تنهایی یکی از دردناکترین احساسات این دنیاست که یقه آدم را بیش از هر زمانی در سالهای نوجوانی میچسبد. دلیلش هم معلوم است؛ در این سن، نوجوانان در جستوجوی خودی فراتر از خانواده هستند.
نیازی نیست که حتما معلم نوجوانها باشیم تا از علاقه این بچهها به فرهنگ کرهای سردربیاوریم؛ حالا نزدیک به دودهه از ظهور «موج کرهای» (Korean Wave) یا «هالیو» (Hallyu) در ایران میگذرد و همه میدانند که این موج چه توفانی به پا کرده است! موجی که شاید بتوان گفت با سریال «جواهری در قصر» آغاز شد و با «افسانه جومونگ» به مرحله تازهای رسید.
من هم سرم را گرفتم بالا. آسمان ابری بود، خاکستری و سفید قاطی، ولی بارانی در کار نبود.
در همان ابتدای فیلمِ «بچه سوم» وقتی بدانیم که پدر، مادر و هر سه خواهر و برادرِ مهدی ناشنوا هستند، شاید اینگونه تصور کنیم که مستند درباره ناشنوایان است؛ اما هرچه بیشتر زمان بگذرد، پی میبریم که داستان درباره زندگی یک شنواست؛ درباره فرورفتن در سکوت و دوباره غرق صداشدن است.
مونا فاطمی نژاد/ آیین مهرگان در بین مردم ایران به روایتی روز خلقت خورشید بود و کلمه مهر به معنی همین ستاره درخشان است؛ اما در باب ریشههای مهرگان، پرقصهتر و خواندنیتر از همه، روایتی است که مجتبی مینوی، مورخ و ادیب کشورمان، به سال ۱۳۰۶ شمسی در مقالهای با عنوان «جشنهای ایرانی (مهرگان)» به قلم میآورد.
«کلیلهودمنه» از آن کتابهای مادر در زبان و ادبیات فارسی است؛ کتابی که از راههای دورودراز میآید. سفرهای پُرماجرایی داشته تا خودش را به ما برساند و ما آن را گرم در آغوش بگیریم و بخوانیمش و رازهای پیدا و پنهانش را به خاطر بسپاریم.
بارها میتوان از اصفهان تاریخی و قشنگ و مردمان یاریگر و برازندهاش نوشت؛ دیاری که نویسنده «شازده حمام» دربارهاش میگوید: «هر بار من به اصفهان میروم، فکر میکنم دارم به بهشت میروم.»
داستان «خمره» همان خمرهای که هوشنگ مرادی کرمانی ترکهایش را بهخاطر دلشکستی آن میدانست، ابراهیم فروزش در سال ۱۳۷۰ با کارگردانی درخشان خود فیلم کرد. خمره چه در کتاب و چه در فیلم جان دارد. خمره شخصیت اصلی داستان است!
خود گنبد چنگی به دل نمیزد. لخت و آجری با گلهبهگله سوراخهایی برای کفترها، عین تخممرغ خیلی گندهای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت.
درخشندگی فیلم اقتباسی کودک و نوجوان، هنری که جهان هفترنگ سینما و دنیای پرآرامش کتابها را به یکدیگر پیوند دهد، به گذشته نهچندان دور ما بازمیگردد …
اگر دنیای هفترنگ سینما و دنیای هزارتوی ادبیات کودک و نوجوان دست در دست یکدیگر بگذارند، جهانی نو در عرصه هنر خلق میشود که رنگها و ماجراهای سینما و کتاب را یکجا به مخاطبش هدیه میدهد.
اسمش علی بود و به «دلواری»، یعنی زادگاهش در تنگستان بوشهر شهرت داشت.