به گزارش اصفهان زیبا؛ درباره مهارت ایرانیان قرون گذشته در تیراندازی و اسبسواری مطالب زیادی گفته شده است. نمونههای فراوانی را میتوان در سفرنامههای اروپاییان عصر صفوی در هنگام بازدید از اصفهان مشاهده کرد.
ژان شاردن در صفحات 574 و 575 خود مینویسد: «در ماه اکتبر ١٦٥٤ شاه عباس ثانی یک بازدید و رژه عمومی از سوارهای خود کرد که ده دوازده روز طول کشید. روزها شاه در سردر یکی از باغهای خود مینشست و صاحب منصبان بزرک لشگری روبرویش میایستادند. هر روز چند دسته از سوارها با اسب و اسلحه کامل آراستگی تمام آمده از جلوی او میگذشتند، اما بایستی یک یک بگذرند و کمی بالاتر از محلی که شاه نشسته بود اسب را به تاخت آورده در مقابل شاه تیری از کمان بطرف نشانهای که طرف دست چپ نصب شده بود میانداختند.
در خاطر دارم که یکی از سوارها وقتی آمد از جلو شاه بگذرد، برخلاف دیگران با همان قدم اسب عبور کرد. بدون اینکه اسب را بتازد و تیر بیندازد، فقط دست را روی شکم گذارده بعد بروی پیشانی برد و این علامت سلام نظامی بود؛ این سوار رنگ سیاه و صورت پهنی داشت، بسیار زشت و کریهالمنظر بود.
شاه از صورت زشت و رفتار او متغیر شد و به تغیر گفت این سیاه بدترکیب را اخراج نمایند. فرمان شاه فوراً اجرا شد. اسب و اسلحه او را گرفته، میخواستند کتکش هم بزنند، اما سردار سوارها اشاره کرد که متعرض او نشوند. آنگاه نزدیک شاه رفت و بعرض رسانید که این سوار بهترین سربازی است که در همه قشون یافت میشود و من رشادت او را در محاصره ایروان و قندهار امتحان کردم.
پدر او نیز کسی بود که سه مرتبه به محاصره بغداد رفته و در آنجا خدمات نمایان کرده بود. شاه به استدعای سردار امر کرد اسب واسلحه او را رد کنند و مثل دیگران بیاید اسب تاخته تیر بیندازد؛ این بارهم وقتی مقابل شاه رسید، قدری اسب خود را از چپ و راست تاخته و اطرافش را نگاه کرد، اما باز تیر نینداخت. سردار از ترس اینکه شاه به غضب بیاید به او فریاد کشید که تیر را به نشانه بیندازد.
سوار به او گفت تیر را کجا بیندازم؟ سردار گفت همانجایی که سایرین انداختند. آنگاه سوار سیاه سری بهعلامت تحقیر جنبانید و گفت حیف نیست که تیرها بیهوده به در روند و بخاک بیفتند؛ تیر من باید به جان و سر دشمنان پادشاه من بخورد؛ آنوقت تا دیگران بروند یک تیر به کمان بگذارند من سه تیرانداخته و سه نفر را بروی خاک خوابانیدهام.
با وجود این پس از ادای این کلمات دو تیر از ترکش بیرون آورد، یکی را به دندان گرفت و دیگری را به کمان گذارد و اسب را با تمام قوت بتاخت آورده، مستقیماً بطرف نشانه رفت تا مسافتی از آن دور شد، پس مثل پارتها بطرف عقب برگشته با قیقاج تیر را در وسط هدف جای داد؛ باز به تاخت مراجعت کرد، به این سوی نشانه که رسید تیر دیگری را که از دندان گرفته بگمان گذارده بود به قیقاج طوری انداخت که از سوراخ تیر اولش به در رفت.
زیرا در حینی که او مراجعت میکرد تیر اول او را از سفیدی وسط نشانه بیرون کشیده بودند. بعد از آن سردار نزدیک شاه رفت و گفت صدق عرض مرا به چشم ملاحظه کردید و دیدید که این سیاه بهترین سوارهای تمام مملکت است؛ شاه هم تصدیق کرد؛ بعد از آن خود آن سوار آمده پای شاه را بوسید و از سه تومان مواجبی که به او مرحمت شده بود. تشکر نمود، شاه نیز پانزده تومان بر مواجب او افزود.»















