به گزارش اصفهان زیبا؛ چشمهایش را سُر میدهد سمت در ورودی و بغض راه گلویش را میگیرد. اشک از گونههایش جاری میشود. چشمهایش دو حبه انگور است؛ زرد و کهربایی. پهنای صورتش کهتر میشود، جملههایش به شماره میافتد و نمیتواند آنها را بهراحتی ادا کند: «میدانی چند روز است چشمم به این در خشکشده و منتظر هستم یکی به دیدنم بیاید!» صدای هقهقش حجم اتاق را پُر میکند. دستهایش را نقاب چشمهایش میکند و صدای گریههایش اوج میگیرد: «سه سال است که توی خانه سالمندان زندگی میکنم؛ از زمانی که همسرم فوت کرد تا به الان. تا وقتی او زنده بود، برای خودم خانمی میکردم. کسی جرئت نداشت به من بگوید بالای چشمت ابروست.»
گوهر این روزها 68سالگیاش را پشت سر میگذارد؛ زنی با موهای جو گندمی و چینوچروکهایی که لطافت چهرهاش را پنهان کردهاند. لاغر است و خمیده؛ با دستها و پاهایی که رنگ حنا به خود گرفتهاند. میگوید سه سال است که کارش شده گریه و زاری و التماس به این و آن: «سه پسر و یک دختر دارم. همهشان ازدواج کردهاند و کاروبار خوبی دارند. سری به من نمیزنند و انگار که من وجود ندارم و مردهام؛ فقط یکی از نوههایم هر سهچهار ماه یکبار به اینجا میآید و یکی دو ساعت پیشم مینشیند.»
گوهر میگوید که در یکی از خیابانهای بالای شهر خانه داشته است؛ ولی «شوهرم که مرد بچههایم سر ارثومیراث با همدیگر دعوایشان شد، خانه را فروختند و بین خودشان تقسیم کردند. من را هم بهاجبار به خانه سالمندان آوردند و رفتند که رفتند!»
گوهر میگوید تحمل تنهایی برایش سخت است و به غیر از بچههایش کسی را ندارد: «خواهر و برادرم فوت کردهاند و بچههای آنها هم مثل دختر و پسرهای خودم، سال به دوازده ماه از من سراغ نمیگیرند. اینجا سالمندان زیادی هستند که سرنوشتشان شبیه به من است؛ بیکس و تنها. مونس تنهایی همدیگر هستیم و با هم درددل میکنیم؛ ولی دلم میخواست حالا که پیر شدهام و پا به سن گذاشتهام سر خانه و زندگی خودم باشم. درِ خانهام به روی بچههایم باز باشد و آنها به آنجا رفتوآمد کنند؛ اما نشد!»
740 هزار سالمند در اصفهان
گوهر اینها را میگوید و با گوشه آستین لباس گلگلیاش اشکهایش را پاک میکند تا زیبایی چشمهایش را که قرمز شده، به رخ بکشد. گوهر تنها یکی از 740 هزار سالمندی است که در اصفهان زندگی میکنند؛ سالمندانی که تعداد آنها در اصفهان چشمگیر است و باعث شده نرخ سالمندی در اصفهان بالاتر از نرخ میانگین کشوری به شمار آید.
جمعیت سالمندان در اصفهان درحال افزایش است؛ این موضوعی است که بهتازگی پژمان پورشبانان، معاون توانبخشی بهزیستی از آن سخن گفته است: «طبق آمار بهزیستی ۷۴۰ هزار سالمند بالای ۶۰ سال در این استان زندگی میکنند که ۱۳.۴۵ درصد از جمعیت سالمندان بالای ۶۰ سال کشور هستند. درحال حاضر نرخ سالمندی در کشور بین ۱۰ تا ۱۱ درصد و همین نرخ در استان اصفهان ۱۳.۷ درصد و بیش از میانگین کشوری است که در بین شهرستانهای استان، خوانسار و اردستان بالاترین نرخ سالمندی را دارا هستند.»
