به گزارش اصفهان زیبا؛ پنج دقیقه مانده به ۱۰:۳۰ صبح روز شنبه، اولین روز سیوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان، به سینما چهارباغ، سینمای مخصوص اکران پسران میرسم. رسیدن من همانا و صدای جیغ و هورای بچهها همانا؛ فیلم سانس قبل، چند دقیقه مانده به شروع سانس جدید تمام میشود.
بچهها که انگار از اکران فیلمی کودکانه خوششان آمده است، دست بر هم میکوبند و از صندلیهایشان بلند میشوند. ناخودآگاه من هم میخندم و در دلم میگویم کاش همیشه لبِ کودکان به خنده باز شود.
از سالن بیرون میآیم و منتظر میمانم گروه بعدی وارد شوند، اما خبری نیست.
پنج دقیقه، ده دقیقه، یک ربع … میپرسم پس سانس بعد کی اکران میشود؟ مسئول سالن میگوید: «هر موقع بچهها برسند… سینما چهارباغ چون مسیر ماشینرو ندارد، پیادهکردن و کنترل بچهپسرها در طول مسیر سخت است، معمولا فیلمها تاخیر میخورد.» با این حساب با خیال راحت روی صندلی انتظار مینشینم تا بالاخره تاخیر ۳۵ دقیقهای میگذرد و دانشآموزان دبستانی با همان هیاهو وارد میشوند.
مسئول سالن دم در میایستد و با اکثرشان خوشوبش میکند، جواب سلامهایشان را میدهد و بعد رو به همکارش میگوید: «کیفهایشان اندازه خودشان است!» آن میان پسربچهای با قد ۹۰ سانتی و کلاه کجش میگوید: «بر محمد و آل محمد صلوات…» صلوات را بلند میفرستند و با همان سر و صدا وارد سالن میشوند. یکی از معلمها در حین ورود رو به مسئول سالن میگوید: «آقا کار را تا ۱۲:۱۵ جمع کنیدها، ما باید برگردیم.» مسئول هم با خنده میگوید: «پس باید ۴۵ دقیقه اولش را بزنم جلو!» و درعوض بلافاصله فیلم اکران میشود.
هنوز روی صندلی ننشستهام که دانشآموزی میپرسد: «خاله، خبرنگار هستی؟» من هم میگویم بله و او میگوید: «پس با من مصاحبه کن.» میگویم: « فیلم را خوب ببین تا در آخر نظرت را بپرسم.» اما خیالی بیش نیست. پسرها حتی روی صندلیهایشان هم نمینشینند، چه رسد به اینکه فیلم را تماشا کنند. پنجـشش دقیقه ابتداییِ بدونِ دیالوگِ فیلم، جذبشان نکرده است.
یکی دیگر میپرسد: «خاله اسم فیلم چیست؟» و زمانی که جوابش را میدهم میگوید: «من تبلیغش را دیدهام. اینکه فیلم بچگانه نیست!» راست میگوید. مطابق جدول فیلمها این سانس فیلم نوجوان اکران میشود.
در واقع بعد از اینکه با مناقشه و مطالبههای بسیار قرار شد فیلمها ردهبندی سنی داشته باشد، مسئولان با آگاهی از این ردهبندی که اتفاقاً خودشان آن را تشخیص دادهاند در سانسی که خودشان به اکران دانشآموزی اختصاص دادهاند، فیلم نوجوان اکران میکنند. آن هم نه فیلمی که برای نوجوان باشد، بلکه توشهای است از جشنواره فیلم فجر که بازیگرش نوجوان است و با تساهل میتوان گفت فیلمی است برای نوجوان.
مسئول اکران که از همهمه پسرها تعجب کرده میگوید: «مگر مدیر مدرسه نمیدانست این فیلم نوجوان است؟ پس چرا در سایت انتخاب کرده است؟» البته کمی بعدتر خودش میگوید: «بالاخره یک گروهی باید امروز میآمدند، احتمالاً سانسهای روزهای بعد پر شده بوده است…» صدای مسئول اکران به مرور در میان فریادهای بچهها گم میشود.
آن گروهی که نزدیک من نشستهاند، از مسئول سالن میخواهند فیلم را عوض کند. یک بار، دوبار، سه بار… کار تا آنجا پیش میرود که معلم مدرسه چند فحش آبدار حواله بچهها میکند تا به خیال خودش ساکت شوند.
نمیدانم که آیا راستیراستی انتظار دارد بچهپسرهایی در این سن ساکت و آرام بنشینند و دو ساعت فیلم بزرگسال را تماشا کنند یا او هم چاره دیگری ندارد!؟ شاید هم همان معلمی باشد که گفته بود ما باید ۱۲:۱۵ از اینجا برویم بیرون و فقط منتظر است تا ساعت خروج برسد.
هرچند حرفش هم درست از آب درآمد؛ ساعت به ۱۲ نرسیده، سالن تخلیه شد، بچهها رو به خبرنگاری که من باشم گفتند:«نشستن روی صندلیهای اتوبوس جذابتر اینجا نشستن است.»
نشستن روی صندلیهای اتوبوس جذابتر از اینجا نشستن است
پنج دقیقه مانده به ۱۰:۳۰ صبح روز شنبه، اولین روز سیوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان، به سینما چهارباغ، سینمای مخصوص اکران پسران میرسم.

-

فاطمه رجبزاده
دبیر صفحه فرهنگ عمومی














