به گزارش اصفهان زیبا؛ نمایش «سکوت آوازخوان» نوشته وجدی معووض، با ترجمه، دراماتورژی و کارگردانی علیرضا کوشک جلالی و تهیهکنندگی جلیل جلالی با بازیگران اصفهانی (ایمان فلاحتی، جلیل جلالی، مرضیه مهرجویی، پرنیان طباطبایی) از 8 خرداد تا نهم تیرماه در تالار هنر اصفهان به صحنه میرود.معووض نویسندهای است که با خانوادهاش در اثنای جنگهای لبنان در دهه شصت و هفتاد به کانادا مهاجرت کرد. او جنگ، آوارگی، کشتار، تنفر، عشق و بی هویتی را با هم تجربه کرده است؛ از این رو نوشتههایش نشئتگرفته از همین مقوله هستند. او بیهویتی و بحران هویت را در آثارش دنبال میکند؛ به دیگر سخن هویت یکی از دغدغههای فکری و ذهنی اوست.
آثار بین المللی
جلالی برای نمایشنامه «پا برهنه، لخت، قلبی در مشت» جایزه نمایشنامه نویسی آلمان را دریافت کرده و که این نمایش بیش از هزار بار در کشورهای آلمان، سوئیس، اوکراین، بورکینا فاسو، روسیه، آمریکا، ایران، ترکیه … و در فستیوالهای بینالمللی اجرا شده است. از دیگر سوابق اجرایی او میتوان به پایهگذاری گروه تئاتری «علی جلالی آنسامبل» در سال 1382 میتوان اشاره کرد.
پنج اثر دیگر از کارهایی که این کارگردان انجام داده است، با نامهای پستچی پابلو نرودا، پوزه چرمی، با کاروان سوخته، «محاصره شمال شرقی»، «من نفرت نمیورزم» در سالهای اخیر در زمره نامزدهای بهترین اجراهای کشور آلمان بودهاند. همچنین در سال 1387 برای اولین بار، به عنوان کارگردان اپرا، در شهر دورتموند، یک اپرا مخصوص کودکان را به صحنه برده است.
آثار اجرایی در ایران
از آثار به اجرا درآمده در ایران، میتوان به مسخ، پستچی پابلو نرودا (اجراهای تحسینشده در جشنواره تئاتر فجر، سال 78)، بازرس، موسیو ابراهیم و گلهای قرآن (بهترین اجرا در سال 1386، از طرف انجمن منتقدان خانه تئاتر)، راهزنان (این اجرا در سال 1392 به یکی از معتبرترین فستیوالهای بینالمللی آلمان «فستیوال شیلر» دعوت شـد و با استقبال کمنظیری روبهرو شد)، خدای کشتار، روبینسون و کروزو… اشاره کرد.
او در چند سال اخیر توجه مخصوصی به تئاتر شهرستانها داشت و حاصل آن کارهایی است که اخیرا در شهرستانها به اجرا در آمده است. همچنین تاکنون چندین کارگاه آمـوزشی بـازیگریکارگردانی (در اصفهان، تبریز، کرج، رشت، کاشان، کرمان، اهواز، آمل، یاسوج، بندر لنگه، گرگان، رشت، شیراز، اردبیل، خرم آباد، لنگرود، نوشهر، یزد،، بندر دیر/بوشهر) با هدف ترویج این فرهنگ در ایران راهاندازی کرده است.
سبک کارهای جلالی
جلالی کارهایی با سبک بهاصطلاح مردمی را کارگردانی میکند. این گونه از سبک در هنر تئاتر برای عموم جامعه قابل فهم است. شبیه نمایشهای چارلی چاپلین که برای عموم مردم قابل فهم است. این فرم از نمایش در اروپا به شدت رایج است و تمام مردم میتوانند از اجرای نمایش بهره ببرند؛ حتی اگر علمی در مورد هنر نداشته باشند.
از نظر او کار در ایران نسبت به آلمان سختتر است. امکاناتی که در ایران وجود دارد، از جمله تعداد سالنها و بودجهای که برای این دسته از کارها تعیین میشود و … بسیار متفاوت است. اما از نظر استعداد فرقی ندارد و حتی گاهی از دیدن استعدادهایی که در ایران وجود دارد سورپرایز میشود.
