به گزارش اصفهان زیبا؛ اگر پدیده «هنر» را تصویر تزیینشدهای از فرهنگ عمومی ببینیم، بدون شک اولین عنصری که در خلق این پدیده دست دارد، «سبک زندگی» است. سبک زندگی مردم یک شهر میتواند خالق هنر باشد و هنر نیز سازنده تصویری پررنگ از فرهنگ جامعه است.
درواقع اگر سبک زندگی مردم یک شهر به «هنر» ختم شود، یا به عبارتی اگر حاصل زایش فرهنگی یک جامعه، ظهور پدیدهای به نام «هنرمند» باشد، میتوان چنین جامعهای را در سطوح بالای فرهنگ و در مسیر رشد زندگی جمعی دانست؛ همانگونه که اگر درونمایه یک تمدن خالی از عنصر «هنر» باشد، تصویر حقیقی فرهنگ آن جامعه کدر و نامشخص خواهد بود. دلیل آنکه «هنر» را تا این اندازه در بروز و نمایانشدن شفاف «فرهنگ» مؤثر میبینیم، معنا و تعریفی است که این پدیده را معرفی میکند. میتوان گفت معنای «هنر» در لایههای عمیقتر این واژه، کودکی است که از شکم فرهنگهای زنده و پویا متولد میشود!
فرهنگ زایا؛ مادر حقیقی هنر
در گام نخست باید باور داشته باشید که «فرهنگ» نیز مانند انسانها جان دارد. اگر فرهنگ را بهعنوان یک جاندار بپذیریم، حالا باید گفت «هنر» یکی از ویژگیهای اساسی این جاندار است؛ درست شبیه تنفس و حرکت! برای درک بهتر این موضوع باید ساختار زیر بنایی یک جامعه را از دید چگونهزیستن مردم آن بررسی کنیم.
اینکه مردم یک تمدن چه سبک زندگی را برای بقا و بروز استعدادهای ذاتی خود انتخاب کردهاند، در زنده یا مردهبودن فرهنگ آنها نقش بنیادین دارد؛ برای مثال، اگر سبک زندگی مردم یک روستا منجر به زایش پدیدههایی همچون سفالگری، گلیمبافی، طراحی لباس، موسیقی محلی و… شود، یعنی سبک زندگی مردم سبب زایایی فرهنگ در این ناحیه شده است. در مثالی دیگر، اگر مردم یک کلانشهر نتوانند راهی برای معرفی فرهنگ خود به سایر نقاط پیدا کنند، فرهنگ جمعی آنها عقیم است. اگر فرهنگ را زاینده هنر بدانیم، بدون شک وجود هنر در یک جامعه، نشان از پویایی مناسب در سبک زندگی مردم دارد.
کدام فرهنگ؟ کدام هنر؟!
پرسشی که احتمالا در ذهن کنجکاو خواننده این متن ایجاد میشود، این است که چه زمانی «هنر» نشان از بیان درونمایه «فرهنگ» یک جامعه دارد؟ یا این پرسش بهوجود میآید که کدام «هنر» بهوسیله فرهنگ زایا متولد شده است؟
اهمیت این پرسش تا اندازهای است که همواره دو گروه از اهالی هنر را بر سر پاسخ واقعی خود به تشکیک میکشاند. گروه نخست معتقدند هنر مفهومی والا دارد و هر کنشی از سوی انسانهای دارای ذوق، هنر نخواهد بود. گروه دیگر اما، تعریف هنر را محدود به این سبک مفاهیم ندانسته و معتقدند هر آنچه از ذوق بشر تولید شده، اثر هنری خواهد بود. فارغ از بحثهای کلیشهای، به نظر شما کدام تعریف از «هنر» میتواند حاصل فرهنگ زایا باشد؟
چرا هنر ایرانی؟ چرا هنر اسلامی؟
ایران تمدنی چندینهزارساله دارد که بررسی تاریخ تجسمی و کتبی آن، خبر از وجود «فرهنگ زایا» در این فلات میدهد. گفتیم آنچه باعث میشود فرهنگ یک جامعه زنده بماند، سبک زندگی و چگونه زیستن مردم خواهد بود. فرهنگ تاریخی مردم ایران هر چه بوده، منجر به زایش تصویری برجسته از «هنر» در این منطقه شده است. معماری کاخها و خانههای ایرانی، ظروف سفالی و فلزی کشفشده، نقوش کندهکاریشده، لباسهای دوختهشده با طراحیهای خلاقانه و… نمونههایی از ذوق هنری مردم ایران در زمانهای کهن است.
از سوی دیگر، میتوان گفت در طول تاریخ، رشد و گسترش هنر همواره بر محوریت دین صورت گرفته است؛ بهگونهای که «ادیان الهی» محتوای هنر را موردتأثیر قرار دادهاند. در طول تاریخ هنرمندان بسیاری بودهاند که خلاقیتهای هنری خود را با تعلیمات دینی ترکیب کردهاند و اثری ارزشمند و غنی را بهجا گذاشتهاند. اگر خیلی شفاف بخواهیم از چرایی برجستهبودن «هنر ایرانی اسلامی» بگوییم، باید به این نکته مهم اشاره کنیم که دو فرهنگ «اسلامی» و «ایرانی»، از زندهترین فرهنگهای موجود هستند که ترکیب این دو، سبب ایجاد یک چشمه غنی فرهنگی شده است، چشمهای که یکی از نتایج آن، ظهور پدیده «هنر» در کالبد معنای حقیقی خود خواهد بود… .
