خوانش زندگانی آن مرحوم بدون مروری بر دارالحکمه ناقص و درک آن مدرسه بدون درنظرگرفتن جایگاه تولیت آن بی معنا است.
به عنوان شروع بحث آیا مدرسه دارالحکمه برای تأسیس، فلسفه خاصی داشته است و از همان ابتدا بهصورت خودآگاه رسالتی را دنبال میکرده است؟
مستأجران: در دهه شصت طلبههای انقلابی یک جلسه هفتگی داشتند. در آن جلسه کسانی همچون آقایان عمومی، کشکولی، فرزین، تنباکوزاده، تمنایی و دکتر طریقت حضور داشتند. این جمع هر بار یکی از علما را دعوت میکردند تا آنکه یک بار حاجآقا کمال فقیهایمانی را دعوت گرفته بودند. وجه مشترک افراد این جلسه، داشتن دغدغههای انقلابی و ناراضی بودن از وضع آن زمان حوزه بود. آنها حوزه را از جامعه جدا میدانستند و معتقد بودند حوزه نسبت به مسائل انقلابی بی تفاوت است مثلا مدرسه صدر که مرکز حوزه اصفهان بود اصلا مباحث سیاسی در آن تحریم بود. اینها که از جنگ آمده بودند میخواستند این فضا را بشکنند.
در آن زمان خانمی وقفی انجام داده بود و حاجآقا کمال فقیهایمانی پیشنهاد دادند که بیایید اصلا یک مدرسه راه بیندازیم. جمعی از این جلسه انتخاب شدند که مدرسه دارالحکمه را راه بیندازند.
آقایان کشکولی، تمنایی، عمومی و دکتر طریقت. گویا این بزرگواران در آن هیچکدام معمم هم نبودند.
مستأجران: بله. آنها اکثرا از بچههای دفاع مقدس بودند و دنبال یک پناهگاه و فضای معنوی میگشتند. بهترین مکان را محققشدن این مهم حوزه میدانستند ولی نه این حوزههای مرسوم. حوزهای که امام خمینی در نظرش بود. دنبال یک حوزه آرمانی بود. این ترکیب آقای کشکولی را بهعنوان دبیر کار انتخاب کرد و نقش آقایان دیگر هم مهم بود تا اینکه برخی از این جمع به دلایل مختلف جدا شدند و آقای کشکولی ماندگار شدند. آقای عمومی قم رفت. طریقت به دانشگاه و تمنایی به دنبال برنامههای محراب و مسجد رفت.
پس از اندکی حاجآقا مهدوی، از مدرسه ذوالفقار به این حرکت پیوستند. این سبب شد که برخی طلبههای ذوالفقار هم به دارالحکمه آمدند و درس خوبی آنجا برقرار شد. این درس در زیرزمین مدرسه برگزار میشد.
با توضیحات شما برای من مشخص شد که دارالحکمه از همان ابتدا بر پایه فلسفهای شکل گرفته است. آقای مجلسی نظر شما چیست؟
مجلسی: اولین برخورد من با مجموعه دارالحکمه به واسطه کلاسهای تابستان بود. زمانی که دانش آموز راهنمایی بودم. برای طلبگی آنجا نرفته بودم، اما این کلاس به نوعی دقیقا همان درسهای طلبگی بود. صرف و نحو بود.
امروز چنین چیزی وجود ندارد که مدارس علمیه برای غیر طلبهها کلاسهای حوزوی بگذراند.
مجلسی: این اتفاق، اتفاق جدیدی بود. فکرکنم سال دومی بود که مدرسه راه افتاده بود و این ابتکار شکل گرفت. خانواده ما حاجآقا کمال فقیهایمانی را میشناخت و همین هم چنین حرکتی را تأیید میکرد.
