به گزارش اصفهان زیبا؛ وارد خیابان ولیعصر میشوم. مغازههای مختلف از انواعواقسام عمدهفروشان و بنکداران در این خیابان قرار دارند: مغازههای فروش ظروف یکبارمصرف، وسایل تولد و تزیینی، همچنین شیرینی و شکلاتفروشیهای مختلف. راهم را میگیرم تا به کوچه امامزاده اسماعیل برسم.
کودکی و آغاز کار کفاشی
بیشتر از هر چیزی حجرههای بسیار قدیمی بالای یک مغازه توجهام را به خود جلب میکند.از پلهها بالا میروم، مغازههای تودرتو و خاکگرفتهای را میبینم که مملو از وسایل قدیمی است.آقای مسائلی، صاحب یکی از این مغازهها، حدود ۶۰ سال است در این محل به کار کفاشی مشغول است.او درباره کار خود میگوید: «من از بچگی وارد این کار شدم. اوایل شاگردی میکردم. بعدها آمدم اینجا. یکی از مغازهها را خریدم و مشغول به کار شدم.»
مسائلی از دوستانش میگوید و از روزهای خوب گذشته و ادامه میدهد: «اولین ساکن اینجا من بودم. بعدها بقیه هم آمدند و مغازههای کناری را خریدند و مشغول به کار شدند. حالا تعدادی از دوستانم جای دیگری هستند و برخی هم به رحمت خدا رفتهاند.»
سریدوزی در کارگاه کفاشی
او از من میخواهد تا همراهیاش کنم. تکتک مغازهها را که حالا غبار سالها روی آنها نشسته است، نشانم میدهد و میافزاید: «اینجا کار ما سریدوزی بود. از بازار سفارش میگرفتیم و به تعداد سفارشها کار میکردیم. بیشتر مدلها هم مردانه و چرم مصنوعی بود.»
سفارشگیری از سراسر کشور
از مسائلی درباره چگونگی ارسال سفارشها میپرسم؛ میگوید: «آن زمان اینجا محل شناختهشدهای بود و حتی از شهرهای مختلف مثل شیراز و تهران سفارش میگرفتیم و درنهایت برای آنها ارسال میکردیم.»
از او درباره دستگاههای موجود در کارگاه میپرسم؛ بیان میکند: «دستگاه پرس کفش و دوردوزی از مهمترین ابزارهای کار هستند. بر اساس مدل کفشها مجلسی، اسپرت و… کفشها برش میخورند و درنهایت دوخته میشوند.» مسائلی ادامه میدهد: «یادم هست در همین مغازه کوچک خودم حدود ۱۰ تا ۱۵ کارگر داشتم.»
بازار نامناسب کفش
آهی میکشد و ادامه میدهد: «قرار است اینجا را خراب کنند؛ برای همین باید بهزودی از اینجا جابهجا شویم. عدهای به خیابان هاتف رفتهاند و بعضیها هم به خاطر وضعیت بسیار نامناسب بازار دست از کار کشیدهاند و دیگر کار نمیکنند یا تغییر شغل دادهاند.»
مسائلی به روزهای خوب گذشته اشاره میکند و میافزاید: «آن زمان خیلی خوب بود. شنبهها را تعطیل میکردیم و میرفتیم بیشه ناژوان و باهم ناهار درست میکردیم. خیلی خوش بودیم.» از او درباره گذشته محله میپرسم. به خیابان ولیعصر(عج) اشاره میکند و ادامه میدهد: «اینجا خاکی بود و از اینجا تا نزدیک حمام جنت طاق بود و بعد میرسیدیم به خیابانی که به آن میدان ماهیگیری میگفتند.»
حمام جنت و خاطرههای خوش گذشته
او ادامه میدهد: «بعدها اینجا را خراب کردند. در محله حمامی داشتیم به نام حمام جنت که یکی از حمامهای قدیمی بود. اوایل خزینه داشت و بعدها دوشی شد؛ اما حالا مدتهاست از آن استفاده نمیشود و در حال تخریب است.» از مسائلی درباره یک ساختمان بزرگ که ابتدای کوچه جنت قرار دارد، میپرسم؛ میگوید: «اینجا بانک ملی بود. بعدها جابهجا شد و به خیابان هاتف انتقال یافت.» از او علت شکلگیری بازار عمدهفروشان در این خیابان را میپرسم؛ میگوید: «آن زمان که این خیابان نبود، از سراسر اصفهان میآمدند وسایل موردنیاز خود از جهاز تا وسایل سیسمونی را از اینجا خریداری میکردند؛ برای همین اینجا به بازار عمدهفروشان تبدیل شده است.»
