هنگامی که بهاصطلاح «ژانر» حق طلاق در توییتر به راه افتاد و نهتنها فمینیستها، بلکه آنهایی که ذرهای بهتساوی حقوق زن و مرد اعتقاد داشتند، از ضرورت داشتنش برای زنان صحبت کردند، خانم سلبریتی نوظهور تازه متأهلشدهای که حساب کاربریاش را مدت زیادی نبود که ساخته بود، با کپی کردن یک پیام و انتشارش، سعی کرد سری میان سرها دربیاورد و در این آشفتهبازار شبکههای اجتماعی، چندتایی هم فالوور نصیب خود بکند. او حتی زحمت پاککردن اضافههای پیام را هم به خود نداده بود. بله این روزها فمینیسم اینگونه است، مخالفت با آنهم باعث دیده شدن میشود، چه برسد به موافقت با آن!
در سالهای اخیر با همهگیرشدن شبکههای اجتماعی و بهخصوص اینستاگرام، عدهای بهواسطه شغل، سبک زندگی، مهارت یا حتی فرزندانشان، مخاطبان بسیاری پیداکردند و ساکن طبقهای در شبکههای اجتماعی شدند به نام «اینفلوئنسرها»؛ افرادی که مخاطبان بسیار زیاد دارند و روی افکار یا سبک زندگی مخاطبان (فالوورهای) خود تأثیر میگذارند. بهمرورزمان و تأییدگرفتن همیشگی از دنبالکنندگان، این امر بر آنها مشتبه شد که میتوانند یا حتی باید درباره تمام مسائل نظر بدهند و چهچیز مهمتر و روشنفکرمآبانهتر از فمینیسم و فمینیست بودن؟! یک ایده ناب که آنها را دوباره به فالوورهایشان خاطرنشان کند، چیزی که بازنشر شده و باعث شود عمیقتر از سطح زندگی روزمره و نمایشیشان به نظر بیایند، چیزی که باعث شود مخاطبانشان آنها را متعلق به قشری ببینند که اهل مطالعه، فکر و کنش اجتماعی هستند. جدا از رستهای که آگاه به ذات فمینیسم هستند، مابقی معمولا به دو صورت واکنش نشان میدهند: از ریشه مقابل آن میایستند و آن را رویکردی میخوانند که بههرروی مخالف با مردان و نهاد خانواده است. در نظر آنها تنها زنان میتوانند فمینیست باشند، آنهم نه هر زنی! زنی با موهای کوتاه، ترشروی، خشن، بددهن و بهدوراز هرگونه صفات یا اعمالی که جامعه آنها را «زنانه» میخواند. گروه دیگر که اغلب آنان را زنان تشکیل میدهند، فمینیسم را نحلهای میدانند مبتنی بر برتری زنان، تواناییهای خارقالعاده که هیچکس دیگر از پس آن برنمیآید و غرق در زیبایی و غرور و دستنیافتنی بودن. در صفحههای شبکههای اجتماعی اینفلوئنسرها، نوکیسهها و تازهبهدورانرسیدگان دنیای سلبریتیها، فمینیست بودن هم مانند بسیاری از ابژههای زندگیشان دچار دستخوردگی و فانتزی میشود. هنگامی که صحبت از مردسالاری میشود میگویند: «…هرگز و هرگز با پدیدهای به اسم «مردسالاری» مواجه نشدم؛ حتی باوجود خانوادهای که کاملا مردسالار بود… هرگز به هیچ مردی اجازه ندادم برای من، وقتم، رشته دانشگاهیام و البته که زندگیام تصمیم بگیره… برای همین مردسالاری رو نمیشناسم و هیچ احساس خاصی برای زنهای مظلوم و عاشق نقش «قربانی» ندارم… .»
در نگاه اینفلوئنسرهایی ازایندست، قربانیهای تجاوز بهسادگی میتوانند از متجاوزشان درخواست کنند که آنها را رها کند؛ هنگامیکه در خانه حبس میشوند و اجازه رفتن به مدرسه را هم ندارند، آزادانه میتوانند به رشته دانشگاهی موردعلاقهشان فکر کنند یا قربانیهای کودکهمسری بهراحتی میتوانند به خواستگارشان «نه» بگویند. در دنیای رنگی و آزاد اینفلوئنسرها، همهچیز آغشته به سانتیمانتالیسم است و مردسالاری را هیچ نمیشناسند و تنها چیزی که این میان اهمیت دارد، همسو شدن با جریان آب است. گاه اما این تصنعی بودن، در جای دیگری بیرون میزند. شخصی که از تساوی زنان و مردان میگوید، در پستی برای «روز دختر»، دختر را اینگونه معنا میکند: «دختر یعنی شیرینی مطلق، یعنی کمُدی پر از دامنهای چینچین، یعنی کشوهای پر از لاک و گل سر، یعنی یه اتاق پر از عروسکهای صورتی، دختر یعنی حساسترین گل دنیا و… .» نداشتن اصالت در یک رویکرد و اصرار بر «شو آف»(نمایش تصنعی) کردن آن تا جایی پیش میرود که خانم یا آقای مدافع حقوق برابر، اینگونه ارزش زن را تقلیل میدهد و او را معنا میکند. بههرروی در این طیف سلبریتی مجازی، اینطور نیست که فمینیست حقیقی بودن آنقدرها مهم باشد؛ بلکه آن چیزی که اهمیت دارد، صرفا واکنش نشان دادن مقابل آن است. آنچه مهم است اینکه حرفی درباره آن زده شود؛ حال با هر محتوا و هر کم و کیفی. بله امروز نان در فمینیستبودن است!