آدمها پا به سن که میگذارند، احساس تنهایی بیشتری میکنند؛ درست زمانی که فرزندان آنها ازدواج میکنند و به سراغ زندگی خود میروند یا همسر خود را از دست میدهند. طاهره این موضوع را میگوید؛ زنی 83 ساله که پنج سال پیش همسرش را از دست داده و حالا بهتنهایی زندگی میکند. سوی چشمهایش را از دست داده و کارش غصه خوردن است. نگاهش را سُر میدهد سمت قاب عکس همسرش که روی دیوار جا خوش کرده و روبان سیاهی گوشه آن چسبانده.
میگوید: «سه دختر دارم و یک پسر. اما بیشتر اوقات تنها هستم و سعی میکنم خودم را سرگرم کنم.» پادرد امانش را بریده و نمیتواند از خانه بیرون رود: «خودم را با تلویزیون سرگرم میکنم. تلفنی با بچههایم صحبت میکنم. بعضی وقتها هم دخترم که خانهاش به من نزدیک است به من سر میزند.»
میگوید: «عروس و پسرم سالی یکبار به من سر میزنند و به خانهام میآیند.» تاریکی که سایه میاندازد بر دیوارهای کاهگلی خانه طاهره، وهم او را میگیرد: «اوایلی که همسرم مرده بود، بچههایم میآمدند پیش من. چند ماهی هم خانه دخترم بودم، اما راحت نبودم. بالاخره آدم دوست دارد آخر عمری توی خانه خودش زندگی کند؛ نه اینکه این طرف و آن طرف آواره باشد. شبها که میشود ترس وجودم را میگیرد. قاب عکس شوهرم را میگذارم جلویم و شروع به حرف زدن با او میکنم. گریه میکنم. گلایه میکنم که چرا من را تنها گذاشت و رفت.»
غصههای طاهره یکی دوتا نیستند؛ میگوید: «غم و بدبختیهای خودم یک طرف و از طرف دیگر باید غصه بچههایم را هم بخورم. دخترم بیمار است و سرطان دارد. پسرم بچهاش را از دست داده و دیگر بچهدار نمیشود. شبها همه اینها را به یاد میآوردم و اشک میریزم. البته ناشکری نمیکنم همین که توی این سن از عهده کارهای خودم برمیآیم، جای شکر دارد.» میگوید فقط یک ترس دارد: «اینکه تکوتنها توی این خانه بمیرم و کسی تا چند روز متوجه آن نشود!» تنهایی و سالمندی با همدیگر گره خوردهاند.
تنهایی از همه رنج ها دردآورتر است
پای حرفهای پیرزنها و پیرمردها که بنشینی فصل مشترک زندگی همه آنها سخن گفتن از تنهایی یا احساس انزواست؛ اینکه دلشان میخواهد در روزهای پیری کنار کسی باشند که بتوانند با او حرف بزنند و درددل کنند. محمد این را میگوید؛ پیرمردی که یک سال است همسرش را از دست داده است: «در این یک سال تنهایی تازه فهمیدم که چه نعمتی را از دست دادهام. شاید تا قبل از این، قدر او را نمیدانستم؛ ولی همین که توی خانه بود و میتوانستم چند کلمه با او حرف بزنم، خیلی خوب بود. الان تنهایی از عهده هیچ کاری برنمیآیم. مدام باید زنگ بزنم به بچههایم که برایم غذا درست کنند.»
میگوید تنهایی شبها بیشتر خودش را نشان میدهد: «حقیقت این است که میترسم تنها بخوابم. بعضی وقتها بچههایم میآیند پیشم؛ ولی آنها هم گرفتاریهای خودشان را دارند.» پیرمرد پکی به سیگارش میزند و عصایش را تکیهگاه پاهایش میکند: «تنهایی خیلی سخت و دردآور است! اما چه میشود کرد؟ به بچههایم میگویم مرا به خانه سالمندان ببرید، ولی راضی نمیشوند. میگویند آبرویمان میرود!»
