مثلا در سینمای ایران اساسا چنین سوالی برای ساخت قسمت دوم مطرح نیست مگر در مواردی خاص و بسیار اندک و معمولا اولویت برای تهیهکنندگان فروش بیشتر است. در سینمای جهان نیز کمابیش همین قضیه مطرح است با این تفاوت که در اغلب موارد میان قسمت اول و دوم یک فیلم سینمایی تفاوت چندانی از منظر داستانی دیده نمیشود. اما در برخی موارد باید به حال قسمت اول یک فیلم سینمایی افسوس خورد چرا که در قسمت دوم آن، تمام داشتهها بر باد میرود و همان دارایی اندک قسمت اول نیز به باد میرود.
در برهوت فیلمهای دی سی (همچون مارول) قسمت اول فیلم جوخه انتحار از لحاظ داستانی، یک سری حداقلها را رعایت کرده بود که حالا در قسمت دوم از اغلب آنها روی برمیگرداند و همچون دیگر آثار دیسی تبدیل به اثری صرفا سرگرمکننده (برای برخی از افراد) میشود. جوخه انتحار ۲ به نویسندگی و کارگردانی جیمز گان، نمونهی بارز یک فیلم سینمایی بلاکباستر پرخرج است که نمیتواند ادامه خوبی برای قسمت اول این مجموعه باشد و بی شک جیمز گان میراثدار خوبی برای دیوید آیر نبوده است.
حضور کاراکترهای عجیب و غریبی که همچون شخصیتهای کارتونی هستند و حذف جوکر که میتوانست برگ برنده جوخه انتحار ۲ باشد بزرگترین ضعف فیلم است. شخصیتهایی جدید مثل کوسه و آن حیوان ناشناخته و فاجعهتر از این دو آن ستاره غول پیکر را نمیتوان در مدیوم داستانی فیلم پذیرفت. علاوه بر آن حضور این شخصیتها در داستان سبب دو پاره شدن روایت فیلم میشود چرا که مشخص نیست این حیوانات از چه ویژگی مهمی برخوردار هستند که باید در کنار آدمهای داستان قرار بگیرند. از طرف دیگر اگر بخواهیم شخصیتپردازی این قسمت را با قسمت قبلی مقایسه کنیم در خصوص تک تک شخصیتها به غیر از دانیلا به این موضوع پی میبریم که آنها حتی به یک تیپ شخصیتی نزدیک نمیشوند و آن تفاوت لازم میانشان برقرار نیست.
فیلم ظرفیتهایی که در قسمت اول از آن برخوردار بود را به تمامی مصرف میکند و موفق به گسترش ابعاد شخصیتی کاراکترها نمیشود. مثلا اگر هارلی کوئین رو به عنوان یکی از مشترکات دو قسمت در نظر بگیریم، درمییابیم که او صرفا خودش را به شکلی ضعیفتر در قسمت دوم عرضه میکند تا جایی که دیگر خبری از آن عشق و آن دوست داشتن دیوانهواری که او در چارچوبش تصویر میشد نیست.
در واقع میتوان گفت روابط میان شخصیتها در فیلم کُمیتاش لنگ میزند. شخصیت هارلی کویین در جوخه انتحار ۱ رابطه عاشقانهای با جوکر دارد و فیلم سعی میکند آن را غمانگیز به تصویر بکشد. پسزمینهی داستانی هارلی با جوکر پیچیدگیهایی دارد که فیلمنامه نویس تا حدی موفق شده آن را در اثر بگنجاند و نحوهی عاشق شدن دکتر هارلین کویینزل و دیوانه شدن او به دست جوکر و سپس تبدیلاش به دختری که حاضر است برای او آدم بکشد را در قالب چند فلاش بک حدودا سه دقیقهای شاهد هستیم. اما در جوخه انتحار ۲ با یک سادهانگاری در خصوص هارلیکوئین مواجهایم که نه روابطاش شکل درستی به خود میگیرند و نه میتوان اهداف او را در مسیر داستان عقلانی دانست. از طرفی اگر بلود اسپرتِ جوخه انتحار۲ را با ددشات در جوخه انتحار ۱ مقایسه کنیم با اینکه هر دو شخصیت از فقدان دخترانشان رنج میبرند و تقریبا وضعیتهای مشابهی دارند، به وضوح تک بُعدی بودن شخصیت بلواسپرت را درمییابیم.
در قسمت اول ویولا دیویس در نقش آماندا والر که برنامهریز اصلی گردهمایی قهرمانان است، یکی از بهترین کاراکترهای کل فیلم است. او زن سیاهپوستِ بلندپروازی است که میخواهد نقشهاش را در دنیایی از مردان سفیدپوست که او را جدی نمیگیرند عملی کند. اما در قسمت دوم شاهد حرکت پیچیده و تازهای از جانب او نیستیم. درست است که او شخصیتهای داستان را هدایت میکند اما دیگر خبری از آن افسر مرموز قسمت اول نیست و انگار تمام نقشههای او برای مخاطب از قبل عیان شده است.
از لحاظ خط داستانی در جوخه انتحار ۱ پس از اینکه شخصیتها از شر میکروچیپهای داخل بدنشان خلاص میشوند در مشورت با هم به این نتیجه میرسند که وظیفه ی انسانی ایجاب میکند در کنار یکدیگر زمین را نجات دهند و این موضوع بستر یک تحول شخصیتی را برای کاراکترها فراهم میکند که در آثار این چنینی کمتر شاهد آن هستیم. همچنین فیلم از پس این همفکری و تصمیم بزرگ موفق به ساخت یک گروه میشود. در جوخه انتحار ۲ هیچ یک از این دو ویژگی دیده نمیشود و فیلمساز جدید در فقدان یک قصه خوب و منطقی تا جایی که میتواند از جلوههای ویژه و اکشنهای فراوان استفاده میکند تا این خلا را پر کند.
طنز خفیف و نسبتا قابل قبول جوخه انتحار ۱ که عمدتا برخاسته از شرایط طبیعی داستان بود حالا در قسمت دوم جای خود را به الفاظ رکیکی میدهد که در کمال سخیف بودن هیچ نشانهای از بار کمدی و طنز ندارند. آن قسمت از فیلم را به یاد آورید که قهرمانان به جزیرهای میروند و هدفشان آزاد کردن ریک است. قهرمانان تک تک افراد روستا را به این بهانه که دشمناند از بین میبرند و در پایان، زمانی که ریک را سالمتر از هر شخص دیگری مییابند بدون اینکه مسئولیت کار خود را قبول کنند، شروع میکنند به شوخی کردن و بیان حرفهای آزاردهنده.
نکته مثبتی که در جوخه انتحار ۲ وجود دارد و میتوان تنها مزیت آن در مقایسه با قسمت اول محسوبش کرد، تقسیم متوازن رویدادها بین شخصیتهاست. یکی از بزرگترین مشکلات جوخهی انتحار۱ این بود که در طول داستان، فیلم مدام کاراکترهایش را فراموش میکرد و هیچ استفادهای از آنها نمیکرد. در حالی که ویل اسمیت و مارگو رابی در کانون توجه قرار داشتند، بقیهی کاراکترها در پسزمینه قرار میگرفتند و فیلم فقط هر از گاهی به آنها سر میزند و وقتی اسمیت و رابی کار خاصی برای انجام دادن نداشتند فیلم به شخصیتهای دیگر میپرداخت. اما در جوخه انتحار ۲ فیلمساز با دانش به این موضوع موفق میشود قهرمانها را در موقعیتی برابر قرار دهد و سهم تقریبا برابری در شکست غول ستارهای برایشان قائل شود.
به طور کلی به سختی میتوان باور کرد جوخه انتحار ۲ ادامهای بر قسمت اول آن باشد. هر چقدر در قسمت اول با کامیک بوکی قهرمانانه طرف بودیم در قسمت دوم، فیلم میان یک کامیک بوک و یک داستان ابرقهرمانی سرگردان است.
پشت پا به داشتهها
زمانی که صحبت از قسمت دوم یک فیلم سینمایی یا فصل دوم یک مجموعه نمایشی به میان میآید چند پرسش پیش روی سازندگان قرار میگیرد که تهیهکنندگان در مشورت با پلتفرم یا کمپانی سازنده آنها را بررسی کرده و بعد ساخت آن اثر نمایشی را کلید میزنند. اولین سوال، مربوط به میزان فروش قسمت اول آن اثر مذکور است. آیا قسمت اول از چنان اقبالی برخوردار بوده که حالا سراغ ساخت قسمت دوم برویم؟ آیا قسمت دوم میتواند همچون فصل اول به سود برسد؟ حال اگر در ادامه چنین سوالاتی با یک تهیهکننده دغدغهمند طرف باشیم بحث داستان و قصه خوب قابل بسط برای قسمت دوم نیز مطرح میشود.
-
اصفهان زیبا
اصفهان زیبا