هنر اصفهان؛ ثمره فرهنگ زایا
زیاد شنیدهاید که «اصفهان» را پایتخت فرهنگ و هنر ایران مینامند. اینکه پدیده «هنر» در این شهر، تا این اندازه رونق گرفته و تاریخی غنی از آثار هنری را با خود به همراه دارد، خبر از وجود فرهنگی پویا در این شهر میدهد. بررسی تاریخچه آثار هنری ثبتشده در این شهر نشان میدهد اصفهانیها از ابتدا عاشق «خلقکردن» بودهاند. همین نکته نشان میدهد که سبک زندگی و چگونه زیستن چقدر در جهتگیری فرهنگ جامعه نقش دارد. غیر از میل به ساختن که یکی از دلایل رشد هنرهای تجسمی و معماری در اصفهان بوده، دلایل اقتصادی نیز در این پدیده نقش داشتهاند.
اگر «اقتصاد فعال» را لازمه دیگری برای ایجاد فرهنگ زایای شهری بدانیم، باز هم هنر اصفهان نقشی اساسی در پرورش آن ایفا میکند. با کمی دقت به برخی هنرهای تجسمی موجود در اصفهان همچون ظروف میناکاری، قلمزنی، فیروزهکوبی، پارچههای ترمه، زرباف و…، نشانههایی از اقتصادی شدن هنر در این شهر را احساس خواهید کرد. درواقع هرچه ظرافت و زیبایی یک اثر هنری بیشتر باشد، ارزش اقتصادی آن نیز بالاتر خواهد رفت. بهطورکلی آثار هنری که خاص اصفهان هستند از ظرافت و زیبایی بالایی برخوردار بوده و این نکته مهمی درباره جایگاه هنر در سبک زندگی و معیشت مردم اصفهان محسوب میشود.
جهش هنر با خلاقیت اصفهانی
اصفهانیها بهخوبی از خلاقیت خود برای خلق آثار هنری خاص کمک گرفتند. غیر از هنرهایی که اصالتی کاملا اصفهانی دارند، بررسی تاریخچه هنرهای غیربومی در اصفهان نیز، نشان از تحولی ملموس در اثر «اصفهانیزه» شدن آنها دارد! برای مثال، میتوان به «تئاتر» اشاره کرد. درست است که اصفهان در هنرهای نمایشی ایرانی و آیینی تاریخچهای غنی دارد، اما تئاتر بهعنوان یک هنر فرنگی نیز تحولات اساسی خود را مدیون اصفهان است. درواقع ارامنه ساکن اصفهان توانستند تئاتر را که هنری غربی بود، در اصفهان روی صحنه ببرند و در ادامه، بزرگان این رشته هنری در اصفهان با استفاده از عنصر خلاقیت، مکتب تئاتر اصفهان را که آمیختهای از طنز و انتقاد بود، بنا کردند.
هنر فیروزهکوبی مثال دیگری از تحول هنر در مکتب اصفهان است؛ درواقع اصفهانیها سبک غلتاندن مشهدیها را به چیدمان اصفهانی تغییر دادند. به زبان سادهتر اصفهانیها با اضافه کردن ظرافت و زیبایی بیشتر به این هنر، ارزش این ظروف را بهمراتب بالاتر بردند. در هنرهای دیگری همچون موسیقی و نقاشی نیز این تحولات قابل مشاهده هستند.
اثر انتقال پایتخت بر رشد هنر اصفهان
یکی دیگر از عوامل فرهنگی مؤثر بر هنر، پدیده «حکمرانی» است. در زمان صفویه با انتقال پایتخت به اصفهان، بسیاری از جنبههای فرهنگی و اجتماعی اصفهان دچار جهش شد. طبیعتا عواملی مانند بهبود وضعیت اقتصادی، تمرکز امکانات، دسترسی به منابع علمی، ظهور چهرههای اثرگذار سیاسی و هنری، کوچ هنرمندان سایر نقاط ایران به اصفهان و… در این جهش نقش زیادی داشت و سبب ایجاد فرصتی مناسب برای رشد اصفهانیها در عرصه هنر شد.
بهترین مثال برای این پدیده، رشد هنر نگارگری نصفجهان است. نگارگری مکتب اصفهان در زمان صفویه به اوج خود رسید و هنرمندانی همچون رضا عباسی، شفیع عباسی، معین مصور، محمد یوسف، محمدقاسم، محمدعلی، آقارضا هروی و آقارضا مصور در پیشرفت این هنر نقش پررنگی ایفا کردند. نکته جالب درباره نگارگری مکتب اصفهان این است که هنرمندان متعددی از سایر نواحی ایران زیر سایه این مکتب رشد کردهاند؛ یعنی تأثیرات هنری و اجتماعی این مکتب، تنها بر نگارگران اصفهانی خلاصه نشده و هنرمندانی از مناطق دیگر را نیز شامل میشود.
بدون شک پدیده «حکمرانی» و در ابعاد کوچکتر، پدیده مهم «شهرداری» میتوانند نقش مهمی در جهش یا رکود شرایط هنر در جوامع داشته باشند. درباره اصفهان نیز این حقیقت کاملا مشهود بوده و هنر نصفجهان نیازمند توجه همهجانبه از سوی مسئولان فرهنگی و اقتصادی است. شهری که هنر در خون مردمانش وجود دارد، قطعا شایستگی قطبشدن در عرصههای بینالمللی را خواهد داشت. در حال حاضر نیز، شاید نیروی تولید ثروت «هنر اصفهان» بهمراتب از فولاد و صنایع دیگر این شهر بیشتر باشد؛ اما فعلا به آن میزانی که شایسته حمایت است، به این حوزه توجه نمیشود. البته هیچوقت برای شروع یک تحول دیر نیست؛مخصوصا وقتی هنر در خون مردم شهر ماست!




