به یادِ آن دوست، اسداله شکل‌آبادی

خبر کوتاه است. همیشه خبر تلخ کوتاه است و خبرهای تلخ زندگی کم نیستند. خبر تلخی که تلخی‌اش آتش به جانم زد این بود که «اسداله شکل‌آبادی»  در این روزگارِ کرونایی چشم از جهان فرو بست. دوستی که تا یاد دارم نامش با کتاب گره خورده بود. کتاب همۀ زندگی او بود. نخستین بار او را در اوایل دهه شصت خورشیدی دیدم. زمانی که در بازار سپاهان اصفهان کتابفروشی و انتشارات سهروردی را داشت.

تاریخ انتشار: 09:01 - سه شنبه 1399/08/20
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

همان‌جا بود که کتاب «سپتامبر بی باران» نوشته «ویلیام فاکنر» ترجمه «احمد اخوت» را که چاپ کرده بود خریدم و هنوز آن کتاب در کتابخانه‌ام هست و کتاب‌های دیگری که او چاپ کرد با عشق به ادبیات و هنر و نمایش، که شیفته آن بود. نشر فردا تجربه و حس مشترک او بود با محسن شوشتریان که تصویر فردا را داشت. محسن به سینما می‌اندیشید و اسد به کتاب. و شاید با تمام رنج‌ها و بی‌مهری‌های گاهگاهی روزگار و مردمان او نشر فردا را تا آخرین روز حیاتش برپا نگاهداشت و کارهای ماندگاری را به فرهنگ و هنر ایران عرضه داشت.
کدام را بگویم. «پدرو پاراموِ» «خوان رولفو» یا  «فضای خالی» «پیتر بروک»، یا  «شاه لیر» «ادوارد باند» یا آثار «هنریک ایبسن»  و «جنایت و مکافاتِ» «داستایوفسکی» و «کرگدنِ» «یونسکو» و همه آن آثار دیگری که شما می‌دانید و خوانده اید یا خواهید خواند. این‌ها همه نشانِ تلاش بی پایان انسانِ فرهیخته‌ای بود که همۀ هستی‌اش کلمه بود.
کتاب بود و اندیشه. و آرمانش فرزانگی جامعه ای بود که در آن می‌زیست. یادش تا همیشه جاودان.

 

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط