به گزارش اصفهان زیبا؛ دربکوشک همراه با دروازه معروفش یکی از محلههای قدیمی شهر اصفهان است که در زمان سلطنت آققویونلوها، دارالاماره آنان بوده و حتی کاخهای حکومتیشان در این محله قرار داشته است.
هنوز تا غروب، زمان زیادی مانده، پنجشنبه است و خیابانها مملو از جمعیت. بعد از چهارراه تختی و عبور از ورزشگاه تختی وارد کوچه دربکوشک میشوم؛ مکانی که سنت با مدرنیته ارتباط تنگاتنگی برقرار کرده است. با ورود به این محله تصور میکنی وارد تونل زمان شدهای و به 100 سال پیش سفر کردهای.
از آثار قدیمی این محله شیر سنگی معروف آن را میتوان نام برد که به شیر سنگی دربکوشک معروف است.
محله دربکوشک در قلب شهر اصفهان جای گرفته و در همسایگی محلههایی همچون علیقلیآقا، بیدآباد، خلجا و بازار قرار دارد. قرارگیری این محله در نزدیکی زایندهرود، میدان نقشجهان و فضاهای سبز شهری، آن را به یکی از نواحی خوشاقلیم و مطلوب برای زندگی در اصفهان تبدیل کرده است.
این محله در منطقه یک شهرداری اصفهان واقع شده است و از نظر مرزبندی شهری، از شمال به خیابان مسجدسید، از جنوب به خیابان میرداماد، از غرب به خیابان آیتالله زاهد و از شرق به خیابان چهارباغ پایین محدود میشود.
از بازارچه دربکوشک گذر میکنم و پس از تماشای سقاخانه زیبای محله وارد مسجد خلدبرین میشوم. در همان بدو ورود سراغ متولی مسجد را میگیرم تا یکی از قدیمیهای ساکن محله را به من معرفی کند.
محلهای با باغهای سرسبز
خانم خلیلی از کودکی در این محله بوده و حالا 40سالی میشود که در اینجا ساکن است. او درباره علت نامگذاری محله به نام دربکوشک میگوید: «در این محله باغهای بسیار زیادی قرار داشت که پر از درختان چنار و صنوبر بود و صدای پرندگان و عبور آب از تمام کوچههای محله شنیده میشد.»
خلیلی ادامه میدهد: «در تمام این باغها جویهای آب و قناتهای بزرگ و پرآبی وجود داشت که موجب سرسبزی و شادابی محله میشد.» او به بازارچه دربکوشک اشاره میکند و میافزاید: «این بازارچه محل خرید بسیاری از اهالی بود و در گذشته قصابی، نانوایی و حتی عطاری در این محل قرار داشت. بعدها پس از فوت صاحبان آنها این بازار هم از رونق افتاد. برخی از وارثان زمینها را فروختند و عدهای که باقی مانده بود، مدتها بهصورت مخروبه مانده و استفادهای نداشت؛ تا اینکه شهرداری دستبهکار شد و این بازارچه را به همان سبک قدیم بازسازی کرد.»
دربکوشک و آبهای فراوانش
خلیلی میگوید: «شاهرگ اصلی آبهای اینجا مربوط به زایندهرود و همچنین قناتهای آن بوده که تمام باغها را سیراب میکرد. دروازه آن در خیابان طیب قرار دارد و یک شیر سنگی هم در کنار آن قرارگرفته. قدیمیها معتقدند اینجا محل خاکسپاری یک پهلوان قدیمی بوده است.»
او به کوچههای اطراف اشاره میکند و ادامه میدهد: «یکزمانی اینجا آنقدر باغ بود که محله را به یکی از مناطق سرسبز و خوشآبوهوا تبدیل کرده بود؛ اما بعدها با خشکشدن زایندهرود و کاهش آب، این درختان از بین رفتند و بسیاری از باغها هم به مناطق مسکونی تبدیل شدند. تنها یادگار آن دوران، عکسهای بسیاری است که در خانه پدرانمان به یادگار مانده.»
آقای طرقی، یکی از فرشفروشان قدیمی محله دربکوشک، حدود 60 سال است که در اینجا با خانواده و اقوام زندگی میکند.
او درباره گذشته محله میگوید: «دربکوشک از خیابان طیب امروزی تا جوی باباحسن و از آنطرف تا دروازهدولت و چهارباغ پایین ادامه پیدا کرد.»
جوی باباحسن و باغی کنار آن
طرقی در خصوص جوی باباحسن میگوید: «آنطورکه تعریف میکنند بابا حسن از ورزشکاران و کشتیگیران قدیمی بود که در زمان شاهعباس اول شهرت داشت. محل باغ او در همین مکان فعلی جوی بابا حسن است. بعدها با درگذشت او و ازبینرفتن باغ، این جوی باباحسن نام گرفت.»
