به گزارش اصفهان زیبا؛ زمانی که جنگ آغاز شد، چیزی به اسم تغذیه یا بهتر بگوییم واحد و قسمت تغذیه در مناطق عملیاتی وجود نداشت.
سردار اصغر صبوری، از فرماندهان لجستیک لشکر امام حسین(ع) تعریف میکند:
«یک ماه اول جنگ، بعدازاینکه در محور دارخوین مستقر شدیم، قوت و غذای ما به شکل بستههایی بود که از استانهای مختلف و از طریق کمکهای مردمی ارسال میشد. آن بستهها اصولا بهصورت نایلکسی بود که داخل آن کمپوت و مقداری نان خشک و نخودچی و کشمش و گاهی برخی خشکبار قرار داشت و بهعنوان جیره جنگی در اختیار ما قرار میگرفت.»
او عنوان میکند که یک ماه ابتدایی جنگ، بچهها جز بستههای جیره جنگی چیزی برای خوردن نداشتند.
تا اینکه بالاخره با هماهنگی سپاه شادگان و سردار شهید شوکتپور، معاون مهندس غرضی استاندار اهواز، آشپزخانهای در روستایی به نام «شادگان» فعال و غذای رزمندگان داخل آن پخت میشد.
بدین طریق غذا از شادگان به دارخوین (فاصله 25 کیلومتری)، محل حضور رزمندگان در خط دارخوین میرفت.
سردار صبوری میگوید: «آشپزخانه شادگان داخل سالنی بود که کف آن سیمان بود و سقف آن یونولیت. حدود شش اجاق گاز داشت. غذا آنجا پخت، بستهبندی، با دیگ به خط منتقل و درنهایت بین بچهها توزیع میشد.»
صبوری اذعان میدارد: «روزهای اول جنگ، ما هنوز شبکهای نداشتیم و به جایی هم متصل نبودیم. ساختاری هم نداشتیم. تشکیل لجستیک و بهتر بگوییم، تدارکات و پشتیبانی لشکر امام حسین(ع) یا تیپ امام حسین(ع) یا محور دارخوین هم از همین جا شروع میشود؛ از پاسگاه دارخوین.»
سردار اصغر صبوری به دستور سردار رحیم صفوی پاسگاه دارخوین در روستای دارخوین را از ژاندارمری وقت تحویل میگیرد و صورتجلسه میکند تا آنجا و آن نقطه بشود محور شروع تدارکات و پشتیبانی تیپ امام حسین (ع) در روزهای آغازین جنگ و درست در همان روزهایی که مردم روستا، آنجا را تخلیه کرده بودند.
این ساختمان چند اتاق داشت که هرکسی از اصفهان به این منطقه اعزام میشد، نهایتا محل استقرار او در روستای دارخوین و در این پاسگاه بود. ذکر شده است اولین ماشین آبرسان در منطقه هم ماشین خاوری میشود که به دلیل نداشتن لاستیک، توسط اهالی روستا در پاسگاه دارخوین رهاشده باقی میماند.
سردار صبوری میگوید: «ما همانجا، داخل پاسگاه اتاقی داشتیم که برای توزیع غذا از آن استفاده میشد؛ یعنی غذایی که از آشپزخانه شادگان میآمد، از اینجا تقسیم میشد و به سلمانیه، محمدیه، نثاره و مابقی مقرهایی که در خط داشتیم، میرفت.»
او میگوید: «برای بخشی از نیروهای مستقر در خط دارخوین، غذا بهصورت گرم منتقل میشد و برای بخشی دیگر هم به دلیل اینکه تعدادشان کم و یکیدو نفر بیشتر نبودند، بهصورت جیره جنگی برای چندروزشان، انتقال صورت میگرفت. مثل موقعیت دکل ابوذر… .»
برای پخت نان نیز فردی به نام حسین عابدینی معروف به خمینی جون که در اصل نانوا بوده است، وارد روستای دارخوین میشود و اولین نانوایی را آنجا راهاندازی میکند.
این در حالی است که نانوایی هیچ ارتباطی با آشپزخانه در آن زمان نداشته و بهصورت مستقیم با سردار اصغر صبوری، مسئول تدارکات وقت در ارتباط بوده و از شخص ایشان دستور پخت نان و تعداد نان موردنیاز را میگرفته است.
سیدرضا هاشمی که بعدها از نیروهای اصلی آشپزخانه میشود، نقل کرده است: «وقتی ما رفتیم دارخوین، هیچ برنامهای برای تغذیه بچهها وجود نداشت؛ اصلا آنجا آشپزخانهای نبود. غذا در شادگان طبخ و سپس در محور بین بچهها توزیع میشد.
در دارخوین کار اینگونه نبود که به هرکسی وظیفه خاصی محول شود بلکه هرکسی براساس اینکه کجا و چه کاری برزمین مانده است، عمل میکرد.»
خود او در همان روزهای ابتدایی رفتنش، راننده مینیبوسی میشود که بچهها را برای حمامبردن از خط دارخوین به اهواز منتقل میکرده است.
هاشمی از این فرصت برای تهیه اقلامی که موردنیاز بچههای موتوری و ترابری بوده، نیز استفاده میکرده و خریدهایش را در اهواز انجام میداده است.
با این حال بعد از گذشت مدت زمانی کوتاه و به نقل از سردار صبوری «بعد از گذشت سهچهارماه»، آوردن غذا از شادگان هم به دلایلی ازجمله پایینبودن کیفیت غذا و برخی مشکلات دیگر محدود و آشپزخانه و محل پخت غذای رزمندگان به منطقهای به نام «انرژی اتمی» منتقل شد.
اکبر پرورش، از نیروهای قسمت تغذیه در واحد تدارکات لشکر امام حسین (ع) میگوید: «غذایی که از شادگان به دارخوین میآمد، با مسائل و موضوعات متعددی روبهرو میشد؛ بهعنوانمثال بعضی از مواقع و به دلایل مختلف غذا دیر میرسید و بچهها گرسنه میماندند.»
دلایلی از این دست و قرارگرفتن در چنین موقعیتهایی، باعث میشود نیروهای کمککننده در محور دارخوین وارد عمل شده و تصمیم بگیرند آشپزخانهای را بهصورت مجزا برای بچههای اصفهان جفتوجور کنند؛ آشپزخانهای در شهرک انرژی اتمی.
این منطقه در فاصله سه کیلومتری منطقه دارخوین قرارداشت؛ منطقهای که قبل از انقلاب در دست فرانسویها بود؛ اما با پیروزی انقلاب تخلیه شده و جز کانکسها و کانتینرهای فرانسوی و مهندسی که نماینده آن شرکت فرانسوی بود، چیزی در آن باقی نمانده بود.
انرژی اتمی آشپزخانه مجهزی هم داشت که در اختیار رزمندگان اصفهانی قرار گرفت و چیزی در حدود هشت ماه قبل از عملیات فرمانده کل قوا به بهرهبرداری رسید.
ازاینجا به بعد بود که فرایند پخت غذا برای رزمندگان در این مکان اجرایی شد. قابلتأکید است، همه لوازمی که در آشپزخانه انرژی اتمی قرار داشت برقی و نو و پیشرفته و گاهی سیستماتیک بود؛ به صورتی که حتی نحوه کار با برخی از دستگاهها برای بچهها سخت و ناآشنا بود.
بچهها گاهی اطلاعات موردنیاز برای کار با دستگاهها و ابزار کار در آشپزخانه را نداشتند و بدینصورت کار در این آشپزخانه از صفر شروع شد.
پرورش ادامه میدهد: «آشپزخانه انرژی اتمی آشپزخانهای بسیار مجهز بود و بیشتر از آنکه برای پختن برنج و خورشت کارایی داشته باشد، برای پختن غذاهای فست فودی تجهیزات داشت و این تجهیزات، کارایی چندانی برای سبک آشپزی ایرانیها نداشت.
البته با تدابیری که به کار گرفته شد، این وسایل و سیستمهای موجود در آشپزخانه انرژی اتمی کمکم به کار آمد و مورداستفاده قرار گرفت.»
او معتقد است قرارگرفتن در این موقعیتها و بهکارگیری تدابیر در استفاده از این ابزار و لوازم در آشپزخانه انرژی اتمی، مصداق تبدیل تهدیدها به فرصتها بود.
پرورش از «قطعی برق» بهعنوان یکی دیگر از مسائل موردتوجه در شهرک انرژی اتمی یاد کرده است؛ مسئلهای که نهتنها پختوپز آشپزخانه، بلکه سردخانهها را نیز دچار مشکل میکرد.
بااینحال با راهاندازی آشپزخانه انرژی اتمی و شروع به کار آن، تنها دو ماه بعد از شروع جنگ، موضوع تغذیه رزمندگان شکل رسمی به خود گرفت.
البته در ابتدا قسمت تغذیه فقط به شکلگیری آشپزخانه منحصر شد و بهعنوانمثال، جایی بهعنوان انبار تغذیه آن موقع وجود نداشت.
