همانجا بود که کتاب «سپتامبر بی باران» نوشته «ویلیام فاکنر» ترجمه «احمد اخوت» را که چاپ کرده بود خریدم و هنوز آن کتاب در کتابخانهام هست و کتابهای دیگری که او چاپ کرد با عشق به ادبیات و هنر و نمایش، که شیفته آن بود. نشر فردا تجربه و حس مشترک او بود با محسن شوشتریان که تصویر فردا را داشت. محسن به سینما میاندیشید و اسد به کتاب. و شاید با تمام رنجها و بیمهریهای گاهگاهی روزگار و مردمان او نشر فردا را تا آخرین روز حیاتش برپا نگاهداشت و کارهای ماندگاری را به فرهنگ و هنر ایران عرضه داشت.
کدام را بگویم. «پدرو پاراموِ» «خوان رولفو» یا «فضای خالی» «پیتر بروک»، یا «شاه لیر» «ادوارد باند» یا آثار «هنریک ایبسن» و «جنایت و مکافاتِ» «داستایوفسکی» و «کرگدنِ» «یونسکو» و همه آن آثار دیگری که شما میدانید و خوانده اید یا خواهید خواند. اینها همه نشانِ تلاش بی پایان انسانِ فرهیختهای بود که همۀ هستیاش کلمه بود.
کتاب بود و اندیشه. و آرمانش فرزانگی جامعه ای بود که در آن میزیست. یادش تا همیشه جاودان.