چگونگی شکل‌گیری بهرام‌آباد از دیدگاه ساکنان محله

کاشونچه‌ای که بهرام‌آباد شد

ساعت حدود شش بعدازظهر است. از سمت خیابان بهارستان پس از عبور از تابلوی بهرام‌آباد از سمت چپ وارد خیابان قدوسی شده و پس از عبور از کوچه‌های فراوان وارد مرکز محله بهرام‌آباد می‌شوم.

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۶ - سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
کاشونچه‌ای که بهرام‌آباد شد

به گزارش اصفهان زیبا؛ ساعت حدود شش بعدازظهر است. از سمت خیابان بهارستان پس از عبور از تابلوی بهرام‌آباد از سمت چپ وارد خیابان قدوسی شده و پس از عبور از کوچه‌های فراوان وارد مرکز محله بهرام‌آباد می‌شوم. خیابان قلعه، معروف‌ترین خیابان محله است و مغازه‌های زیادی در آن قرار دارد. برای دیدار با اهالی آشنا به اینجا، بهترین مکان، مشاور املاک مشهور محله است. وارد می‌شوم و پس از معرفی از آن‌ها می‌خواهم تا در رابطه با گذشته بهرام‌آباد بگویند.

محله‌ای با قدمت نزدیک به ۸۰۰ سال

آقای زارعی که از کودکی در بهرام‌آباد بوده است، می‌گوید: «چند سال پیش تعدادی سنگ‌قبر در اینجا پیدا شد که نشان‌دهنده قدمت ۸۰۰ ساله محله است.»
او نام قدیمی بهرام‌آباد را کاشونچه معرفی می‌کند و می‌افزاید: «البته این محله آن‌طرف خیابان بود و بعدها با حمله مغول‌ها این شهر به‌طور کامل ویران شد و درنهایت اهالی آن حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال پیش به مکان فعلی آمدند و بهرام‌آباد کنونی شکل گرفت.»

اکبر زارعی ادامه می‌دهد: «محله اصلی طرف قبرستان فعلی قرار داشت که بعدها با یک زلزله ویران شد.»

قلعه بهرام‌آباد و خیابانی به این نام

او به خیابان قلعه اشاره می‌کند و می‌گوید: «در این خیابان قلعه‌ای قرار داشت که به آن قلعه بهرام‌آباد می‌گفتند. علت نام‌گذاری آن‌هم به شخصی به نام بهرام برمی‌گردد که بنیان‌گذار و آبادکننده اولیه این محله بود.»

۵۰ سال پیش و قلعه‌ای که تخریب شد

آقای حیدری، یکی دیگر از اهالی محل، درباره قلعه بهرام‌آباد می‌گوید: «اینجا یک در بزرگ قرار داشت که از آن برای رفت‌وآمد استفاده می‌کردند و یک برج بلند برای نگهبانی داشت تا از حمله دزدان به قلعه جلوگیری کند.»

او به برج‌های کبوتری که در محله قرار داشت، اشاره می‌کند و می‌افزاید: «اینجا سه برج کبوتر داشت که هرکدام یک‌طرف محله قرار داشتند. در حال حاضر هر سه برج خراب‌شده و اثری از آن‌ها باقی نمانده است.»

قناتی که به جوی مهدی‌آباد معروف بود

حیدری به قنات‌های پرآب محله اشاره می‌کند و می‌گوید: «آنچه پدران ما می‌گویند، در وسط محل، قنات بزرگی قرار داشت که به جوی مهدی‌آباد معروف بود و به خیابان رباط سوم می‌رسید. سرچشمه آن از طرف مارچین و قبل از مجتمع تهران کنونی بود.»

آقای زارعی جمعیت کنونی بهرام‌آباد را بالای دوهزار نفر برآورد می‌کند و ادامه می‌دهد: «بیشتر اهالی اینجا بومی هستند و فامیل تعداد زیادی از آن‌ها زارع است. این نام فامیلی به دلیل برخورداری از زمین‌های کشاورزی زیاد در منطقه بود که توسط ارباب محل برای ساکنان آن انتخاب‌شده است.»

