شجریان
NONE
۲۰:۱۱ - دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
NONE
۱۱:۲۴ - چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۹

نام استاد شجریان بر پردیس هنر اصفهان

 اعضای شورای شهر در جلسه علنی این هفته با تغییر نام پردیس هنر به پردیس استاد محمدرضا شجریان موافقت کردند.در جلسه علنی صد و پنجاه و دوم پیشنهاد نام‌گذاری یک میدان، دو بوستان، سه کوچه، دو بن‌بست، یک چهارراه و دو مجموعه فرهنگی هنری بررسی شد.

NONE
۲۰:۱۸ - شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
NONE
۰۸:۲۶ - شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹

آوازِ «خسرو» در جهان پیچید

بالاخره پس از انتشار شایعه‌های فراوان و چندین و چندباره مبنی بر درگذشت محمدرضا شجریان، خسرو آواز ایران، پنجشنبه گذشته در بیمارستان «جم» و پس از مدت‌ها دست‌وپنجه نرم کردن با یک بیماری سخت و طاقت‌فرسا دار فانی را وداع گفت تا دوستداران و هوادارانش از وجود او بی‌بهره شوند و تنها صدایش برای آن‌ها باقی بماند. خبر مرگ این استاد بی‌بدیل علاوه بر اینکه در فضای مجازی باعث راه‌اندازی هشتگ‌ها و بازخوانی ترانه معروف مرغ سحر شد، در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی نیز منعکس شد؛ رسانه‌هایی همچون «گاردین»، «آسوشیتدپرس»، «واشنگتن‌پست» و… .

NONE
۰۸:۱۱ - شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹

کاش صدام نداند خانه شجریان کجاست!

سرانجام قلب هنرمندی که یک‌عمر درراه اعتلای آواز و موسیقی و شعر و فرهنگ کوشیده بود در روز هفدهم مهرماه سال جاری از تپش ایستاد و اکنون ملتی قلب‌هایشان سوگوار پرواز ابدی اوست… ملتی که سال‌ها را با این صدا زیسته بودند، از تبلور تمام امیدها و رنج­هایشان به هنگام خواندن تصنیف مرغ سحر تا معنویت مناجات و ربنای او در هنگام افطارهای ماه رمضان. ازاین‌رو شجریان را باید یگانه هنرمندی دانست که در تمام لحظات تاریخ ملتش، چون رودی خروشان جاری بود چراکه این مردم، غم­ها و شادی­ها و امیدها و دل‌بستگی‌هایشان را با این صدای پیوند داده بودند. در یک نمونه از این هزاران زیستنِ این صدا در فرهنگ مردم، می­توان نمونه‌ای را مثال زد و آن را به تمام جهانیان باافتخار تمام نشان داد که چگونه شعر و موسیقی در تاروپود یک ملت زندگی می‌کند و نفس می­کشد.

NONE
۱۹:۱۸ - پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹

مرغ سحر ناله سر کن

محمدرضا شجریان، متولد اول مهر 1319 در مشهد است. به گفته خودش هرآنچه که در موسیقی به دست آورده بود، از برکت‌های آموزش و تشویق‌های پدرش بوده.

NONE
۲۱:۴۴ - سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۹

رندان سلامت می‌کنند…

گاهی آن‌قدر مشکلات از سر و رویمان می‌بارد و اخبار بد و ناراحت‌کننده به سمتمان هجوم می‌آورد که دیگر حوصله هیچ‌چیز و هیچ‌کسی را نداریم. دلمان می‌خواهد فرار کنیم و پناه ببریم به دشتی، بیابانی، جایی که دیگر کسی نباشد و خبری به گوشمان نرسد  «که آن را که خبر شد خبری باز نیامد.» این‌جور مواقع فقط دستمان سمت کتابی می‌رود: دیوان حافظ، غزلیات سعدی، شاملو. کنارش فقط می‌‌خواهیم موسیقی گوش دهیم، نوای سه‌تار، کمانچه، پیانو… . چیزی که به عمق جانمان نفوذ کند و شمع شرقی‌مان را روشن نگه دارد. ببرِدمان آنجا که می‌خواهیم. چه دارویی بهتر از موسیقی‌ای که هم شعر حافظ و سعدی در آن باشد و هم نوای تار و کمانچه برای تسکین حالِ زارِ «شرقی غمگینی» که نوستالژی گذشته اشک به چشمانش می‌آورد و غصه آینده را به دلش هوار می‌کند؟