این ماجرا اما به خودی خود نه تنها مذموم نیست، بلكه قابل تحسین هم هست. نوسازی شهرها و استفاده از ظرفیتهای عمرانی برای تبدیل بافتهای قدیمی و كهنه به ساختمانهایی مجهز به امكانات روز برای زندگی، یك رخداد مثبت در هر شهر و كشوری قلمداد میشود. اما سؤال اساسی در این میان این است كه این ساخت و سازها تا چه حد مطابق با بافت فرهنگی شهر، سبك و سیاق زندگی مردم و شرایط اقلیمی و جغرافیایی آنها انجام میشود؟ مثلاً در همین شهر اصفهان كه سرعت عجیبِ ساخت و سازهای عمرانی در دورافتادهترین کوچههایش کاملاً محسوس است، چه میزان از ساختمانها متناسب با شرایط زندگی، اندیشه، بافت و تاریخ مردم این شهر ساخته میشوند؟ البته باید توجه داشت كه مخاطب این سؤال نه فقط مسئولان و متولیان صدور مجوزهای ساخت و سازو یا معماران و شهرسازان، بلكه تك تك مردم این شهر نیز هستند. در واقع تا زمانی كه مطالبه عمومی و تقاضای چشمگیر برای ایجاد تغییر در جریان مهمی همچون ساختمانسازی در یك شهر از سوی مردم وجود نداشته باشد، مسئولان نیز مجاب به صدور مجوزهایی كه ساخت و سازها را از اصالت و تعاریف بومیشان دور میکند، نخواهند شد.
خانه ساده یا خانه باشكوه؟
باید پرسید هدف ما از تخریب خانه قدیمیمان و ساختن یك خانه جدید به جایش چیست؟ اگر این هدف چیزی به جز نوسازی و ساختن «خانهای مناسب و ساده» برای زندگی باشد، باید بدانیم كه چه بسا در تشخیص درست مسئله دچار اشتباه شدهایم. ما از خانه، دستاویزی برای تفاخر و جلوهگری ساختهایم و به همین دلیل تلاش میکنیم تا بهجای یك عمارت قدیمی، یك ساختمان چند طبقه بسیار لوكس بسازیم كه تا مدتها چشم همه عابران و رهگذران را به خودش مشغول كند.
پرسش بعدی این است كه این جریان پرچالش در ساخت و سازها از كجا نشئت میگیرد؟ در حالیكه شهرهای بزرگ كشور ما همچون اصفهان دهههاست با معضلات بزرگی همچون آلودگی هوا، كمبود آب و انرژی، بیكاری، حاشیهنشینی، فقر، دوقطبی شدن شهر و پررنگتر شدن مرز میان بالا و پایین شهر روبرو هستند، پیروی از چنین سبك و سیاقی برای ساخت و سازها و احیای بافت فرسوده چه معنایی بهجز رونویسی از یك نسخه اشتباه دارد؟ مهمتر اینكه آیا در میان دستورالعملها و قوانین مربوط به این حوزه، ساختار مشخصی وجود دارد یا بخش عمده انتخابها در این زمینه به سلایق شخصی مالكان مربوط است؟
ضرورت یك تغییر…
شاید آنچه ضروری بهنظر میرسد، ایجاد تغییرات عمیق اما تدریجی در باورها و نگرش ما نسبت به داشتن خانهای برای زندگی باشد و چهبسا رجوع به گذشته و فرهنگ بومیمان بتواند نجاتبخش اندیشه ما از سایه تاریكی باشد كه مدرنیته (به معنای برداشت نادرستی كه ما از آن داشتهایم) بر سرمان انداخته است. در گذشته در همین اصفهان خودمان باور بسیاری از مردم بر این بوده كه خانه باید به زعم ناظر بیرونیاش نمایی ساده و خالی از المانهای حسرتبرانگیز داشته باشد. اینكه داخل خانه با چه فضایی چیدمان میشود امری شخصی و مربوط به صاحبخانه است، اما «نما» به عنوان مؤلفهای اجتماعی و جمعی كه دیگرانی به جز صاحبخانه را با خود درگیر میکند، مستلزم سادگی و بیپیرایگی است. در قدیم چه بسیار خانههای اعیانی و اشرافی كه نمایی سادهتر از خانههای طبقه متوسط جامعه امروز داشتهاند!
بنابراین امروز ضروری به نظر میرسد كه در پاسخ به نیازهای عادیمان قدری تأمل كنیم. نیاز ما به «خانه داشتن»، پاسخی به جز یك خانه لوكس و مدرنِ مجهز به انواع امكانات هم میتواند داشته باشد. ما میتوانیم در خانهای ساده و البته مناسب برای زندگی از حیث اندازه، نما، چشمانداز و … زندگی كنیم بیآنكه خود را ملزم به داشتن خانهای بهشدت لوكس و مجهز به امكانات بهروز كنیم.