سالمندی دردهای زیادی دارد؛ اما خیلی از پابهسنگذشتهها میگویند تنهایی و بیکسی از همه آنها سختتر است و نمیتوان آن را تحمل کرد.
مرضیه صبحانی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی در گفتوگو با «ایسنا» میگوید: «انسان در خلوت خود با دو نوع تنهایی روزمره و تنهایی هستیشناسی روبهروست که تنهایی روزمره بیشتر امری شخصی و درواقع رنجی است که فرد به دلیل جدا شدن از دیگران متحمل میشود. این نوع تنهایی در اغلب اوقات مواردی شامل ترس از برقراری رابطه با دیگران، حس موردتوجه و علاقه دیگران نبودن و احساس مطرود شدن توسط اطرافیان را در برمیگیرد و همه ما کموبیش یکی از این موارد را در زندگی خود تجربه کردهایم و به همین خاطر است که مهارت ارتباط مؤثر یکی از مهارتهای ضروری زندگی است و به ما میآموزد که چگونه با دیگران رابطه صمیمانه پایدار و باثبات برقرار کنیم.»
او با بیان اینکه تنهایی بهطورکلی یک حس ذهنی است که در همه انسانها وجود دارد، تصریح میکند: «با افزایش سن و آغاز دوران سالمندی، افراد بهتدریج برخی از کارکردهای فیزیولوژیک و روانیاجتماعی خود را از دست میدهند. کاهش قوای جسمی و سلامتی، فوت نزدیکان، مهاجرت و محرومیت از فعالیتهای اجتماعی، سالمندان را در معرض خطر انزوا قرار میدهد و برای بسیاری از سالمندان تنهایی پدیدهای ناخوشایند و فرسایندهای است. تنهایی با افزایش سن بیشتر میشود و دلیل آن کوچکشدن شبکههای اجتماعی و از دست دادن وابستگان و دوستان است که درنتیجه، این احساس با کاهش رضایت از زندگی در ارتباط است.
«بر اساس نتایج مطالعات انجامشده، سالمندانی که تنها زندگی میکنند از سطح پایینتری از امنیت برخوردارند، بهطوریکه میزان اضطراب آنها طی زندگی روزمره بیشتر بوده و این سالمندان، ترس از طردشدگی از سوی فرزندانشان را بیشتر گزارش کردهاند.»
این روانشناس احساس تنهایی را منشأ بسیاری از مشکلات جسمانی و روانشناختی در سالمندان عنوان میکند و میگوید: «عملکرد پایین سیستم ایمنی بدن، اختلالات خواب، تعاملات اجتماعی ضعیف، افسردگی، یأس و ناامیدی ازجمله آثار احساس تنهایی است. نتایج تحقیقی تحت عنوان «بررسی تأثیر تنهایی بر سلامت روان سالمندان» نشان میدهد که اختلال در سلامت روان و کارکرد اجتماعی و احساس تنهایی بهویژه در مؤلفه تنهایی اجتماعی در میان سالمندان موردمطالعه مشاهده شد.
«احساس تنهایی و ابعاد آن بر روی سلامت روان افراد سالمند تأثیر منفی و معنیدار دارد. بین احساس تنهایی و سلامت روان زنان و مردان سالمند ارتباط معنیداری مشاهده نشد. کاهش احساس تنهایی در میان سالمندان موجب ارتقای سلامت روان و کارکردهای اجتماعی آنها میشود؛ لذا با توجه به جمعیت رو به افزایش سالمندان در کشور لازم است تا بستههای حمایتی و برنامههای آموزشی بهمنظور ایجاد شرایط مطلوب در جمعیت سالمندان به مورد اجرا درآید.»