زمین‌های کشاورزی بسیار و چاه‌های پرآب

او به خانه‌ها و خیابان‌های اطراف اشاره می‌کند و می‌افزاید: «بیشتر زمین‌های اینجا کشاورزی بود. زمین‌ها حاصلخیز و بیشتر محصولات آن‌ها، خربزه، گندم، جو، یونجه و… بود.»

زارعی از خشک‌سالی گسترده سال‌های اخیر تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد: «قبل‌ها تمام اینجا باغ بود و زمین کشاورزی؛ نه خانه اصفهان بود و نه ملک‌شهر. بعدها که آب‌ها خشک شد، آقای ملک‌پور آمد و شهرک‌سازی شکل گرفت.» از او درباره شرایط اقتصادی و فرهنگی محله می‌پرسم و او می‌گوید: «بهرام‌آباد به دلیل قرارگیری در منطقه محروم رشد اقتصادی ویژه نداشته، ولی از مردمان بافرهنگ و اصیلی برخوردار است. اینجا همه یکدیگر را می‌شناسند و با هم نسبت فامیلی دارند و بسیار خون‌گرم هستند.»

بهرام‌آباد یا خانه‌اصفهان

از آن‌ها درباره شهرت بهرام‌آباد می‌پرسم. آقای حیدری می‌گوید: «بهرام‌آباد را بیشتر به خانه‌اصفهان می‌شناسند. قبل‌ها به اینجا بهرام‌آباد ماربین می‌گفتند.»

از او درباره خان‌ محله می‌پرسم و او می‌گوید: «اولین‌خان اینجا حاج‌میراسماعیل نام داشت. بعدها حاج‌علی‌اکبر، خان محله شد. اینجا دو مسجد و یک سقاخانه دارد که حدود ۵۰ سال پیش ساخته شد. مهم‌ترین مسجد محله هم مسجدجامع است که مربوط به ۱۰۰ سال پیش بوده و یک صحن قدیمی دارد و در حال حاضر بخش بزرگی از آن بازسازی شده است. دومین مسجد محل مسجد ابوالفضل(ع) است که تازه افتتاح شده.»

آقای کریمی، یکی دیگر از اهالی محله، درباره قلعه قدیمی بهرام‌آباد می‌گوید: «یادم هست حدود ۵۰ سال پیش وقتی بچه بودم، درهای چوبی قلعه در همین خیابان قلعه قرار داشت. درهای چوبی بسیار بزرگی بودند. دو تا در پشت سر هم قرار داشتند؛ داخل قلعه هم یک برج برای نگهبانی در نظر گرفته شده بود. هوا که تاریک می‌شد، اگر کسی بیرون قلعه بود، باید تا صبح بیرون می‌ماند.»

قلعه‌ها و نقش آن‌ها در حفظ امنیت شهرها

او ادامه می‌دهد: «دلیل ساخت قلعه در بسیاری از شهرها، نبود امنیت و دزدان بسیاری بود که در شهرها قرار داشت؛ در شهر اصفهان هم دزدهای زیادی بودند. یکی از آن‌ها جعفرقلی نام داشت که بعدها به دست رضاخان سرکوب شد. بعدها آرام‌آرام وضعیت خوب و امنیت برقرار شد؛ قلعه‌ها خراب و شهرک‌سازی شکل گرفت.»

داستان قحطی اصفهان و محله بهرام‌آباد

درباره قحطی گسترده‌ای که بر اصفهان حاکم شد، می‌پرسم و کریمی می‌گوید: «در آن زمان ارباب اینجا حاج‌اسماعیل بود که بار گندم بسیار زیادی داشت. مردم برای خرید گندم، مس و نقره و هر آنچه قیمتی بود، می‌آوردند و به جای آن، گندم می‌گرفتند. بعدها خبر به دولت می‌رسد که تعدادی از آن‌ها به اینجا آمدند و گندم‌ها را بار شتر و اسب کردند و با خود بردند.»