تا جایی که من به یاد دارم حاجآقا کمال معمولا در خود محیط دارالحکمه نمیآمد. ایشان در آن سالها کمترین حضور در میان طلبهها را داشت. هیچوقت کلاس و درس برنمیداشت. هیچگاه نمیگفت مدرسه را من ساختم. هیچگاه نمیگفت متولی من هستم یا عکسی از او باشد. اما همه میدانستند که حاجآقا کمال این مدرسه را ساخته است و مدرسه از ایشان است. این اتفاقها برای من جالب بود.
پدرم به واسطه شناخت و اعتمادش به حاجآقا کمال اسم من را در آن کلاسها نوشت درحالیکه سن و سالم کمتر از قوانین کلاسهای آنها بود. آنها من را ثبت کردند. سال 69 بود و حاجآقا کشکولی هم اگر اشتباه نکنم همان سال معمم شدند. با حاجآقا مهدوی کلاس حدیث و آداب داشتیم که ایشان هنوز معمم نبودند. کلاس قرآن داشتیم. آقای نم نبات که یک تازه طلبه بودند از مدرسین بودند تا کلاسهای اخلاق که بعضا با حضور آیتالله مکارم شیرازی از قم تشکیل میشد. کلاسها سطح بالا و اساتید درجهیک بودند.
برخی معتقدند فرهنگ سازمانی هر نهادی توسط مؤسسان اولیه آن شکل میگیرد. شما فرهنگ حاکم بر دارالحکمه را در آن سالهای اولیه چگونه دیدید؟
مجلسی: سازمان حاکم بر دارالحکمه یک سازمان کاملا حوزوی، آخوندی بود. یعنی حس میکردی اگر مشکل یا مسئلهای داری، حاجآقا کشکولی راحت در دسترس هستند. سازمانی ساده و کوچک. البته در زمان طلبگی ما این سازمان خیلی در نوع خودش وسیع شد. آن سال اول که من آمدم اعضای کلاسهای تابستانی بیشتر از طلبهها بودند. کمیت چشمگیری نداشتند. در سالهای اول مدرس، حجرهها و سالن اجتماعات همه در یک مکان بودند. خیلی فضای بزرگی نبود. بعدا در زمان طلبگی ما گسترش عجیبـــــــی پیدا کـــــــرد. ورودی طلبههای پایه اول نیمه دهه هفتاد شگفتانگیز بود.
چرا این اتفاق افتاد؟
مجلسی: اینکه چرا نسل ما به یک باره این گونه رغبت نشان داد بی تأثیر از نقاط قوت دارالحکمه نبوده است. دارالحکمه یک نماد شده بود. آدمهایی را میدیدیم که در دارالحکمه رفت و آمد داشتند و خیلی روی ما تأثیرگذار بودند. خیلی به دارالحکمه امید داشتیم، به عنوان مرکزی که هم بحث علمی و طلبگی آن به راه است و هم آرمانهای انقلاب. جای ایدئالی برای ما بود. ورودی دارالحکمه در آن حوالی سیصدنفر بود و کل جمعیت دارالحکمه به هزار نفر رسید.
با طلاب پایه یک ورودی ما، کل زیرزمین پر میشد، حتی روی راه پلهها طلبه مینشست. در آن سالها هم دقیقا فرهنگ سازمانی مثل گذشته بود، یعنی هر وقت مشکل داشتی حاجآقا کشکولی در دسترس بود و نیازی نبود وقت قبلی بگیری یا تلاش خاصی بکنی که بتوانی حرفت را به مسئولان مدرسه برسانی. مدیریت و دفترشان کاملا در دسترس بودند. به نظرم رهبری هم چنین سیستم مدیریتی از کل حوزه انتظار داشتند، نه آنکه یک مدرسه به اصطلاح دوطبقه شود. بزرگان باید در دسترس طلبههای مدارس باشند.
آقای کاظمی شما در دوران اوج دارالحکمه وارد آن شدید. میخواهیم با شما به آن سالها برویم.
