کاش صدام نداند خانه شجریان کجاست!

سرانجام قلب هنرمندی که یک‌عمر درراه اعتلای آواز و موسیقی و شعر و فرهنگ کوشیده بود در روز هفدهم مهرماه سال جاری از تپش ایستاد و اکنون ملتی قلب‌هایشان سوگوار پرواز ابدی اوست… ملتی که سال‌ها را با این صدا زیسته بودند، از تبلور تمام امیدها و رنج­هایشان به هنگام خواندن تصنیف مرغ سحر تا معنویت مناجات و ربنای او در هنگام افطارهای ماه رمضان. ازاین‌رو شجریان را باید یگانه هنرمندی دانست که در تمام لحظات تاریخ ملتش، چون رودی خروشان جاری بود چراکه این مردم، غم­ها و شادی­ها و امیدها و دل‌بستگی‌هایشان را با این صدای پیوند داده بودند. در یک نمونه از این هزاران زیستنِ این صدا در فرهنگ مردم، می­توان نمونه‌ای را مثال زد و آن را به تمام جهانیان باافتخار تمام نشان داد که چگونه شعر و موسیقی در تاروپود یک ملت زندگی می‌کند و نفس می­کشد.

تاریخ انتشار: 08:11 - شنبه 1399/07/19
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

در بخشی از نامه زنی در دوران جنگ که برای محبوبش از زندگی­اش می‌نویسد، آنجا که از شجریان می­نویسد، تکان‌دهنده است. آن زن می‌نویسد: «راستی اگر روزی شجریان بمیرد چه می‌شود؟ اگر یکی از این موشک‌ها بیفتد روی خانه شجریان بمیرد چی؟ چه می‌شود؟ این سؤال از عشق بی‌حد نمی‌آید یک هول عمیق است برای شکستن چیزی که همتا و مشابه ندارد. فکر می‌کنم روزی که شجریان بمیرد فاتحه یک‌چیزی در اینجا خوانده می‌شود. نه مثل نسلی که منقرض می‌شود. نه! مثل خاموشی است. نه چون صداست. چون (شجریان) جامع‌الاطراف است. شجریان برای من هیچ‌گاه فقط موسیقی نبوده، سنتی نبوده، شجریان یعنی ادبیات و ادبیات یعنی دریچه ذهن من به تاریخ و فلسفه و خیلی چیزهای دیگر… او دریچه آشتی من با (ادبیات) فارسی است، با کلمه، زبان. من سعدی را با شجریان شناختم، سایه را، حافظ را، عطار را… من مشروطه را هم با شجریان شناختم. انگار شجریان برای فهماندن می­خواند و این درست همان چیزی است که ترس مرا از مردنش بیشتر می­کند. اگر موشک بیفتد روی خانه­اش، اگر بمیرد بچه‌های بعد از ما یک‌چیزهایی را چطور یاد بگیرند؟ کاش صدام نداند خانه‌اش کجاست!…» 

به‌راستی چه رازی در پس این صدا نهفته بود که این­چنین ملتی را با او عجین و همدل کرده است؟ آیا فقط آواز و موسیقی است؟ آیا فقط معجزه شعر فارسی است؟ پدیده‌ای به نام «شجریان» ازجمله پدیده‌های فرهنگی است که معدود نمونه­های آن در برخی از ملت­ها دیده می‌شود. برای شناخت درست شجریان باید هم زمانه­اش را شناخت و هم سبک او را در آواز و متأسفانه در طی سال‌های اخیر در انبوهی از نوشته‌ها این دو اتفاق باهم کمتر اتفاق افتاده است. شکی نیست در این نوشتار مختصر نمی‌توان به تمام ابعاد پدیده فرهنگی شجریان پرداخت و نگارنده آن‌هم هیچ ادعایی هم پیرامون شناخت جامع شجریان ندارد فقط این نوشتار سعی داشته برخی از زوایای سبک او را در زمانه خودش ترسیم نماید.