کوچه کرباسیان و عمارت باشکوهش
او به کوچهپسکوچههای اطراف اشاره میکند و میافزاید: «در تمام این نواحی باغ و درختان بلند بسیاری بود. در ابتدای همین کوچه ما باغی زیبا و در کوچه کرباسیان عمارتی باشکوه قرار داشت که بهصورت طاقوچشمهای بود؛ اماحالا اثری از آنها باقی نمانده است.»
بازارچه دربکوشک و زندگی که در آن جریان داشت
طرقی به بازارچه کنار مسجد اشاره میکند و میگوید: «این مکان مربوط به 100 سال پیش است. قبلها بازارچه سقف چوبی داشت و خیلی قدیمی بود. بعدها شهرداری آن را بازسازی کرد و به شکل کنونی درآمد.»
او به گذشتههای بازارچه دربکوشک اشاره میکند و ادامه میدهد: «یادشبهخیر آن روزها بازارچه رونق زیادی داشت و اهالی مایحتاج خود را از اینجا تهیه میکردند؛ از گوشتفروشی، نانوایی و عطاری همه و همه اینجا قرار داشتند؛ اما حالا خیلی کاربردی ندارد و بیشتر بهصورت یک اثر تاریخی باقیمانده است.»
آقای رضاپور که به گفته خودشان از 1347 در این محله سکونت دارد، در رابطه با گذشته محله میگوید: «در این محل یک جاده باریک بود که لب مادی قرار داشت؛ آنطرف هم یک سربالایی بود که به باغی که آنطرف محله قرار داشت و متعلق به اشراقیها بود، میرسید و تا مسجد سید ادامه داشت.»
او به آنطرف کوچه اشاره میکند و میافزاید: «در آنطرف هم باغ حاج صباغ قرار داشت و در همان سمت، بازارچه دیگری بود که به بازارچه شاطرباشی معروف بود؛ از سمت دیگر هم به مسجد رحیمخان و بازارچه رحیمخان میرسید.»
رضاپور ادامه میدهد: «اینجا بازارچه بود که به دست فردی به نام بهادرخان برای رفاه مردم محله ساخته شد. او یکی از کدخداهای محله بود که حالا کوچهای به نام بهادرخان در نزدیکی بازارچه میرداماد قرار دارد. این بازارچه سالها بهصورت مخروبه مانده بود؛ اما مدتی است که با یاری شهرداری بازسازیشده.»
دربکوشک و شیر باشکوهش
از او درباره مسجد دربکوشک میپرسم؛ میگوید: «مسجد دربکوشک یکی از مسجدهای باشکوه و قدیمی محله بود که یک طاق و سردر قدیمی داشت و مربوط به دوران آققویونلوها بود؛ یک شیر هم در کنار آن قرار داشت. در مجاور آن یک مادی بود که راهی باریک برای عبورومرور ساکنان محله داشت.»
رضاپور در رابطه با دیگر آثار تاریخی محله میگوید: «همین شیر سنگی و خود نهر باباحسن، سردر دربکوشک و حمام زینببیگم از آثار قدیمی این محله هستند؛ البته قبرستان بزرگی هم در محله قرارداشته که بهواسطه خیابانکشی بهطور کامل از بین رفته است.»
داستان یخچال محله
او ادامه میدهد: «بیشتر فامیل اینجا شیرانیها و استکی بودند. آنطرف خیابان که به خیابان طیب میرسد، زمینی گود قرار داشت که مردم محله زمستانها ظرفهای خود را آنجا میگذاشتند تا یخ ذخیره شود و برای تابستان از آن استفاده کنند. بعدها این یخچال هم از بین رفت.»
از رضاپور در خصوص رونق بازارچه دربکوشک میپرسم؛ میگوید: «یکزمانی اینجا یک نفر حلیم میپخت و یک قصاب هم داشتیم که هر دو به رحمت خدا رفتهاند؛ در کنار این بازارچه سقاخانهای بسیار قدیمی هم قرار داشت که حالا بازسازیشده است و گاهی در کنار آن شمع روشن میکنند.»
او به کوچهای که در نزدیکی همین بازارچه قرار دارد، اشاره میکند و میگوید: «یکزمانی اینجا ماشین هم نمیتوانست عبور کند؛ اما دوسالی میشود که زمینهای آن توسط شهرداری خریداری و حالا بهطور کامل باز شده است.»
حوزه علمیه و تبدیل آن به کتابخانه
رضاپور به کتابخانه المهدی اشاره میکند و میافزاید: «یادم هست این محل یکزمانی خانهای بود که دروس حوزوی در آنجا تدریس میشد؛ کار من و دوستانم هم این بود که روزها میرفتیم و در این مکان درس میخواندیم. بعدها که خیابان افتاد، بخش بزرگی از آن از بین رفت و در حال حاضر هم به یک مرکز فرهنگی تبدیلشده است.»
خیابان مسجدسید؛ پایانه قدیم
او سپس به خیابان مسجدسید رو میکند و ادامه میدهد: «آن روزها اینجا پایانه قرار داشت. مسافرانی که از غرب اصفهان میآمدند، اینجا پیاده میشدند و بعد سوار تاکسیهای شهری شده و به مقصدهای موردنظر خود میرفتند.»