کاظمی: حالا اگر بخواهم از دریچه تاریخی به موضوع نگاه کنم باید بگویم اتفاقی که در حوزههای علمیه شیعی افتاد چه در عراق و چه در ایران آن بود که آنها اقبالی نسبت به تعلیم و تربیت جدید پیدا کردند. یعنی اینکه سازمان برای تعلیم و تربیت طلاب برنامهریزی کند. این چیزی شبیه دولت مدرن است که برای تعلیم و تربیت مدرن است که افرادی یا نهادی مسئول این امر میشوند و با ساختار و سازمان، برنامهریزی میکنند. ازاوایل دهه پنجاه در حوزه علمیه قم هم چنین عزمی شکل گرفت. مدارس دینی هم در تهران و شهرهای دیگر شکل گرفته بود.
منظورتان از حرکت جدید در آن سالها در شهر قم، مدرسه حقانی است؟
کاظمی: مشخصا منظورم تشکیل حقانی است. بعد از انقلاب در همین راستا برای من مدرسه معصومیه هم مهم است. به دلایلی مدرسه شهیدین را چندان در این راستا نمیبینم که صحبت مفصل جداگانه میطلبد. نمونه سوم در تاریخ معاصر ایران را باید دارالحکمه دانست. به دارالحمه تنها به عنوان یک حوزه نباید نگاه داشت، بلکه این یک ماجرای تاریخی است. یعنی اتفاقی تاریخی در شیعه رخ افتاده است.
آقای مستأجران فرمودند که با سابقه انقلابی و آقای مجلسی با سابقه خانوادگی مذهبی به دارالحکمه رسیدند، اما من به یکباره و یهویی به حوزه علمیه رسیدم. انگار زندگی من در آن روزها یک ورق خورد. اولین باری که با دوستانمان به دارالحکمه آمدم برای شخصی آمدم اصلا برای دست انداختن رفقا آمده بودم. نیامده بودم که حوزوی شوم. اما یواش یواش اتفاق افتاد.
یادم هست با دوستان که آنجا رفته بودم یک جلسه آیتالله ناصری آمده بودند و هنگامی که صحبت میکرد طلبهها گریه میکردند. تعجب کردم و رفتم خانه به مادرم گفتم تو تلویزیون دیده بودی امام خمینی حرف میزند، بسیجیها گریه میکند، من هم امروز رفتم جایی، یک آقایی صحبت میکرد ما هم گریه میکردیم.
بعد از مدتی حس خاصی من را فراگرفت، به نحوی که دیگر از دارالحکمه نمیتوانستم به خانه برگردم. جوری که دیگر تمام شرایط خانه برای من بیمعنی بود. زوری دیگر باید بیرون میرفتم. حجرههای دارالحکمه آن زمان همان جا بود.
مجلسی: یکی از نکات خوب این بود که خوابگاه و مدرس و همه چیز یک جا بود. بعد آهسته آهسته دارالحکمه شماره دو و جلالیه و خوابگاهها ساخته شد. دارالحکمه دچار گسترش کمّی زیادی شد. این گسترش کمّی اتفاق کوچکی نیست. من زمانی در مرکز مدیریت بودم و درمورد کمیت، حساسیتها را درک میکنم. این کمیتها اتفاق بزرگی بود که آن سالها فقط و فقط دارالحکمه چنین گسترشی را تجربه کرد.
کاظمی: واقعا دارالحکمه برای خودش یک پدیده بود و من این حالت را وقتی متوجه شدم که از آن فاصله گرفتم. سال 81 به قم رفتم، یعنی از سال 76 تا 81 دارالحکمه بودم. در روزهای اولی که قم بودم دیدم دو طلبه با هم دعوا کردند. برای من سؤال پیش آمد مگر طلبهها هم با یکدیگر دعوا میکنند؟ من اصلا در کل سالهای تحصیلم در اصفهان ندیده بودم طلبهها با هم دعوا کنند. برایم سؤال بود چرا دعوا و مگر اینجا حوزه نیست؟
شیرینترین لحظات زندگی من در دارالحکمه بود. نمیخواهم به دارالحکمه تقدس ببخشم؛ مسئله فضای معناداری است که انسان کاملا احساس میکند. طرف پایه دو را که تمام میکردند، آن قدر عزم داشت که میخواست پایه یک را درس بدهد. همه فکر میکردیم در دارالحکمه نقشی داریم. این امکان برای طلبهها فراهم بود. یادم هست طلاب پایه سه و چهار، درسهای ادبیات عرب ما را تدریس کردند. در دارالحمه انسانها در فرصتی کوتاه قد میکشیدند که میتوانست اثری داشته باشد.