سبک هنری شجریان نیز به‌مانند بسیاری از هنرمندان بزرگ دارای تحولات و برخی نقاط عطف بوده و بر اساس این تحول به‌طور نسبی می‌توان سبک آوازی او را به چند دوره مختلف تقسیم‌بندی نمود ولی با در نظر گرفتن این نکته که میان هرکدام از این دوره‌ها مرز دقیق و مشخصی وجود ندارد و از دوره­ای به دوره­ای دیگر (در تحولی طیف گونه) به‌تدریج شاهد تغییرات سبکی او در آواز هستیم. شجریان دهه 30 و 40 اگرچه بسیار مهم است و بدون شناخت این سال‌ها به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به شناخت سبک او نائل شد اما باید توجه داشت به‌مانند دیگر هنرمندان بزرگ، شجریان نیز در طی این سال‌ها در حال آزمودن سبک و سیاقی بود که درواقع از دهه پنجاه بلوغ آن آغاز شد و تا چند دهه تداوم یافت.

دهه پنجاه بی‌شک دوران شکوفایی و بالندگی هنر شجریان است. آشنایی و همکاری او با هنرمندانی چون: فرامرز پایور، نورعلی برومند، عبدالله دوامی، جلیل شهناز، حبیب‌الله بدیعی، هوشنگ ابتهاج و تا حدی غلامحسین بنان باعث می­شود هرکدام از آنها نقشی را در این شکوفایی فرهنگی به عهده بگیرند. شجریان در سال 1350 فراگیری سنتور را نزد پایور آغاز نمود و بعدازآن نزد او آموزش ردیف صبا را شروع کرد. قبل از آن آشنایی شجریان (که در آن دوره سیاوش بیدگانی نام داشت) با احمد عبادی و راه پیدا کردن او به برنامه گل‌ها (برگ سبز 216) از نخستین تأثیر بزرگان موسیقی بر هنر اوست. شجریان شاید جز معدود آوازخوانانی باشد که بسیاری ازجمله بندی­ها و حالات آوازش تحت تأثیر نوازندگان بزرگ بوده است (ازجمله این نوازندگان می‌توان به: احمد عبادی، جلیل شهناز، حبیب‌الله بدیعی، محمدرضا لطفی، محمد موسوی و پرویز مشکاتیان اشاره کرد.)

 اما یکی از نقاط عطفی که در تغییر شیوه آوازی شجریان مؤثر بود به آشنایی او با «نورعلی خان برومند» برمی‌گردد. شجریان تا قبل از آن ردیف را نزد اسماعیل مهرتاش نیز فراگرفته بود اما برومند که به آن اسلوب چندان اعتقادی نداشت بهترین سبک را برای صدای شجریان سبک «سید حسین طاهرزاده» می­دانست.

بنابراین باید گفت شجریان جوان در طی سال‌ها به تلمذ و تعمق در شیوه­های آوازی خوانندگان قبل از خودپرداخت. علاوه بر طاهرزاده، وی بر روی شیوه قمر الملوک وزیری، ادیب خوانساری، رضا قلی میرزا ظلی و تا حدی غلامحسین بنان هم تأمل بسیار داشت.

در کنار تأمل بر روی شیوه‌های آوازی، آشنایی شجریان با عبدالله دوامی، بسیار به شناخت و احاطه او در تصانیف قدیمی کمک کرد و همین امر در کنار ذوق و نبوغ فراوان او سبب گردید به یکی از بهترین تصنیف‌خوانان تاریخ موسیقی ایرانی تبدیل گردد.