او به کوره آجرپزی کوچک محله اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «یادم هست حدود ۸۰ سال پیش آن روزها یک کوره دستی اینجا قرار داشت که از آن برای ساخت آجرهای کوچک کف حیاط و بالای پرچین دیوارها استفاده می‌کردند.»

داستان حمام قدیمی بهرام‌آباد

کریمی به حمام قدیمی بهرام‌آباد اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «حمام اینجا در ابتدا خزینه‌ای بود و بعدها دوشی شد؛ آب آن‌هم از چاه تأمین‌شده و برای پرکردن آب از دلوهای ویژه‌ استفاده می‌شد که به‌وسیله آن، خزینه را پرآب می‌کردند و زیر آن‌هم خاشاک و زغال آتش می‌زدند و آب حمام را گرم می‌کردند. حالا سال‌هاست که حمام خراب‌شده و به‌جای آن، یک مدرسه ساخته شده است.»

ساخت مکینه و تأمین آب آشامیدنی

او به جوی آب و چاه‌های پرآب محله اشاره می‌کند و ادامه می‌داد: «اینجا این‌قدر سطح آب بالا بود که با دست می‌توانستیم از چاه، آب برداریم؛ برای همین، به‌راحتی می‌شد هندوانه و خربزه کاشت.»
کریمی می‌افزاید: «یادم هست هر خانه، یک چاه آب مخصوص به خود داشت. بعدها مکینه آمد و لوله‌کشی کردند و آب آشامیدنی را داخل خانه‌ها گذاشتند و از همان مکینه آب موردنیاز حمام را تأمین می‌کردند.»

درباره چگونگی شست‌وشو قبل از لوله‌کشی می‌پرسم و او می‌گوید: «قبل‌ها که آب آشامیدنی نبود، یک کهریز در محل بود که زن‌ها در همان‌جا لباس و حتی فرش می‌شستند.»

کریمی به قبرستان فعلی محله که آن‌طرف خیابان قرار دارد، اشاره می‌کند و می‌افزاید: «قبل‌ها یک قبرستان داخل محل بود که به‌جای آن، مدرسه ساخته شد. بعدها تعداد زیادی از اموات را در تخت‌فولاد یا امامزاده سیدمحمد به خاک می‌سپردند؛ شهدای خودمان هم همگی داخل قبرستان این محل هستند.»

بهرام‌آباد قدیم و برکتی که در کار بود

از او درباره شغل فعلی مردم محله می‌پرسم؛ با خنده می‌گوید: «الان بیشتر اهالی بیکار هستند؛ اما آن زمان‌ها آن‌قدر کار زیاد بود که من از هفت‌سالگی مشغول کار شدم. همراه با پدرم کشاورزی می‌کردم. بعدها که شهرک‌سازی ملک‌شهر و قدس صورت گرفت، آن‌قدر کار زیاد شد که کارگر نبود؛ حتی از افغانستان کارگر آوردند.»

پس از خداحافظی وارد فضای سبز محله می‌شوم. چند خانم آن‌طرف پارک در حال گفت‌وگو هستند. از آن‌ها درباره گذشته محله می‌پرسم.

بهرام‌آباد بدون خانه‌اصفهان و ملک‌شهر

خانم غلامی می‌گوید: «پدرشوهرم برایم تعریف می‌کرد اینجا قبل از انقلاب همه زمین کشاورزی بود و فقط خانه اصفهان و خانه آمریکایی‌ها بود؛ یک حمام طاق‌چشمه‌ای هم در محله قرار داشت که بعدها خراب شد و به‌جای آن مدرسه ساختند.» درباره مراسم ویژه‌ای که در حمام‌های محله انجام می‌شد، می‌پرسم و او می‌گوید: «در حمام، مراسم و برنامه‌‌های خاصی داشتیم. آن زمان عروس را آرایشگاه نمی‌بردند و تمام مراسم در حمام محله برگزار می‌شد؛ شب حنابندان هم داماد را به حمام می‌بردند.»

غلامی به امامزاده محله که به امامزاده سید معروف است، اشاره می‌کند و می‌گوید: «البته اینجا به قبرستان جنت‌الرسول معروف است.دورتادور آن زمین خالی بسیار بزرگی قرار دارد که در ایام محرم در آنجا تعزیه‌خوانی برگزار می‌شود.»

