سعید محسنی، نویسنده اصفهانی، به «اصفهان‌زیبا» درباره ادبیات بومی و مؤلفه‌های آن می‌گوید

خلاقیت؛ غایب بزرگ در روایت‌های بومی

سعید محسنی، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر، متولد ۱۳۵۵ در اصفهان، از چهره‌های فرهنگی‌ است که در کنار فعالیت‌های هنری، سال‌هاست به تدریس نیز مشغول است.

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۴ - سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
خلاقیت؛ غایب بزرگ در روایت‌های بومی

به گزارش اصفهان زیبا؛ سعید محسنی، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر، متولد ۱۳۵۵ در اصفهان، از چهره‌های فرهنگی‌ است که در کنار فعالیت‌های هنری، سال‌هاست به تدریس نیز مشغول است.

او که تحصیلات خود را در رشته کارگردانی تئاتر در دانشگاه سوره اصفهان و دانشگاه تربیت مدرس تهران به پایان رسانده، در گفت‌وگو با ما نگاهی انتقادی و تأمل‌برانگیز به مفهوم «ادبیات بومی» دارد.

محسنی معتقد است ادبیات بومی اگر صرفاً به گذشته و داشته‌های تاریخی متوسل شود، از روایت واقعی امروز بازمی‌ماند. او در این گفت‌وگو از مرزهای میان ادبیات شهری و بومی، اهمیت زبان محلی در داستان و تجربه‌اش از نوشتن در بستر اصفهان سخن گفته است. گفت‌وگوی اصفهان‌زیبا را با سعید محسنی بخوانید.

ادبیات بومی اصفهان چه ویژگی خاصی دارد؟

منظور از ادبیات بومی را نمی‌فهمم. این کلمه بومی احتیاج به توضیح دارد. اما اگر فرض را بگذاریم که منظور ادبیاتی است که به شکل ناگزیر، محصول این زمینه و این زمانه است، شاید روایت‌هایی برآمده از دل تجربه زیسته مردم اصفهان با ابعادی امروزی و در گستره این‌زمانی است، آن‌گاه شاید بتوان گفت که قطعا ویژگی‌هایی خاص دارد؛ چیزهایی برآمده از زیست‌بوم نویسنده در اینجا و اکنون.

این ویژگی در مورد اصفهان از جهاتی منحصربه‌فرد می‌شود و آن تقاطع هزار راه تاریخ است در این شهر که چه در ادوار تاریخی قدیم و چه روزگار معاصر، همواره کانون حوادث و اتفاقات بسیاری بوده است.

این ادبیات چقدر نمایانگر هویت و تاریخ اصفهان است؟

مگر بناست الزاما نمایانگر هویت و تاریخ اصفهان باشد؟ درست است که وقتی بسیاری از قصه‌های اصفهان را می‌خوانی، صدای تاریخ و فرهنگ را حس می‌کنی، از بازار گرفته تا جشن‌ها و رسم‌ها، همه در داستان‌ها وجود دارد. من خود در رمانی که به‌تازگی نگارشش تمام شده و به زندگی «صائب» می‌پردازد، ناگزیر بارها و بارها این مطالب را از دل تاریخ بیرون کشیدم؛ اما این‌ها را تنها نشانه‌های ادبیات بومی نمی‌دانم.

الزامی نمی‌بینم به آن‌گونه از روایت، ادبیات بومی اطلاق شود که ماحصل فهم زیست نویسنده در این روزگار و در مواجهه با این شهر است. این مهم را از آن روی می‌گویم که بدانیم بنا نیست عبارت ادبیات بومی ما را صرفا به سمت نوعی از نگاه پرحسرت به داشته‌های تاریخی و فرهنگی معطوف کرده و باعث از دست رفتن روزگار معاصرمان شود.

ادبیات بومی در عین اینکه صدای فرهنگ و تاریخ می‌دهد، باید راوی سکوت‌ها و ناگفته‌های بسیاری که امروز را رقم زده‌اند نیز باشد. ادبیات بومی ماحصل تضارب آرا در گذشته با امروز است و بر مدار زمان و آدم‌های این شهر معنا پیدا می‌کند.

