آنچه امروزه بهعنوان هویت ایرانی از آن نام برده میشود، امری حیاتبخش و ریشهدار در میان مردم این سرزمین است.
چه میشود که این ملت میتواند از تنگناهای تاریخی بهخوبی عبور کند و صف او از هم پاشیده نشود؟ شکلگیری و پرورش هویت واقعی ایرانی را میتوان از دل حوادث، جریانها و مکاتب علمی در تاریخ ایران جستوجو کرد.
مکتب اصفهان
یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر فرهنگ و هویت ایرانی، «مکتب اصفهان» است. در قرون 10 و 11 هجریقمری که اصفهان پایتخت ایران بود، علما، هنرمندان، فضلا و طالبان علم و هنر از سرتاسر ایران و کشورهای همسایه، رهسپار اصفهان شدند.
پویایی، شکوفایی و خلاقیت در زمینههای هنر، معماری، کلام، فقه، اصول، عرفان، فلسفه و… نتیجه این دوران است؛ ازهمینرو مـعمـولا استادان و تربیتشدگان مکتب اصفهان، انسانهایی چندبعدی و دارای مهارت در علوم مختلف هستند.
اما آنچه مثل یک روح واحد، در میان همه پیشرفتها و رشدها در زمینههای مختلف جاری است، مؤلفهای هویتساز و روحبخش به اصل مکتب اصفهان و زمینههای مختلف آن است.
نقش حیاتبخش فلسفه و حکمت
ابتدا باید یادآور شد که زمینههای مختلف علمی و هنری در هر جامعه، خواهناخواه تحتتأثیر بنیانهای فکری آن جامعه است؛ ازاینرو کسانی که به ساحت فکر و اعتقادات میپردازند و زندگی خود را صرف رشد تفکر جامعه میکنند، مهمترین و عمیقترین تأثیرها را بر علم و هنر و فرهنگ آن جامعه میگذارند.
«میرداماد»، فیلسوف، محدث، فقیه، ریاضیدان و ادیب، ملقب به «معلم ثالث»، مؤسس اصلی مکتب اصفهان شمرده میشود.
خلاقیت و تألیف، در عین نظاممندی و اسلوب، از مهمترین ویژگیهای مکتب اصفهان است که به مدد همت بلند میرداماد جوانه زد و در میان شاگردان او بارور شد، شاگردانی که تقریبا همه دانشمندان و علمای پس از خود و بهتبع آن، مردم را تحتتأثیر قرار دادند.
ازاینرو میرداماد را میتوان نماد مکتب اصفهان و یکی از سازندگان هویت ایرانی دانست. اما صحبت از چه خلاقیتی در میان است؟
مجادله به جای همدلی
پیش از مکتب اصفهان، در میان گروههای مختلف، ازجمله صوفیها، عرفا، فقها، محدثان و فلاسفه که هرکدام میان بخشی از مردم طرفدار داشتند، بیش از آنکه تعامل مثبت و سازنده یافت شود، مجادله و تحقیر و گاها تکفیر به چشم میخورد؛ اتفاقی که در دوران فتنه و شلوغیهای پس از انقلاب اسلامی نیز تجربه کردهایم و بسیار آشناست.
دلیل عمده این ماجراهای تلخ این بود که بیشتر گروههای مختلف، فضا و بستر مشترکی در ساحت فکر و نظر پیدا نمیکردند که در آن زمین مشترک، بخواهند طرف مقابل را بفهمند؛ همه گروهها ادعای اسلام و دین و پیامبر و خدا را داشتند.
ولی برای برخی از گروهها و سران تندرو، زمین دین و دینداری فقط بهوسیله خودشان تعیین میشد و هرکسی بیرون از این زمین بازی میکرد، کافر بود!
چنگ میرداماد به ریسمان الهی
این تنگنای فکری به یک گشودگی واقعی و وسیع نیاز داشت، نیازی ضروری به گستراندن زمینی غنی و وسیع پیش پای مکاتب مختلف که در دل آن بتوانند هویتی واحد بیابند و نظام فکری خود را سامان دهند و در مرحله بعد نیز اختلافها را با فکر آزادانه و گفتوگوی محترمانه حل کنند.
هنرنمایی میرداماد دقیقا همینجا رخنمایی میکند. او خود بهخوبی از بنیانهای فکری گروههای مختلف آگاه بود و میدانست که ریشه اختلافها به تفاوت در جهانبینی و مسائل بنیادین فلسفی برمیگردد.
جایی که میان فلسفه مشایی و فلسفه اشراقی، ظاهرا تعارض وجود دارد و این تعارض رفتهرفته در مکاتب دیگر وخیمتر شده، تا جایی که برخی دیگری را تکفیر میکنند.
در این میان میرداماد برگ برندهای تعیینکننده رو کرد: احادیث معصومان(ع). میرداماد با رویآوردن به منبعی غنی از معارف، زمین الهی وسیعی را در افق فکر بشر گشود.
ازآنجاکه همه گروهها خود را معتقد به دین و ملزم به گفتار و رفتار ائمهاطهار(علیهمالسلام) میدانستند، احادیث ائمه بهعنوان شاخصی همگانی و مشخصکننده حق از باطل، وارد میدان شد یا به عبارت بهتر، میدان فکر را آفرید. میرداماد، اصول و مبانی فلسفی خود را با تفکر و تعقل در آیات و روایات محکم کرد.
او شیره مشترک در میان تمام گروههای اعتقادی را بیرون کشید و بهطور آگاهانه، آن را وارد فلسفه کرد تا کشتی عقل در دریای متلاطم فلسفه، لنگرگاه محکم خود را گم نکند.
آموزش و پیگیری این انقلاب فکری، توسط شخص میرداماد، معاصران او ازجمله میرفندرسکی و شاگردانش ازجمله جناب ملاصدرا و شاگردانش ازجمله آقامحمد بیدآبادی و ملاعلی نوری و ازطرفی دیگر علمایی چون آقا حسین خوانساری، ملارجبعلی تبریزی و البته فاضل سراب، ادامه یافت.
حاصل فعالیتهای علمی در این افق جدید، خلاقیت و نوآوری، نقد و گفتوگوی محترمانه و سازنده و از همه مهمتر، ریشهیافتن مفهومی عمیق در هویت ایرانی بود.
مفهومی که از مکتب اصفهان جاری شد و در اعماق ذهن و زبان همه اقشار؛ از دانشمند و هنرمند گرفته تا بازاری و هیئتی، جا خوش کرد و آن چیزی نبود جز «وحدت کلمه».
مردم ایران ازآنپس، نشان دادند که بهخوبی این مفهوم را درک کردهاند و به دنبال تمرین و عملیکردن آن هستند.
درواقع پیداکردن عروهالوثقی و آن حبلالمتین که در هر مجادله، بنبست، فتنه و بحرانی در میان امت اسلامی، نجاتبخش و حیاتآفرین است، در عمق هویت این سرزمین جوانهای زد که ثمرۀ آن را در چهلوچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به چشم میتوان دید.