از دیگر نقاط عطف هنری شجریان، می‌توان به آشنایی او با هوشنگ ابتهاج در سال 50 و ورودش به برنامه گل‌های تازه و همچنین وارد شدن او به مرکز حفظ و اشاعه (به سرپرستی دکتر داریوش صفوت) اشاره کرد که این دو اتفاق در طی آن سال‌ها سبب گردید دوران جدیدی برای زندگی هنری و سبک آوازی­اش او رقم بخورد. هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه در آن سال‌ها جریانی را تحت عنوان بازگشت به سنت‌ها آغاز کرده بودند و آشنایی هر چه بیشتر شجریان با هنرمندان حفظ و اشاعه درنهایت در سال‌های انقلاب، جریان مجموعه چاوش را سبب گردید. در طی این دوران شجریان بیشترین آثار حماسی و انقلابی را در کنار هنرمندانی چون محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده اجرا نمود؛ اما چند سال بعد و همکاری او با پرویز مشکاتیان در اوج بلوغ هنری­اش باعث شد بهترین آثار موسیقی در آن دوران خلق شود. آلبوم‌هایی چون: نوا مرکب خوانی، بیداد، دستان، آستان جانان ازجمله آثار ممتاز و حاصل همکاری این دو هنرمند بزرگ با یکدیگر است. از نکات بارز آواز شجریان نسبت به دوران قبل می‌توان به پختگی و کارآزمودگی بیشتر، اهمیت دادن به خواندن محدوده‌های بم، تلفیق و خوانش دقیق‌تر شعر و موسیقی و اهمیت دادن بیشتر به مضامین و مفاهیم اجتماعی اشاره کرد. از دهه هفتاد و هشتاد نیز عمده همکاری او با هنرمندانی چون داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی، حسین علیزاده، کیهان کلهر، محمدرضا لطفی و مجید درخشانی رقم خورد. به‌طور خلاصه می‌توان گفت شجریان در این سال‌ها با برگزاری کنسرت­های گوناگون در شهرها و کشورهای مختلف با هنرمندان یادشده و تولید آلبوم­هایی در همان حال و هوا روزبه‌روز پیوندهای خود را با مردم کشورش عمیق‌تر ساخت.

به‌طورکلی در پایان این نوشتار در بررسی سبک آوازی شجریان باید توجه داشت وی در طی سال‌ها تعمق و تأمل در آثار پیشینیان به‌خوبی توانسته بوده شیوه آنها را با یکدیگر ترکیب کند اما او فقط یک ترکیب‌کننده صرف نبود بلکه، با نوگرایی خاص خود، تألیف و خوانشی نوین و بدیع از این شیوه‌ها ایجاد کرد. ازاین‌رو برخی نقدها که گفته‌شده شجریان لحن‌های تعزیه وار را با یکدیگر مونتاژ نموده کاملاً به‌دوراز واقعیت است چراکه این دسته افراد اولاً شناخت درستی از تعزیه و شیوه آوازی آن ندارند و هر شیوه متقدمی را نمی­توان تعزیه­ای قلمداد کرد. هرچند در اینکه شجریان از یک خانواده مذهبی به جامعه موسیقی پا گذاشته بود و در قرائت قرآن و الحان عربی متبحر بود شکی نیست اما در این بررسی‌ها باید توجه داشت شجریان در هر اثری نخست آن را به ترجمان شیوه خود درمی­آورد و این واقعیت حتی تا ربنّای مشهور او هم قابل‌اثبات است. اثری که وی در دستگاه سه‌گاه همراه با برخی مدگردانی‌ها در کنار دستگاه‌های عربی راست و عجم موفق شده بود به یک مرکب خوانی بدیعی برسد طوری‌که به‌خوبی رد پای سبک خودش نیز در این اثر قابل‌مشاهده و بررسی است. پیرامون شاهکار بودن این اثر همین‌قدر به ذکر این خاطره می‌توان بسنده کرد که «مصطفی غلوش» قاری سرشناس مصری در سفرش به ایران، ربنای شجریان را شنید و یک نسخه از این اثر می‌خواهد تا خواندن آن را امتحان کند. دو سال بعد در سفر بعدی که به ایران می­آید غلوش پیرامون آزمودن خواندن ربنای شجریان می‌گوید: «خواندن این اثر کار من نیست چراکه اوجی که در این اثر خوانده کار هر خواننده­ای نیست.»

شجریان صدای یک‌شبه و یک‌ساله نبود. او حاصل یک فرهنگ و تمدن کهن است. فرهنگی که در خودش فردوسی و مولانا و عطار و سعدی و حافظ را به جهانیان معرفی کرده و امروز محمدرضا شجریان که خود راوی اشعار غنی این بزرگان بود با پرواز ابدی­اش خود را در کنار مشاهیر بزرگ فرهنگی ایران جاودانه ساخت. او همیشه زنده است و زنده خواهد ماند. روحش شاد. یادش گرامی باد.

 

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط