اصطلاح «بینج واچ» (binge-watch) یا همان «تماشای پیدرپی قسمتهای مختلف یک سریال یا برنامه تلویزیونی»، در سال 2013 یکی از گزینههای فرهنگ لغت آکسفورد برای واژه سال بود. اگرچه این اصطلاح نتوانست عنوان گفتهشده را ببرد (درنهایت واژه «سلفی» که معادل فارسی آن را «خودعکس» در نظر گرفتهاند، بهعنوان واژه سال انتخاب شد) اما صرف این کاندیداتوری به گسترش پدیدهای اشاره داشت که در حال تبدیلشدن به یک فعالیت محبوب و پرطرفدار بود: تماشای چندین قسمت از یک برنامه تلویزیونی به صورت فشرده.
شطرنجبازی در سالهای دور، یک کار کاملا مردانه حساب میشد. مثل خیلی از کارها و ورزشهای این مدلی، زنان راه سختی را برای نشاندادن تواناییهای خودشان داشتند. البته بیشتر داستان قهرمان اصلی، در رمان «قمار ملکه» یا «گامبی وزیر» تخیلی است که به نظرم در این مورد بدون درگیر افراط شدن، توانسته توانایی زنان در کارهای بهاصطلاح مردانه را که معمولا دستکم گرفتهشده نشان بدهد. مینیسریالی که در سال دو هزار و بیست از روی این رمان اقتباس شد، بهقدری باورپذیر و جذاب است که آمار جستوجوی آموزش شطرنج در گوگل افزایش پیدا کرد و خیلیها دنبال بث هارمون واقعی یا شخصیتی بودند که نویسنده از روی آن الهام گرفته است.
شما را نمیدانم؛ اما من بهشخصه عاشق فیلم و سریالهایی هستم که حول محور معلمها، مرشدها و راهنماهایی میچرخند که در مسیر زندگی شخصیتهای داستان قرار میگیرند و زندگی آنها را دچار تحول میکنند؛ فیلمهایی مثل ویل هانتینگ خوب، انجمن شاعران مرده، سهشنبهها با موری
و… . تد لسو با اینکه جنس هدایتگری و حس خوبی که به انسان میدهد با بقیه فرق دارد، اما در همان دستهبندی قرار میگیرد. تد لسو مربی موفقی در فوتبال آمریکایی است که از طرف تیم فوتبال (soccer) لیگ برتری afc Richmond انگلیس دعوت به همکاری میشود.
زمانی که صحبت از قسمت دوم یک فیلم سینمایی یا فصل دوم یک مجموعه نمایشی به میان میآید چند پرسش پیش روی سازندگان قرار میگیرد که تهیهکنندگان در مشورت با پلتفرم یا کمپانی سازنده آنها را بررسی کرده و بعد ساخت آن اثر نمایشی را کلید میزنند. اولین سوال، مربوط به میزان فروش قسمت اول آن اثر مذکور است. آیا قسمت اول از چنان اقبالی برخوردار بوده که حالا سراغ ساخت قسمت دوم برویم؟ آیا قسمت دوم میتواند همچون فصل اول به سود برسد؟ حال اگر در ادامه چنین سوالاتی با یک تهیهکننده دغدغهمند طرف باشیم بحث داستان و قصه خوب قابل بسط برای قسمت دوم نیز مطرح میشود.
فصل اول سریال «میخواهم زنده بمانم» به پایان رسید؛ سریالی که در میان شمار نسبتا چشمگیر سریالهای ساختهشده ایرانی و با ارائه یک روایت نسبتا اجتماعیسیاسی و تا حدودی عاشقانه مخاطبان زیادی را به خود جذب کرد. سریال میخواهم زنده بمانم از منظر سیاست و بررسی ساختارهای قدرت خرد و کلان، سریال کاملا سیاسی و در بخشهایی عاشقانه است. سریالی که با صدای بلند قرار است زنده بماند، در بلا و گرفتاریهای انسانهای گرگصفت غرق نشود و روایت کند.
با وجود استقبال جهانی از ژانر وحشت، این ژانر در ایران همواره یکی از مهجورترین گونههای سینمایی است. دلیل این اتفاق، فارغ از توانمند نبودن سناریستها و کارگردانان ما در زایش لحظات ملتهب از جنس وحشت و نبود فرهنگ کافی از این قلمرو است. جامعه ایرانی، چندان علاقهای به المانهای وحشت، ماورایی ندارد. همین ضعف تاریخی سبب شده تا سینما و تلویزیون ما بیشتر به سمت ملودرامهای اجتماعی و کارهای کمدی گرایش داشته باشد.در سالهای اخیر که نسل جدید کشور، علاقهمندی بیشتری به دنبال کردن آثار موفق جهانی در حوزه وحشت داشته، نیز آثاری فارغ از کیفیتشان تولید شدهاند.فارغ از سینما، تلویزیون نیز حدود دو دهه است که به صورت پراکنده، وارد چنین فضایی شده است. آخرین این تلاش در این زمینه سریال «احضار» است که به تازگی پایان یافته است.
شبکه نمایش خانگی تا ابتدای نیمه دوم دهه 90، حالوروز چندان خوشایندی نداشت. برنامهریزی میانمدت این مدیوم برای پا گذاشتن به عرصه تولید، عملا به شکست انجامیده بود و تمام رزومه درخشان خود را معطوف به ابتدای دهه 90 و تولیداتی چون «قلب یخی» میدید. در میانه دهه 90، این مدیوم با یک پسرفت آشکار، به همان رسالت چند دهه قبل خود یعنی انتشار فیلمهایی که اکران عمومی خود را به پایان رسانده بودند، بازگشت.