از او درباره ساکنان محله می‌پرسم، می‌گوید: «غیر از ساکنان بومی، تعدادی مهاجر داریم که از شهرکرد، سامان و چادگان به بهرام‌آباد آمده‌اند و اینجا ساکن شده‌اند؛ اما بسیاری از اهالی یکدیگر را می‌شناسند و بسیار مهربان هستند. درباره شغل خانم‌ها در گذشته می‌پرسم و غلامی می‌گوید: «قبل‌ها زن‌ها قالی می‌بافتند. بعدها که بازار فروش قالی هم از رونق افتاد، دیگر قالی‌بافی درآمدزا نبود. حالا بسیاری از خانم‌ها بیکار هستند.»

کماج؛ شیرینی معروف جشن‌ها

از شیرینی مهم آن روزها به نام کماج برایم تعریف می‌کند و ادامه می‌دهد: «کماج در بسیاری از جشن‌ها به جای کیک و شیرینی‌های امروزی بود و برای تهیه آن از شیره خرما، گردو و کشمش و زعفران، تخم‌مرغ و آرد و مواد بسیار مقوی دیگر استفاده می‌شد. حالا دیگر پخت کماج هم از مد افتاده است و اگر هم پخته شود، به‌صورت شخصی در خانه‌ها تهیه می‌شود.»

کاشونچه‌ای که بهرام‌آباد شد

در خصوص گذشته بهرام‌آباد می‌پرسم و او می‌گوید: «پدرشوهرم تعریف می‌کند اینجا شهری به نام کاشونچه بود؛ همان‌جا که حالا امامزاده است. بعد از حمله مغول‌ها شهر خراب می‌شود. بعدها آقایی به نام عبدالحسین انصاری به اینجا می‌آید و درحالی‌که زمین‌های زیادی به‌دست‌آورده، از اهالی منطقه پیکان اصفهان می‌خواهد که به اینجا بیایند و کشاورزی کنند. با رونق کشاورزی از محله‌های اطراف مثل دهنو و گز هم می‌آیند و این‌گونه بهرام‌آباد شکل می‌گیرد.»

غلامی به قلعه بهرام‌آباد و خانه کدخدا اشاره می‌کند و می‌گوید: «حاج میراسماعیل زارع، کدخدا بود و از خانه او جز چند درخت کاج چیزی باقی نمانده است. بعدها قلعه هم خراب شد و حالا دیگر اثری از آن نیست.» او ادامه می‌دهد: «سال ۵۶ بعد از ازدواج به اینجا آمدم. حدود ۶۰۰ نفر جمعیت داشت. چند خانه بیشتر نبود و تمام زمین‌ها کشاورزی بود؛ اما حالا تمام زمین‌های کشاورزی از بین رفته و به جای آن‌ها، خانه ساخته شده است.»

او با افسوس از گذشته‌ها می‌گوید: «آن زمان زندگی‌ها خیلی ساده بود و کلی جشن و شادی داشتیم. برای جشن عروسی کلی برنامه داشتیم؛ از جهازبران و خنچه‌بران گرفته تا حنابندان و بعد هم جشن عروسی. حالا زندگی سخت شده است و خیلی‌ها ازدواج نمی‌کنند؛ چه برسد به اینکه جشن عروسی بگیرند.» غلامی از ارزش قالی‌بافی و هنر زنان ساکن بهرام‌آباد می‌گوید: «آن روزها یک دار قالی داشتیم که با همان قالی یک زمین می‌خریدند؛ اما حالا با همان قالی نمی‌توان کاری انجام داد.»

او از خاطره‌‌های دوران قالی‌بافی می‌گوید: «یادم هست صبح‌ها قالی می‌بافتم و عصرها مدرسه می‌رفتم؛ بعد از مدتی هم ازدواج کردم و دیگر درس نخواندم. حالا کلاس تفسیر قرآن می‌روم ؛ البته مطالعه هم دارم.»