از تولید گز و شیرینی تا عمدهفروشی
آقای منتظری، شکلاتفروش محله، که ادامهدهنده راه پدر و پدربزرگ است، درباره حرفه خود میگوید: «آن زمانها ما تولیدکننده شیرینی و گز بودیم. پدرم ۶۰ سال این کار را میکردند، ارده با شیر میگرفتند و گلاب را اواسط فروردین تهیه میکردند. یادم هست انگورهایی را که دیگر فروش نداشت، داخل خمره میانداختند و سرکه میکردند.»از پدربزرگ برایم تعریف میکند و از ارسال گلابهای معروف او به خوزستان و میگوید: «روزهای خوبی بود؛ اما حالا بیشتر عمدهفروشی میکنم و تولیدکننده نیستم.»
از روزهای آغازبهکار میگوید: «من رشته برق خواندم و بعد رفتم نیروی هوایی و مشغول به کار شدم. عمویم سرهنگ بود. به من گفت بهجای این کار بیا پیش پدرت کار کن، اینجا تا پدر بودند شاگرد بودم و حالا هم ادامهدهنده راه ایشان هستم.»
بازار عمدهفروشان از صارمیه تا ولیعصر(عج)
او میگوید: «قبلها بیشتر عمدهفروشان در خیابان صارمیه بودند. بعدها اینجا به بازار عمدهفروشها تبدیل شد. اینجا مغازهدارها موادغذایی را بهصورت عمده میآورند و میفروشند. به خاطر ارزانتربودن اجناس نسبت به بازار مردم هم بیشتر از اینجا خرید میکنند.»
آهنگری و ساخت قفلهای دستی
آقای کاوهزاده یکی دیگر از کسبه قدیمی محله است.او درباره حرفه خود میگوید: «پدرم آهنگر و کارش ساخت قفل دستی و دستگاههای فلزی بود. بعد از پدر، کار من بیشتر در بخش اسکلتسازی و ساخت در و پنجره بود.» با ناراحتی به داخل مغازه که حالا جز یک چهاردیواری چیزی از آن باقی نمانده است، اشاره میکند و میافزاید: «قبلها اینجا برووبیایی داشت. حالا کارگر نداریم و کاری هم نیست که انجام دهیم.» او از حوزه کاری ساختوساز میگوید: «ساخت تانکر بزرگ پالایشگاه کنگان، حوزه علمیه گوشه میدان امام و ساخت ۱۰۰ دستگاه خانه در گچساران از کارهای انجامشده در این زمینه است.» از او درباره گذشته محله میپرسم؛ بیان میکند: «۵۵ سال پیش اینجا یک خیابان پهن بود. زیرگذر هنوز ساخته نشده بود. خیابان هاتف را داشتیم و یک خیابان که به نام ولیعهد بود و بعدها به ولیعصر تغییر یافت.»
مقبره خواجه تاجالدین
از او درخصوص آثار تاریخی محله میپرسم؛ میگوید: «اینجا مسجدهای بسیار زیاد و معروفی دارد؛ مثل مسجد خان یا مسجد اژهایها که داخل این مسجد مقبره خواجه تاجالدین قرار دارد.» او به کاروانسراهایی که در گذشته در این محله قرار داشته است، اشاره میکند و ادامه میدهد: «کاروانسراها هم محل استراحت مسافران بود و هم محل خریدوفروش گاو، گوسفند یا شتر. در بازار غازها هم مرغ و خروس میفروختند که اینک بازسازی شده است.»
درآمدها کم بود؛ ولی خوش بودیم
او از روزهای خوب قدیم میگوید: «آن زمانها درآمدها زیاد نبود؛ اما همان مقدار کم کفاف زندگی را میداد. یادم هست آن زمان با خواهرها، برادرها و حتی عموها کنار هم زندگی میکردیم و شادبودیم؛ اما حالا بااینکه جدا زندگی میکنیم و هرکدام آپارتمان داریم، از زندگی راضی نیستیم.»
از او درباره حرفه قفلسازی میپرسم؛ میگوید: «پدر یک نوع قفل برای شترها میساخت که به آن قفل چال شتر میگفتند. این قفلها را به پاهای شترها میبستند. یادم هست پدر یک دستگاه برای ماسوره درست کرده بود؛ حتی گلوبتههای فلزی قدیمی را هم با دست میساخت.»