داستان‌نویسان اصفهانی چقدر توانسته‌اند فرهنگ محلی را درست وارد داستان‌ها کنند؟

بعضی‌ها موفق بودند، بعضی‌ها نه. آن‌ها که ناموفق هستند، از قضا نگاه صرف فرهنگی دارند. یعنی به تکرار یک انباشت همت می‌کنند که در ارزشمند بودنش تردیدی نیست، اما غایب بزرگ روایت در آن، خلاقیت است.

مهم این است که نویسنده واقعیت را با تمام تلخی و شیرینی‌اش ببیند، نه با بزرگ‌نمایی یا تمسخر. وقتی نویسنده با دل بنویسد، داستانش واقعی و باورپذیر می‌شود؛ اما در مجموع، آثاری درخور با این ویژگی‌ها نوشته شده که بی‌شک بخشی از تاریخ ناملموس این شهر خواهند بود؛ آثاری که کوشیده‌اند از پوسته جهانگردی اصفهان عبور کرده و به لایه‌های پنهان شهر نزدیک‌تر شوند.

برای شخص من اصفهان گستره‌ای به فراخی بسیار دارد که از قضا حواشی آن دارد بر متن ارجحیت داده می‌شود.

شما چقدر به بازنمایی بومی اصفهان اهمیت داده‌اید؟

تلاش مستقیمی برای این منظور نداشته‌ام. به هر روی من در این شهرم و می‌نویسم، با تمام رنگ و بوها و صداهایش. پس ناگزیر خود را بومی همین خاک می‌دانم و نمی‌توانم از آن جدا شوم.

اما همان طور که اشاره کردم، کوششم برای نوشتن درباره شهر معطوف به نگاهی بوده که در خدمت داستانم باشد و حرفی که می‌خواهم بزنم؛ وگرنه بهتر است روایت‌هایی را که قصد بازنمایی بومی دارند، به گونه‌های غیرداستانی بسپاریم که هم مستندات محکم‌تری را برای نوشتن نیاز دارند و هم تأثیرات ماندگارتری را برای مخاطب ممکن می‌کنند. من به عنوان نویسنده برایم درست قصه گفتن بر هر چیز دیگری مقدم است.

ادبیات بومی با ادبیات شهری در تقابل است؟

این مفاهیم تعریف دقیق نیاز دارند. بومی و شهری قطعا در تقابل با یکدیگر نیستند و این بستگی به نوع تعریف و جهان‌بینی ما دارد. اما اگر کسی خواست این‌ها را روبه‌روی هم بگذارد، نمی‌شود مانع شد؛ چون همه چیز وقتی قابل مکث می‌شود که به وضوح برسد؛ وگرنه در جهان انتزاع، هر چیزی را می‌شود یک جوری در تقابل یا تداوم با دیگر چیزها قرار داد.

چیزی که مهم است، داستان است. شاید بشود گفت در یک بستر بومی، جهان جمع‌وجورتر آدم‌ها مدنظر است و در ادبیات شهری، گستره‌ای وسیع‌تر. اگر حواسمان را به قصه بدهیم، درمی‌یابیم که مهم‌ترین نکته این است که هرکدام بناست چطور به ما کمک کنند تا دنیا را بهتر بفهمیم.

ادبیات بناست با خلق امکاناتی تازه، گستره فهم ما را از حیات بسیط‌تر کند. ازاین‌روی، دسته‌بندی‌های این‌چنینی اگر فاقد توضیح مشخصی درباره این‌گونه تفاوت‌ها باشد، به جای عمل به رسالت اصلی خود، بیشتر به تظاهراتی می‌انجامد که شاید برای یک بار خواندن بامزه هم باشد، اما بی‌شک، در درازمدت به‌سادگی فراموش خواهد شد.

لهجه و زبان محلی چقدر در داستان‌ها تأثیر دارد؟

زبان محلی مثل ادویه‌ای است که اگر به‌اندازه باشد، داستان را خوش‌طعم می‌کند؛ اما باید مراقب بود که مخاطب‌های دیگر هم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و داستان گم نشود. در مواردی که در مقام خواننده ناگزیر شده‌ام از استان بیایم بیرون تا معنای عبارتی را جست‌وجو یا فهم بکنم، بسیار پیش آمده که دیگر برنگشته‌ام.