رضاپور درباره مسجد خلدبرین میگوید: «این مسجد یکخانه قدیمی بود که به آقای معتمدی، یکی از آخوندهای ساکن محله تعلق داشت. او آن را وقف مسجد کرد و بعدها نام خلدبرین یا همان بهشت را روی آن گذاشتند.»
مادی باباحسن و استفاده از آن برای شستوشو
او به مادی باباحسن اشاره میکند و میافزاید: «این مادی تا خیابان تختی ادامه داشت و هنوز هم به نام مادی یا جوی باباحسن معروف است.آن روزها که آبوفاضلابکشی نبود، مردم از همین مادی برای شستوشوی لباسها و از حمام زینببیگم استفاده میکردند.»
دربکوشک و دروازه باشکوهش
خانم منشایی، یکی از قدیمیهای ساکن محله دربکوشک است. او در رابطه با گذشته این محله، میگوید: «اینجا پر از باغ بود. آن روزها خیابان باریکی بود که ازیکطرف به مسجدسید و از آن سمت به چهارباغ میرسید. در سمت خیابان طیب کنونی هم دربکوشک قرار داشت که با خیابانکشی که انجام شد، این مسجد و سردر قدیمی آن ازاینجا جدا افتاد.»
از او درباره مسجد دربکوشک میپرسم؛میگوید: «سابقه دقیق تاریخی آن را نمیدانم؛ اما از زمانی که ساکن این محله بودم و هنوز خیابانکشیهای شهری انجام نشده بود، این مسجد و سردر قدیمی آنهم بود و در کنار آن یک شیر بسیاری قدیمی قرار داشت.»
منشایی به مدرسه جعفری محله دربکوشک اشاره میکند و ادامه میدهد: «این مدرسه پولی بود؛ من هم پسرم را به همین مدرسه فرستادم تا بتواند بهخوبی قرآن و ادبیات را بیاموزد.»
او به بازارچه دربکوشک اشاره میکند و میافزاید: «آن روزها این بازارچه رونق داشت و همه چیز در دسترس ما بود. سالها بود که خرابشده و کسی به آن کاری نداشت؛ اما حدود سه سال است که اینجا تعمیر و بازسازیشده، اما دیگر حال قدیم را ندارد.»
منشایی ضمن اشاره به مدرسه ولایت، ادامه میدهد: «در کنار این مدرسه، پزشک معروفی بود که خیلی از اهالی او را میشناختند؛ کوچه بعدی، کوچه کرباسیان بود که به آن کوچه حاجممد هم میگفتند.»
داستان شکلگیری باغ تختی
او به باغ تختی اشاره میکند و آه سوزناکی میکشد و میگوید: «این باغ در زمینی قرار داشت که در حال حاضر به ایستگاه مترو تبدیل شده است. آن روزها به آن باغ حجی میگفتند؛ بعدا به باغ همایون تبدیل شد. آن روزها از اول مهر بچههای مدرسهای را تمرین میدادند تا برای جشن آماده شوند و از تمام محلهها برای دیدن جشن میآمدند و تمام کوچهها و حتی پشتبامها مملو از جمعیت بود.»
منشایی دوباره آه میکشد و ادامه میدهد: «یادم هست چندین سال پیش در همین روز با دخترم برای خرید گوشت به قصابی رفتیم. ناگهان صدای دخترم را شنیدم که از ته چاه من را صدا میکرد. آن زمان روی چاهها را نمیبستند و روی آنها مقوا یا اشیای غیرمقاوم میگذاشتند. با تلاش بسیار دخترم را از چاه بیرون آوردند. او را سریع به بیمارستان امین بردیم. آن روزها امکانات پزشکی بسیار محدود بود. متأسفانه دخترم را از دست دادم.»
باغ همایون و تبدیل آن به باغ تختی
از او درباره مادیهای محله میپرسم؛ میگوید: «اینجا آب زیادی داشت؛ اما متأسفانه آب لولهکشی نداشتیم. آن روزها میرفتیم لب باغ تختی و حوض را پر از آب میکردیم و آنجا لباس میشستیم. یک روز نگهبان باغ من را دید و عصبانی شد و لباسها را پرت کرد. بعدها همین باغ به زمین چمن تبدیل شد که در آن روزها داخل آن فوتبال بازی میکردند.»
منشایی با اشاره به تلاشهای خود برای آوردن آب لولهکشی به محله میافزاید: «اولین منبع آب محل را من درخواست دادم. هر هفته یکبار مکینه را پر آب میکردند و تا آخر هفته اهالی محل میتوانستند از این آب استفاده کنند. یادم هست برای برقکشی و آوردن خط مخابرات به محله هم خیلی تلاش کردم؛ تا اینکه اینجا به شکل امروزی آن درآمد.»