اگر حاجآقا کمال فقیهایمانی را از این مجموعه منها میکردیم، چه اتفاقی میافتاد؟
کاظمی: تا آنجا که من میفهمم نمیشود چنین اتفاقی در دنیای جدید بیفتد و فقط عوامل ساختاری داشته باشد انگار روحی بر این مناسبات حاکم است. چیزی که برای من طلبه همیشه مهم بوده این است که میدیدم یک عالم بزرگی در وسط شهر «اتاق شیشهای» دارد. مردم میآیند و میروند و او کارهایش را میکند. این خودش یک پدیده است. این عالم با شهرش نسبت دارد. او پستو ندارد و حاضر است.
رهبری جایی فرموده بودند ما خیلی چیزها را میفهمیم اما در صحنه عمل است که با آن روبه رو میشویم.
کاظمی: اگر عمل نباشد ما فقط یک مفهوم داریم؛ اینکه در صحنه عمل زندگی مردم حاضر باشی، امکان طلوع یک معنایی وجود دارد. در معناست که طلبگی هم پرمعنا میشود. مگر میشود با باید و نباید اخلاقی برای آدمها معنا درست کرد؟! در حوزه امروز تا دلتان بخواهد از واحد مشاوره و روانشناسی تا معاونت تهذیب و اخلاق وجود دارد، اما اگرحوزه از معنا تهی بشود اینها فایدهای ندارد. حاجآقا کمال همان روحی بود که به دارالحکمه معنا میداد. خودم تا یک ماه قبل از آنکه دارالحکمه بیایم دوستانم را که میخواستند آخوند شوند مسخره میکردم. یک دفعه چطور شد؟ حتی بعد میرفتم دبیرستانم با سال پایین خودم صحبت میکردم و میگفتم چرا میخواهی دانشگاه بروی؟ من جایی هستم که صبح و شام درس می خوانم و سیر نمیشوم بیا اینجا! دائم به سال پایینیها میگفتم. واقعا چطور این اتفاق برای امثال من افتاد؟ چه شد حالا چنین فضایی را از دست دادهایم؟
مستأجران: نکتهای را عرض کنم. زمانی که دارالحکمه تأسیس میشود هیئت رزمندگان هم در مسجد آقاعلی بابا کار خودش را شروع کرد. جمعی که هیئت رزمندگان اسلام را شکل دادند از دارالحکمه جدا نبودند. طلبه نبودند، ولی نمیتوان آنها را جدا تعریف کرد. محورشان مسجدی است که پیش نماز آن حاجآقا کمال فقیه ایمانی بود. پناهگاه آنان ایشان بود. میخواهم بگویم منشأ اصلی هر دو حرکت یک جا بود دانشگاهی که امام ایجاد کرده بود، یعنی دفاع مقدس. این روحیاتی را که عرض کردند تا از حوزه نمیبینم فضای حوزه را مکان بروز این روحیه اصلی میبینم. وقتی طلبهها وارد دارالحکمه میشدند میگفتیم منشور روحانیت امام را مطالعه کنید. وقتی منشور روحانیت را به طلبهها توصیه میکردیم، یعنی آنکه ما از ساختار فعلی حوزه راضی نیستیم.