سیدرضا هاشمی را میتوان پایهگذار و محور آشپزخانه در انرژی اتمی در روزهای آغازین جنگ معرفی کرد.
او که چندماه ابتدایی جنگ را در آشپزخانه مشغول به فعالیت میشود، کار در این میدان را با دوسه نفر شروع میکند؛ درست در همان روزهایی که اقلام مواد غذایی، هرچند محدود، بهصورت مستقیم به آشپزخانه میآمد و طبخ غذا بهسختی و با کمترین امکانات انجام میشد.
در همان روزهای ابتدایی جنگ حتی فراهمکردن امکانات و تجهیزاتی مثل دیگ و ظرف و … نیز مشکلات خودش را داشت و گاهی سیدرضا هاشمی با هماهنگیهای انجامشده با سپاه اصفهان، نیازهای آشپزخانه را تأمین میکرد.
البته محدودیتهای آشپزخانه به حدی بود که حتی برخی اوقات افراد یکسری وسایل را از خانههای خود میآورند و به این صورت کمبودها جبران میشد.
آنطور که سردار اصغر صبوری اذعان داشته است: «در روزهای اول جنگ، تأمین امکانات، از چند مسیر صورت میگرفت؛ یکی از طریق امکاناتی که از شهر و استان اصفهان میآمد.
دوم امکاناتی که از قرارگاه میگرفتیم و سوم امکاناتی که در روزهای اول جنگ از ستادهای پشتیبانی و جهادی که در خوزستان مستقر بود، به ما میرسید.»
به گمان رزمندگان و فرماندهان، جنگ چندروزه تمام میشد؛ لذا هیچ برنامهریزی بلندمدتی بهطورکل و بهطورخاص برای آشپزخانه صورت نگرفته بود.
اینجا بود که با ادامهدارشدن جنگ و اعزام بیشتر نیروها به مناطق جنگی آنها به این فکر افتادند که نیروهای مشغول فعالیت در آشپزخانه و تجهیزات و وسایل و مواد اولیه موردنیاز برای آشپزی را بیشتر کنند؛ ازاینرو برای اعزام نیروهای کمککننده و پشتیبانی فراخوانهای متعددی اعلام و نیازها یکبهیک اطلاعرسانی میشود.
بهاینترتیب آشپزخانه انرژی اتمی بهعنوان آشپزخانه محور دارخوین، دوماه بعد از شروع جنگ راه میافتد و بهمرورزمان افراد تخصصی ازجمله آقای مدیدیان (معروف به پدر)، حاجآقا حسین سلطانیان و حاجآقا رضا سلطانیان که دو برادر بودند هم، به گروه اضافه میشوند.
همچنین از اینجا به بعد افرادی که از اصفهان بهعنوان آشپز یا سرآشپز به منطقه اعزام میشدند، در این آشپزخانه جای میگرفتند.
در روزهای اول راهاندازی آشپزخانه، روزانه حدود 40 تا 50 پرس غذا آماده میشد؛ این در حالی است که با توجه به نامشخصبودن ورود و خروج نیروهای اعزامی به منطقه، آمار دقیقی برای پخت غذا در دسترس بچههای آشپزخانه نبود.
البته گاهی پیش میآمد که یکی از بچههای مستقر در آشپزخانه با موتورسیکلتی که در اختیار داشت به خط اول، یعنی دارخوین با فاصله پنج تا شش کیلومتری انرژی اتمی میرفت و از محل فرماندهی که آن زمان شهیدمحمود ضابطزاده آنجا حضور داشت، آمار نیروها را میگرفت.
گاهی اوقات هم بسته به آمار روز قبل که بهعنوانمثال غذا کم یا زیاد بوده، آمار غذای آن روز آماده میشد. روزهای اول غذایی که تهیه میشد را بیشتر به افراد و نیروهای مستقر در خط اختصاص میدادند و برای عقبه و حتی بچههای خود آشپزخانه غذا یا از اهواز تأمین میشد یا بهصورت کنسرو در اختیارشان قرار میگرفت.
پس با این حساب در روزهای اول راهاندازی آشپزخانه، غذای گرم برای خط مقدم و آن هم در دو وعده غذایی تهیه میشد.
اکبر پرورش میگوید: «البته روحیه و کرامت بچهها این قدر بالا بود که حتی اگر غذا هم نمیخوردند، کسی اعتراضی نداشت و گاهی کسی هم متوجه این موضوع نمیشد یا اگر بعد از توزیع غذا، نفر یا نفراتی به جمع آنها اضافه میشد، همان غذا هرچند مختصر و محدود، بین همگی به اشتراک گذاشته میشد.»