چیستی بیتفاوتی و برخوردهای انفعالی
در ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که بیتفاوتی و برخوردهای انفعالی درواقع نوعی احساس تلقی میشوند؛ یعنی اگر بخواهیم در وجود انسان به ویژگیهای گوناگون بشری بپردازیم، این بیتفاوتیها را باید جزو احساسات انسانی قرار دهیم. تـفـکـرات اطرافیان، اندیشههای رهبران جامعه و رفتارهایی که در سطح جامعه و خانواده میبینیم، بهنوعی احساسات ما را شکل میدهند و این احساسات، ارزیابیها و قضاوتهایمان را تحتتأثیر قرار میدهند. درنتیجه این ارزیابیها، منجر به تغییر در رفتارهایمان میشوند. این تغییر را در سطح کلی، گاهی بهصورت بیتفاوتی میبینیم؛ بهعنوانمثال، در تصادفی که خودمان مقصر هستیم و باید رفتار مناسبی داشته باشیم، بیتفاوت و منفعلانه از کنارش میگذریم. بنابراین تفکراتی که در پیرامون ما میگذرد؛ روی احساسات ما اثر گذاشته، قضاوتهایمان را تغییر داده و همه اینها منجر میشود که تغییر رفتار بدهیم و در رفتارهای اجتماعی بهصورت منفعلانه عمل کنیم.
از دیدگاه روانشناختی، انگیزههایی که ما را به حرکت وادار میکند و ویژگیهایی که در انسان، شوق یک رفتار و بروز احساسی را ایجاد میکند، به پاداش یا تنبیههای دریـافـتشـده بـرمیگـردد.
در حقیقت پاداشها، انگیزشها و حتی تنبیههای ما، بر اساس مشوقها و بازدارندههایی شکل میگیرد؛ مثلاً اگر برای اطرافیانمان کاری انجام دهیم و از طرف آنها تشویق یا مورد سپاسگزاری قرار نگیریم، رفتهرفته این کار منجر به بروز بیتفاوتی و بیانگیزگی میشود و بعدها در موارد مشابه برخوردهای انفعالی از خود نشان میدهیم. بنابراین، پاسخنگرفتن در خصوص کاری که انجام میدهیم، این فکر را به وجود میآورد که کسی برای کار و اندیشهمان، هیچ اهمیتی قائل نیست و این رفتار منجر به بروز حالتی بازدارنده میشود و برعکس اگر برای کارها و ایدههای ارائهشدهمان، پاسخ، پاداش و تشویق بگیریم، در برخوردهای مشابه بیانگیزه و بیتفاوت نیستیم و میتوانیم رفتارهای مناسبتر و انسانیتری از خود بروز دهیم. اگر این موارد را در سطح خانواده مطرح کنیم، میبینیم که در خانواده، مهارت سپاسگزاری و ارتباط صحیح با همسر و فرزند و با پدر و مادر را از کودکی نیاموختهایم. در سطح جامعه هم، معمولاً از طرف مسئولان بین خوب و بد تفاوتی گذاشته نمیشود و در بسیاری اوقات کسانی که رفتار بدتری دارند به طرق مختلف، بیشتر مورد تشویق قرار میگیرند؛ مثل رشوهدادن و پارتیبازی که میتواند باعث ازبینرفتن شایستهسالاری شود و چون بسیاری از مواقع در روابط بینفردی، پاسخها و پاداشها نابجاست و افراد ممتاز و دارای مراتب علمی بالا، از افراد فاقد این ویژگیها در سطح پایینتری قرار میگیرند، طبیعتاً در این مجموعه، اینگونه افراد هیچ انگیزهای برای رفع مشکلات ندارند و بیتفاوت عمل خواهند کرد.
انفعال و مبحث انتقاد و انتقادپذیری
یکی از موضوعهـایی کـه میتـواند ما را از بیتفاوتی به اطرافیانمان و جامعه بیرون بیاورد و رفتارهای انفعالی را به رفتارهای فعال تبدیل کند، بحث انتقادکردن و انتقادپذیری است. ولی متأسفانه نهتنها از دوران کودکی و مدرسه، مهارت انتقادکردن را کسب نکردهایم، بلکه سرپرستان و آموزگاران ما نیز مهارت انتقادشنیدن را نداشتهاند و از طرف دیگر اصلاً مکانی بهصورت مجازی و فیزیکی برای آحاد مردم و نهادها گذاشته نشده است که بهطور مستقیم بتوانند انتقادها و نظرات خود را درباره رفتارها و فعالیتهای مسئولان بازگو کنند و در مقابل، بازخورد واضحی را دریافت کنند؛ حتی افرادی که درباره مسئلهای انتقاد کردهاند، معتقدند که برای آنها دردسرهایی در پی داشته و پاسخدهی مناسبی هم صورت نگرفته است. بنابراین نبود فرصت و موقعیتی در جامعه برای انتقادکردن و انتقادپذیری، منجر به این نتیجهگیری در افراد میشود که حرفهای آنها اهمیتی ندارد و در جایگاه مناسبی مطرح نمیشود و واکنش خوبی هم در بر نخواهد داشت و طبیعتاً چنین شرایطی، جامعه را به طرف جامعهای مطیع، بلهقربانگو و چاپلوس میبرد که فروتنانه با بسیاری موضوعها و مسائل برخورد میکند و در ظاهر همه مسائل و مشکلات را میپذیرد؛ اما بهصورت انفجاری آن را در خود نگه میدارد. پس از چنین جامعهای غیر از رفتار منفعلانه نباید انتظار دیگری داشته باشیم. این جامعه میتواند خانواده، سازمان، وزارتخانه یا حتی در ابعاد وسیعتری باشد و بهعنوان یک آسیبشناس اجتماعی یکی از راهکارهای برونرفت از این حالت را آموزش مهارت انتقادکردن و پذیرش انتقاد میدانم.
مشارکتپذیری و بیتفاوتی
موضوع دیگری که میتوان بعد از بحث انتقادپذیری مطرح کرد، مبحث مشارکتکردن و مشارکتپذیری است. مثلاً اگر بخواهیم این مشارکتپذیری را در بعد سیاسی مطرح کنیم، متأسفانه میبینیم که مسئولان جامعه بهطور مثال در موقع انتخابات، مردم را به مشارکت تشویق میکنند و بعدازآن فرصتی برای مشارکت آنها قائل نمیشوند. مسئولان برای اینکه مشارکت مردم را داشته باشند، نباید انتخابی عمل کنند. نباید برخی از نمایندگان مردم و تفکراتشان را کنار بگذارند و فقط به یک تفکر خاص توجه کنند. این بیتوجهی به جناحها، گروهها و تفکرات مختلف باعث کاهش مشارکت مردم میشود. در بعد خانواده هم اگر والدین بین فرزندان خود تفاوت بگذارند، رؤسای یک اداره، بین معاونان خود تفاوتی قائل شوند و رهبران جامعه هم افراد را گروهبندی کنند، طبیعتاً گروه و افرادی که خودشان را به علت بیتوجهی به نظرات و تفکراتشان، سهمدار در محیط و جامعه نمیدانند، در خصوص مسائل پیرامونیشان، کاملاً بیتفاوت میشوند و خود را از حالت درگیرانه بیرون میآورند؛ چون در درون به این معتقد شدهاند که مسائل پیرامونی، هیچ ربطی به آنها ندارد و کسی برای نظراتشان اهمیتی قائل نشده است. این موضوع بسیار مهمی است که در سراسر دنیا به آن توجه میشود و همهٔ مردم را به گونههای مختلف در مسائلی که به آنها مربوط است، مشارکت میدهند؛ مثلاً شما اگر بخواهید دانشآموزان یک مدرسه رفتار بهتری داشته باشند، بهتر است در مسائل مدرسه، نظر آنها را بپرسید. هرچند ممکن است بسیاری از نظرات غلط باشد؛ اما بیان این نظرات و مشارکتی برخوردکردن با مسائل، باعث تشویق افراد به مشارکتکردن و پرهیز از برخوردهای انفعالی میشود.
انفعال و ارتباط آن با مسائل روانشناختی
بیتفاوتی به هنجارهای اجتماعی در پیرامـون ما از چندین آبشخور نشئت میگیرد: قبولنداشتن هنجارهای اجتماعی، عنادداشتن با هنجارها و آگاهنبودن به آنچه در پیرامون افراد میگذرد، به دلیل نداشتن مهارتهای ارتباطی، جمعی و مهارتهای جامعهپذیری است. علاوه بر این موارد، میتوان در ادامه به مباحث روانشناختی تأثیرگذار در بیتفاوتی افراد اشاره کرد.
صرفنظر از تربیت و مهارت افراد که نقش بسیار مهمی در بیتفاوت نبودن افراد در خصوص مسائل اجتماعی دارد، میتوان گفت که همهٔ انسانها، شخصیت یکسانی ندارند یا به یک سبک و سیاق زندگی نمیکنند، ازاینرو برخی افراد به دلیل ویژگیهای شخصیتیشان، خود را به مسائل پیرامونی متعهد دانسته و سعی میکنند مشکلات محیط خود را حل کنند. برای مثال از طبیعت در برابر آلودگیها مراقبت میکنند، به آن احترام میگذارند و حقوق افراد دیگر را نیز رعایت میکنند؛ اما برعکس برخی از افرادی که هیچ اهمیتی برای مسائل پیرامونی خود قائل نیستند، ممکن است شخصیت وابستهای داشته باشند و در شیوهٔ عملکردن از کسی که به او وابسته هستند، پیروی کنند. یا افراد ترسو و گوشهگیر نیز از درگیری و واکنش نشاندادن به مسائل پیرامونی خودداری میکنند. شخصیتهای ضداجتماعی و مرزی هم نهتنها در خصوص بهبود جامعه بیتفاوتاند، بلکه در پی آن هستند که وضعیت موجود را تا جای ممکن تخریب کرده و آزار و اذیتی برای دیگران ایجاد کنند. بنابراین در وهله اول برای بررسی علت بیتفاوتی افراد به مسائل جامعه، باید خصوصیات افراد را از دیدگاه روانشناختی بررسی کنیم.
در برخی افراد و بهویژه اشخاص دارای وسواسهای فکری و عملی که یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی تأثیرگذار درزمینه عمل منفعلانه است، نوعی آرمانگرایی میبینیم. این افراد علاقه زیادی به یک مدینه فاضله دارند و معمولاً در ذهنشان دنبال جامعهای کامل و بدون نقص هستند. چنین تفکر آرمانگرایانهای یک آفت به حساب میآید؛ چون باعث بیتفاوتی به مسائل کوچک اما مهم در جامعه میشود. برای مثال پدران آرمانگرا معتقدند که فرزندشان باید حتماً مدارج علمی بالا داشته باشد و اگر زمانی آنها نتوانند چنین جایگاهی را به دست بیاورند، برایشان شرایط دیگری همچون چگونگی رفتارکردن، دوستان یا حتی گاهی اوقات اعتیاد فرزند اهمیت خود را از دست میدهد. بسیاری از افراد به دلایل گوناگون، مهارتهای زندگی و مهارتهای تغییر سبک زندگی را نیاموختهاند؛ بنابراین در هماهنگی و تغییر محیط، احساس ناتوانی، ضعف و شکست میکنند و این احساس در فرد، اضطراب و افسردگی ایجاد میکند و باعث بیتفاوتی فرد به مسائل پیرامونی میشود. هرچند این اشخاص در درون علاقه بسیاری زیادی به مشارکت دارند؛ اما به علت احساس ناتوانی درونی، از حل مسائل کنار میکشند که این بیتفاوتیها، با آموزش مهارت زندگی همچون مهارت حل مسئله قابلرفع است. اشاره کردم که اختلالهای شخصیت مثل ضداجتماعی و مرزیبودن، میتواند مشکلاتی را در این زمینه ایجاد کنند. علاوه بر این دسته از اختلالها، سایر اختلالهای روانشناختی هم میتوانند منجر به بیتفاوتی در فرد شوند؛ بیمارانی که به هر طریقی دچار نوعی روانپریشی شدهاند، تابع هذیانها و توهمهای خود هستند و معمولاً به موقعیت، اطرافیان، نظافت و کارکردن خود بیتفاوت هستند. افرادی که اضطراب شدید دارند و انواع فوبیا را تجربه میکنند، از درگیرشدن در رفع مشکلات اجتماعی واهمه دارند. افرادی که وسواسهای شدید دارند، کسانی که مثلاً عزیزی را در تصادفی از دست دادهاند یا شاهد مرگ عزیزانشان بودهاند، به اختلال استرس پس از سانحه و بیحسی عاطفی یا کرختی هیجانی مبتلا شدهاند، حس و انگیزههایشان به اطرافیان کاهش مییابد. از همه مهمتر، این بیتوجهی و بیتفاوتی به میزان بسیار زیادی در اختلال افسردگی دیده میشود؛ اختلالی که در حدود 20 درصد از افراد جامعه به آن مبتلا هستند. افراد افسرده، دچار Anhedonia یعنی ناتوانی در احساس لذتبردن میشوند و خوب و بد بودن محیط اطراف برایشان اهمیتی ندارد. بهاصطلاح موتور روحیروانی (سایکو موتور) این افراد کند میشود و انرژی خود را از دست میدهد و نهتنها به دیگران بیتفاوت هستند، بلکه برای خود هم اهمیتی قائل نبوده و افکاری در خصوص از بینبردن خود دارند. بنابراین درگیری افراد با بیماریهای روحی و روانی منجر به این میشود که درک درستی از محیط اطراف خود نداشته و واکنش مناسبی نیز در خصوص آن انجام ندهند؛ اما زمانی که افراد دارای اختلالهای روانشناختی تحت درمان قرار میگیرند، میزان بیتفاوتی آنها کاهش یافته و حساسیتشان به پیرامون خود افزایش پیدا میکند.
درماندگی آموختهشده
در انتهای مبحث، اشارهای میکنم به درماندگی آموختهشده که میتواند به بیتفاوتی، بیانگیزگی و رفتارهای انفعالی منجر شود. «وقـتـیکـه فــشـار روانـی در خـانـواده و اعضای یک جامعه زیاد میشود، پاسخ رایج پرخاشگری است؛ اما گاهی اوقات پاسخ بهصورت انفعالی دیده میشود و ادامهیافتن این شرایط فشار روانی، منجر به عمیقترشدن بیتفاوتی در فرد و درنهایت تبدیل به درماندگی آموخته میشود که هر فعالیتی پاداش و نتیجهای را در بر نخواهد داشت و این درماندگی نیز منجر به افسردگی بسیار عمیقی در فرد شده و کنارهگیری را دربر خواهد داشت.» (کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد) اینجاست که باید این افراد را درک کنیم. با آموزش مهارتهای زندگی، سبک زندگی آنها را تغییر دهیم، با گفتن تمام واقعیت، با آنها شفاف برخورد کنیم، از آنها سوءاستفاده نکنیم و در تمام امور مربوط مشارکتشان دهیم و درنهایت با دادن مشوق و پاداشهای صحیح و انتقادپذیری، روی بیتفاوتی آنها تأثیر گذاریم تا جامعه از حالت انفعال خارج شود؛ زیرا جامعه و خانوادهای که اعضای آن در مقابل هم قرار بگیرند، آینده خوبی در انتظارشان نخواهد بود. در پایان صحبتم و بهدوراز تفکرهای آرمانگرایانه درباره داشتن یک مدینه فاضله، امیدوارم که جامعه ما جاری از سبک روبهپیشرفت باشد و در آن هنجار و بهبود شرایط بهصورت یک فرایند ادامه پیدا کند، یعنی امروزمان از دیروز و آیندهمان از امروز ما بهتر شود تا شاهد مشارکتپذیری بیشتری شویم و انفعالگرایی تبدیل به تعهدپذیری شود که عمیقاً معتقدم انسانیت همان تعهدپذیری است؛ انشاءالله.