به گزارش اصفهان زیبا؛ گلها و گیاهان بدون شک بخشی جدانشدنی از هویت و فرهنگ ما ایرانیان را شکل میدهند. رد گلها و گیاهان دلربا و خوشبوی ایرانزمین در دامنهای گسترده از هنر و ادبیات فارسی یافتنی است.
ایرانیان از جنبههای مختلف با گلها و گیاهان آشنا بودند و به مناسبت همین شناخت از روییدنی بهخصوصی در جای خود بهره میبردند؛ درواقع بیهدف و صرفا برای اینکه گل و گلبرگی در شعرشان باشد، به رستنیها رو نمیکردند. در این نوشتار به رویشهای شاعرانه گل و گیاه در شعر چند تن از سرایندگان اصفهانی نگاه میکنیم.
از سرو تا لاله
جایگاه سرو در هنر و ادبیات ما ایرانیان شهرت جهانی دارد. سرو بومی ایران است و بلندبالایی، راستقامتی و همیشهسبزی آن الهامبخش تشبیهات و استعارات گوناگونی در قلمرو فرهنگ ایرانی بوده؛ چنانکه به مناسبت همین ویژگیها، خاصه راستیاش به صداقت و درستی شهرت دارد.
ازجمله شاعران اصفهانی که در سرودههای خود به این درخت همیشهزنده و راستگو نظر میکند، هاتف اصفهانی است: «صد هزاران حیف از آن سروسهیقامت که بود/ قامتش سرو سهی بالای بستان جهان». سهی، یعنی کشیده که به همان والایی سرو اشاره دارد. مسعود لنبانیاصفهانی نیز از آزادگی این درخت میگوید: «اگر ندارم سیم شکوفه نیست عجب/ که سرو نیز ز آزادگان و بیدرم است».
انس و همصحبتی گلوبلبل در فرهنگ ما مشهور است. مشابه آن را میتوان در رابطهٔ قُمری و سرو یافت که همان هاتف از آن یاد میکند: «قُمری و بلبل که مدح سرو و وصف گل کنند/ روز و شب زان سرو و گل سیمی نخواهند و زری، چه باشد جا دهی ای سرو سرکش در پناه خود/ تذرو بیپناهی قُمری بی آشیانی را».
یکی دیگر از رستنیها که ما مردم ایران مؤانست خاصی با آن داریم، لاله، چشموچراغ باغ و بستانهاست که بهصورت خودرو نیز در صحرا و کوهساران یافت میشود. کاربرد این گل در شعر فارسی، همانند بسیاری دیگر از روییدنیها، کنایههای متعددی دارد. یکی از آنها دل پرخون و داغدار است که با سرخی و لکههای سیاهروی آن نسبتی دارد.
هاتفاصفهانی نیز در بیتی لاله را غمدار و بیکلاهیاش را بهخاطر همین غصهداری گل میداند. لاله گویی انسانی غمگین است که کلاه از سر برداشته: «سرو از این غصه به بر جامه درید/ لاله زین غم ز سرافکنده کلاه».
صائب تبریزی اصفهانی نیز به همین خوندل اشاره دارد: «در خون نشستهایم ز رنگینی خیال/ چون لاله دل سیاه ز پیمانه خودیم» یا نورعلیشاه اصفهانی میسراید: «عاقبت تربت من لالهستان خواهد شد/ بس که پیکان غمت سینهام اندوخته است».
سرودههای سبز و پُرگل
سرو و لاله بدون تردید در جهانبینی مردمان ما از یک رستنی معمولی در طبیعت به نمادهایی برجسته تطور یافتهاند؛ بااینحال، بازهم میتوان از سرآمدی شمار دیگری از گلها و گیاهان در ادبیات و به روایت شاعران اصفهانی یاد کرد.
نرگس که بسیار به چشم و تاج تشبیه شده است و ایرانیان صفاتی چون سربهزیری و تواضع را به آن نسبت میدهند، کمجایگاهی در ادبیات و زبان فارسی ندارد. کمالاسماعیل اصفهانی میگوید: «گر دیده نرگس نه سَبل میدارد/ بینایی او چرا خلل میدارد».
ارغوان نیز همین حکایت نرگس را دارد و برای خودش در ادبیات فارسی از تشخص برخوردار است. جوشش و خروش و بیقراری یکی از مفاهیمی است که شاعران در کاربرد ارغوان به آن نظر دارند. باز کمالاسماعیل میسراید: «لباس عافیت را تیغ گل چاک گرداند/ ز خون دشمنان نیزه درخت ارغوان گردد».
پریشانی، بیثمری، سایهگستری و افتادگی بید بر کسی پوشیده نیست. بید در شعری از شاعر اصفهانی، جمال عبدالرزاق، چنین میآید: «برخلاف آمد عادت بید را بعد از بهار/ پوستین پوشیدن و عود و قرنفل کردنش». گل نیل که برای رنگآمیزی و دفع چشمزخم به کار میرفت و نماد سوگواری بود، در سرودهای از صائب چنین ذکر میشود: «جای شادی نیست در زیر سپهر نیلگون/خنده در هنگامهٔ ماتم نمیباید زدن».
سیب سپاهان
اما سیب که در شعر فارسی جایگاه ویژهای دارد، جزو رستنیهایی است که بهوفور، چه در میان ناظمان اصفهانی و چه غیراصفهانی با اسم این دیار همراه میشود. سیب خوشآبورنگ اصفهان شهرتی ویژه در میان ادیبان سرتاسر ایران داشته است. صائب معتقد بود که مردم اصفهان، مردم دیارش، قدر او را نمیدانند و در شعری با آوردن سیب به این موضوع اشاره میکند: «در غریبی میتوان گل چید از افکار من / در صفاهان بو ندارم سیب اصفهانیم».
علی شیرنوایی، شاعر هراتی نیز برای نشاندادن جایگاه سیب اصفهان، آن را با سیبهای بهشتی مقایسه میکند: «زنخدانت چو یابم بر کنم دل / ز سیب روضه نی سیب سپاهان».
نوشتاری که گذشت با تأمل در کتاب خواندنی و پربرگ بهرام گرامی با عنوان «گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی» (تهران، نشر سخن، ۱۳۸۶) فراهم آمده است. اگر هنوز به گشتوگذار در دشت سرسبز ادبیات ایرانزمین مشتاق هستید، شما را به خواندن این اثر گرانسنگ با مقدمه وزین ایرج افشار دعوت میکنیم.