کارگردانی از آلمان
جلالی از طریق فضای مجازی و به صورت آنلاین به مدت پنج ماه با اعضای گروه به تمرین پرداخته و پس از آن و در اواخر کار به ایران آمده و کار را از نزدیک مشاهده کرده است.«سکوت آوازخوان» دومین نمایشنامه از یک چهارگانه به نام «خونِ عهدها» بود که با سه نمایشنامه «منطقه ساحلی» (1999)، «جنگلها» (2006) و «آسمانها» (2009) تکمیل شد. قصه نمایش در دوره جنگ داخلی لبنان میگذرد. جنگ 15 ساله داخلی لبنان كه در تاريخ نقاط سياهی را برجای گذاشت و حاصلش 120 هزار کشته و یکمیلیون نفر آواره بود، تأثیر عمیقی بر معووض بر جای گذاشت. نمایشنامه «سوختنها» با درونمایه عـشـق و شرف و خونخواهی روایتگر زندگی ناوال ماروان یکی از بازماندگان جنگ است.
داستان «سکوت آوازخوان»
نمایش داستان زنی است که در نوجوانی در اثنای جنگهای لبنان از روستایش میگریزد. نمایش از زمان مرگ او در شصتواند سالگی شروع میشود. زن که به وصیت مادربزرگش درس میخواند، حالا روزنامهنگار معروفی است که درخصوص جنگ و ضرورت صلح مینویسد.
او برای دختر و پسرش وصیت نامهای را به جا میگذارد و از آنها میخواهد چنانچه به دنبال سکوت چندینساله مادرشان هستند، به وصیتش عمل کنند تا سکوت شکسته شود. وکیل زن که دوست او نیز بوده، دختر و پسر را مجاب میکند که میباید به وصایای مادرشان عمل کنند. زن برای هریک نامهای به جا گذاشته که میباید به دست پدر و برادرشان برسانند. دختر میباید برادرش را پیدا کند و پسر پدرش را. در این میان چند کاست که مادرشان در ایام بیماری در بیمارستان ضبط کرده توسط وکیل به دختر داده میشود.
دختر شروع به گوشدادن کاستها میکند؛ او استاد دانشگاه در رشته ریاضی مطلق است و در حال گرفتن دکترایش است. با گوشدادن کاستها توسط دختر ما نیز به گذشته زن میرویم، نمایش مانند فیلمنامه نوشته شده و هربار بخشی از زندگی زن را میبینیم و با کات موازی به حال باز میگردیم. نمایش میتواند روایت شاعرانهای از جنگ، عشق، تنفر و بحران هویت باشد. نویسنده با نگاهی به نمایش ادیپ از سهگانه سوفوکل ماجرا را به امروز میکشد و نگاهی امروزین به آن قصه دارد. اینکه جنگ، عشق، تنفر، بحران هویت و… قرنهاست ادامه داشته و دارد و ماهیتشان هرگز به لحاظ ذاتی عوض نمیشود و انسانها همواره با آن درگیر بوده وهستند؛ اما شگفتا که هیچگاه از این گذشته شوم درس نگرفتهاند و نمیگیرند.
جنایاتی که در جنگهای چند ساله لبنان فالانژیستها انجام دادند یا خمرهای سرخ در کامبوج یا صربها در اروپای شرقی و… به واقع دل هر انسانی را به درد میآورد، گویی حیوانات نیز از این انسان در تعجبند؛ وتأسفبار آن است که ما از هیچیک درس نمیگیریم و باز به آن دامن میزنیم و ادامه میدهیم.
جلالی به درستی بر اساس شیوه متن از نوعی فاصلهگذاری و شیوه اجرایی تعزیه امروزی استفاده کرده است؛ شکستن زمان و مکان و فضا به درستی و دراماتیک صورت پذیرفته است و مخاطب را به نرمی از زمانی به زمان و مکانی دیگر میبرد.طراحی صحنه در عین سادگی کاربردی است. بازیگران نیز توانستهاند نقشهایشان را به روانی ایفا کنند.
چند نقشی که هرکدام شخصیتپردازی و فضای خاص خود را دارد. هرچند میشد به دلیل همین تفاوت در شخصتپردازی، فضا، حس بیان و بدن متفاوتتری را شاهد باشیم؛ به ویژه در بخش آکسانگذاریها و حالتهای بیانی وبدنی.در نهایت باید گفت شاهد تئاتر درخوری خواهیم بود که لحظهای مخاطب را به خود وانمیگذارد و هماره او را از حالی به حال دیگر میبرد و از فضایی به فضای دیگر پرت میکند. نمایشی که مخاطب را به فکر وا میدارد و شاید تا روزها همراه اوباشد.