این اسلام ناب مدنظر امام در جبههها دنبال میشد. در جبهه هم فضاها متفاوت بود برای مثال در گردان یازهرا رزمندههای نخبهتر جمع میشدند. ما باید لشکر امام حسین (ع) را تحلیل کنیم. در گردان یازهرا (س) حتی در ایامی که فراغت بود، تحصیل دروس حوزوی هم بعضا برقرار بود. ما آن فضای آرمانی را دیده بودیم و برای همین کموبیش به فضای اداره دارالحکمه منتقد بودیم. حتی با آقای کشکولی درگیر هم میشدم و نزدیک بود اخراج هم بشوم! زیرا ما میدانستیم برای چه آمدیم و فضای دفاع مقدس نقشه راه ما بود.
مؤسسان اولیه دارالحکمه از اهالی دفاع مقدس بودند و برای همین افقی آرمانی داشتند. پس از آن در دارالحکمه گلخانهای برای شهر اصفهان ساخته شد؛ این در حالی است که در قم به سبب وجود علمای بزرگ و سنگینی فضای آن، چنین چیزی رخ نداد. به یاد دارم در اواخر دهه هفتاد که مرحوم آیتالله مصباح یزدی به اصفهان آمده بودند گفته بودند من به حوزهداری آقای فقیه ایمانی حسرت میخورم.
حاجآقا کمال، زمان ما آن اوایل ماهی یک مرتبه درس اخلاق میگفتند و همین که بعد بسم الله میگفتند طلبهها من بدبخت شدم شما بدبخت نشوید و میزد زیر گریه همه منقلب میشدند. البته من معتقدم ایشان برای طلبهها ماهی یک بار نه بلکه هرروز درس اخلاق داشتند. ما نمازمان را در مسجد آقاعلی بابا میخواندیم. ایشان هر سه وقت آنجا نماز میخواند. بعد برمیگشتند برای نمازگزاران صحبت میکردند. روایت میگفتند یا احکام. هر روز ما را تربیت میکردند، در جایی که ما اختیار داشتیم و مثل درس رسمی نبود. با حاجآقا کمال بزرگ شدیم. این چیزی نیست که در سیستم بروکراتیک مدرسه بشود پیدایش کرد.
اینکه میگویید ایشان همانطور بعد نماز برمیگشتند و نشسته با مردم صحبت میکردند خیلی جالب بود. از این خاطرات ریز میان طلبهها و حاجآقا باز هم دارید.
مجلسی: اتفاقی که برای من افتاده قابل ذکر است. ببینید هزار تا طلبه کم نیست. آقای کشکولی حواسش به همه ما بود. او ما را صدا میزد و نسبت به جزئیات با ما صحبت میکرد. اما خاطرهای دیگری هم هست که دو بار برای خود من اتفاق افتاد. داشتم بیرون میرفتم که راننده وانت دواندوان خودش را به من رساند و به اسم صدایم زد که حاجآقا کارتان دارد. رفتم، حاجآقا دست به جیب کرده و یک پاکت به من میدادند. شهریه که گرفته بودم برای همین پرسیدم این چیست؟ میگفتند این تشویقی است.
به بعضی از طلبهها تشویقی میدادند. برای من جالب بود که آخر چگونه میان این همه، کسی را رصد میکنند و من را با اسم میشناسند. آخر حاجآقا به ظاهر هیچ مدیریتی آموزشی بر دارالحکمه نداشت، ولی رصد میکرد و طلبهها را میشناخت.
به نظرتان دارالحکمه دهه هفتاد امتداد پیدا کرد؟
کاظمی: نه. ما خیال کردیم این یک نبوغ است. درحالیکه امری تاریخی است. امر تاریخی با تفکر پیش میرود. هرچه جلو رفت برای آنکه دارالحکمه امتداد داشته باشد چیزهای دیگر به آن اضافه کردند. دورهای مسئله حج مطرح شد. بعد مؤسسه امام خمینی آمد. آنها متوجه نبودند که چه دارند؟ قصد ندارم کسی را متهم کنم. دارم از امری دشوار صحبت میکنم. انقلاب اسلامی هم بعد از جنگ، دچار چنین مشکلاتی شده است. ما درک تفصیلی از دفاع مقدس هنوز پیدا نکردهایم. دفاع مقدس یک راوی داشت که فرصت پیدا کردیم درباره آن بیندیشیم، اما در باره حوزه چنین اتفاقی نیفتاد که به عنوان یک ماده فکری به آن بنگریم.
ما باید فکر کنیم که چگونه چنین پدیدهای در دنیای مدرن رقم میخورد. یک بار به برخی از جمعهایی که از دارالحکمه به قم آمده بودند، نگاه کردم دیدم هم درسشان به راه است، هم فهم سیاسی دارند، هم بااخلاق هستند. انگار وحدتی برای آنان حاکم بود. وحدت یعنی آنکه وقتی شما در سیاست هستید انگار سیاست خود را از آن معنویت گرفتهای و علم تو هم آنجا معنی پیدا می کند. این جمع بودن به این راحتی در دوره مدرن پدید نمیآید. سیاست از علم جداست و اخلاق هم جایی ندارد. مگر آنکه گوشهای برای خودش باشد. حالا در آن زمان در اصفهان چنین گلخانهای پدید آمد که میتوانستیم در آن تنفس داشته باشیم. این اتفاق جز با تفکر ادامه پیدا نمیکند.
اشاره خوبی کردند به نسبتی که دارالحکمه با مسجد علیبابا داشت. ما هم همیشه میرفتیم. نسبتی که حوزه با یک شهر دارد خیلی مهم است. اگر چنین نباشد، میشود یک مرکز تخصصی و آن نسبت خودش را از دست میدهد. این مطلب تنها در انقلاب اسلامی امکان تحقق داشت. با اسلام اجتماعی به تنهایی نمیتوانیم چنین اتفاقی را رقم بزنیم. شدیدا معتقدم که حاجآقا کمال فقیهایمانی اهل اسلام اجتماعی نبود. دنبالهروی اسلامی بود که امام خمینی داشت. این اسلام چیزی فراتر از اسلام اجتماعی بود. این معنای بسیط و مطالبی که دوستان ذکر کردند، با آن اسلام مدنظر امام امکانِ تحقق داشت.
میتوانیم بگوییم اسلام سیاسی اجتماعی؟
کاظمی: نوعی سیاست دینی است. این با سیاست جدید فرق دارد. البته بینسبت هم نیست. آن اسلام اجتماعی به نظرم امکان ادامه در دنیای مدرن ندارد. لذا دارالحکمه دقیقا پدیدهای است که باید به آن اندیشید و روح حاجآقا کمال به صورت بسیط در دارالحکمه جاری است و من این پدیده را میراث ایشان در این شهر میبینم.
شما تا چه حد با صحبتهای آقای کاظمی موافقید؟
مجلسی: با این موضوع که ادامه پیدا نکرد موافقم. نسلی که آمدیم حوزه، بسیار مستعد بودند و میتوانستند رشتههای خوب دانشگاه قبول شوند، ولی خیلیها امروز راه حوزه را اکثرا ادامه نمیدهند و بعضا پراکنده شدند.
مستأجران: من معتقدم اگر ایدههای حاجآقا کمال ادامه مییافت، الان هم دارالحکمه امتداد مییافت. برخی مسئولان دارالحکمه از حال و هوای آرمانهای اولیه فاصله دارند. اما وجهی از دارالحکمه امتداد یافت. این اولین حوزه در اصفهان بود که با بحثهای سیاسی و اجتماعی آشتی کرد و الان هم همین منش وجود دارد و شروع آن با دارالحکمه است. مشکلی که پیش آمد
آن بود که این حرکتها مستند و آکادمیک نشد و به صورت سلیقهای پیش رفت. اگر بخواهیم وارد رویکرد آسیبشناسی شویم، بحثی جداگانه و مفصل است.