سوژه‌های بومی مثل بازار و آب‌انبار و مراسم چقدر اهمیت دارند؟

قطعا بستگی به جهان داستان دارد. این‌ها در داستان به‌خودی‌خود واجد ارزش نیستند. جهان داستان است که ممکن است به اقتضای روایت به این مفاهیم نیازمند باشد تا روایتی درخور از معاصریت نویسنده را سبب شود.

پرداختن به این مفاهیم به‌خودی‌خود از یک نوشته داستان نمی‌سازد. حتی ممکن است باعث کج‌فهمی برای مخاطب ناآشنا نیز بشود؛ مگر اینکه در انداموارگی داستان خوش بنشیند. طبیعی است که این حرف‌ها را در مورد داستان‌نویسی می‌گویم و این مهم وقتی به ساحت ناداستان می‌رسد، مؤلفه‌های خاص خودش را طلب می‌کند.

فضای فرهنگی امروز اصفهان چطور از ادبیات بومی حمایت می‌کند؟

حمایت هست؛ اما کافی نیست. امکانات کم است و محدودیت زیاد. چیزی گویا بنا نیست تغییر کند. نویسنده باید دنبال راه خودش باشد و ناامید نشود. کاش این سؤال را به جای من از مسئولان فرهنگی می‌پرسیدید. اما قبل از آن می‌پرسیدید که منظور آن‌ها از ادبیات بومی چیست؟

منی که که سال‌هاست در این شهر کار می‌کنم و می‌نویسم، آیا بومی اینجا هستم یا نه؟ آیا حمایت یا عدم حمایت شما در مقام مسئول روی آثار نویسندگان شهر تأثیری گذاشته یا نه؟ و این تأثیر را می‌توان در نقش شما در شکل‌گیری یا شکل نگرفتن ادبیات بومی بدانیم؟ آیا معتقدید با یک سیاست بخش‌نامه‌ای و سفارشی و گاهی پول‌پخشی می‌توان به ادبیات بومی رسید؟ اگر جوابتان مثبت است، آمار و نتایج را برای روشن‌تر شدن مسیر منتشر کنید و اگر نه، لطفا به تغییر جدی در این مسیر بیندیشید؛ چون نویسنده اصیل در هر صورت کار خودش را می‌کند و منتظر شما نمی‌ماند.

نسل جدید نویسندگان اصفهانی با فرهنگ بومی چطورند؟

عرض کردم، بستگی به زاویه‌دید نویسنده و تعریف دقیق روایت بومی دارد. من در دوره‌های کارگاهی خودم مفصل به ادبیات اقلیمی و شاخص‌های داستان در اصفهان می‌پردازم و برای بسیاری از جوانان این مباحث بسیار شیرین و جذاب است. دیده‌ام که با چه اشتیاقی به سراغ منابع می‌روند و کندوکاو می‌کنند.

اما شرط لازم آن است که برایشان زاویه‌دید تازه‌ای بگشایی. پنجره‌ای به اقلیم و بوم که بویی از خلاقیت و تازگی داشته باشد باز کنی تا بدانند می‌شود جور تازه‌ای از این بوم‌فرهنگ استفاده کرد و روایت‌هایی تازه نوشت.

توصیه شما به نویسنده‌های جوان بومی چیست؟

اول از همه با خودت صادق باش. به چیزی که می‌گویی، اعتقاد داشته باش. اگر شیفتگی یا نقدی به جهان و بوم زیستت داری، از بیانش نترس. از زخم‌ها و خاک و بوی کوچه‌ها بنویس، از آنچه تجربه توست در عبور از این خیابان‌ها. گاهی بایست و به جریان زنده و مرده زاینده‌رود فکر کن که قرن‌هاست به این شهر و ساکنانش معنا داده است.

نسبت تو با این حیات و ممات چیست؟ نترس، دنبال تقلید نباش و صدای واقعی خود را پیدا کن و به دنیا نشان بده. بوم تویی نویسنده جوان. شهر، فهم توست از جایی که در آن زندگی می‌کنی. ریشه‌هایت را رها نکن. نه با شیفتگی بیش از حد با آن روبه‌رو شو و نه با انکاری که ناشی از زیست در دهکده جهانی است. همان شعار معروف: جهانی فکر کن، اما بکوش که بومی بنویسی.