کرد. وقتی بوبر سه ساله بود، مادرش او و پدرش را ترک کرد و بهاینترتیب وی نزد پدربزرگ و مادربزرگش پرورش یافت. بعدها جستوجوی مادر گمشدهاش به یکی از محرکهای اصلی تفکر دیالوگ محور او، بهویژه در نوشتن اثر معروفش «من و تو» (1923) تبدیل شد. طبق گفته بوبر، خداوند بین انسان و سایر موجودات رابطههای من-تو را محقق میکند. میزان متقابل بودن این روابط به درجه موجودات بستگی دارد، به عنوان مثال بین نباتات و گیاهان تقریباً صفر و بین حیوانات نادر است، درحالیکه این رابطه بین انسانها همیشه ممکن و گاهی اوقات حقیقی است. یک رابطه راستین با خدا، آن گونه که از سمت انسان تجربه میشود، ناگزیر ارتباطی از جنس «من-تو» است که در آن نه تنها به خداوند فکر میشود، بلکه مورد خطاب قرار میگیرد و ملاقات میشود. بهندرت ممکن است رابطه «من-تو» میان دو انسان رخ دهد، چراکه انسانها نه در اوج کمال بودن خویش -همچون عشقی عمیق یا یک دوستی آرمانی- بلکه به شکلی نقصان یافته وارد رابطه با دیگری میشوند؛ بنابراین بوبر این نوع رابطه را «من-آن» مینامد که در آن انسان طرف مقابل را به ابژههایی برای تفکر تقلیل میدهد و یا در قید مناسبت اجتماعی -چون رئیس و کارمند- دیگران به چشم ابزار مینگرد. این نوع رابطه امکان خلق علوم کاربردی و سوءاستفاده انسانها از یکدیگر را فراهم میکند. با توجه به این تقسیمبندی، بوبر مفهوم اخلاقی «مرز موقت» را شرح میدهد که طبق آن در هر شرایطی برای ایجاد بیشترین خیر ممکن، ارتکاب حداقلی از شر ضروری است و مرز بین این خیر و شر همواره متغیر و نیازمند اندازهگیری است؛ بنابراین، برای ایجاد مرزی موقت با بهترین بازدهی باید تلاش کرد رابطه «من-تو» را برقرار نگاه داشت و تنها در مواقع ناچاری از رابطه «من-آن» استفاده کرد. بوبر همچنین هر نوع عملی که امکان داشت ارتباط انسان با خدا را از شکل «من-تو» به «من-آن» تبدیل کند نهی میکرد؛ اعم از نظریاتی که خداوند را بهعنوان ابژه تعصب قرار میدادند، شرعیاتی که او را بهعنوان مقنن قواعد خشک یا عبادات جلوه میدادند و نهادهایی که او را محدود به حوزه کلیساها، مساجد یا کنیسهها میکردند.