گفت‌وگو با نویسنده «تاکسی دایموند 53» پیرامون شخصیت مرحوم دکتر غلامرضا شیران، آزاده‌ای که روایتش جاودانه شد

او «امید» را زندگی می‌کرد!

در روزهایی که خاطره‌نویسی و روایت‌های شخصی بیش از پیش جای خود را در ادبیات معاصر باز کرده‌اند، برخی چهره‌ها هستند که نه فقط با قلم، بلکه با زیست خود، تاریخ را زنده نگه می‌دارند.

تاریخ انتشار: ۱۰:۳۲ - شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
او «امید» را زندگی می‌کرد!

به گزارش اصفهان زیبا؛ در روزهایی که خاطره‌نویسی و روایت‌های شخصی بیش از پیش جای خود را در ادبیات معاصر باز کرده‌اند، برخی چهره‌ها هستند که نه فقط با قلم، بلکه با زیست خود، تاریخ را زنده نگه می‌دارند.

دکتر غلامرضا شیران، جانباز و آزاده‌ای که سال‌ها در سنگر علم، مدیریت شهری، و خدمت به مردم زیست، یکی از همان چهره‌ها بود. مردی که خاطراتش نه فقط سندی از روزهای اسارت و مقاومت، بلکه آیینه‌ای از امید، توکل، و پویایی بود.

کتاب «تاکسی دایموند 53 » حاصل روایت زندگی این مرد است؛ روایتی که با دقت و وسواس توسط نویسنده‌اش، محمد مجید عمیدی مظاهری، بازنویسی و تدوین شد. اما آنچه این کتاب را فراتر از یک خاطره‌نگاری صرف می‌برد، شخصیت راوی آن است: انسانی که در سخت‌ترین لحظات، امید را از دست نمی‌داد، در بحران‌ها مدیریت می‌کرد، و در تمام مسیر زندگی، تسلیم تقدیر الهی بود.

به بهانه درگذشت این شخصیت فقید، دکتر غلامرضا شیران، فرصتی فراهم شد تا با نویسنده کتاب به گفت‌وگو بنشینیم؛ کسی که ساعت‌ها پای خاطرات این مرد نشسته، واژه به واژه با او کلنجار رفته و در نهایت، تصویری دقیق و انسانی از او در قالب کتابی ماندگار ترسیم کرده است. این گفت‌وگو نه فقط درباره یک کتاب، بلکه درباره میراث انسانی است که می‌تواند چراغ راه نسل‌های آینده باشد.

چطور با دکتر شیران آشنا شدید؟ اصلا بهانه این آشنایی چه بود؟

آشنایی من با دکتر غلامرضا شیران از طریق انتشارات ستارگان درخشان شکل گرفت.
آن ‌زمان من ارزیاب و سرویراستار نشر بودم و به همین دلیل متن اولیه کتاب توسط دکتر شیران برای بررسی به من ارجاع شد. سوژه بسیار ناب و جذاب بود، اما نیاز به بازنویسی کامل و پالایش جدی داشت تا روایت به شکلی داستانی و خواندنی برای مخاطب درآید. پیشنهاد بازنویسی صفر تا صد را دادم و قرعه به نام من افتاد.

شخصیت دکتر شیران چه ویژگی‌هایی داشت که شما را تحت تأثیر قرار داد؟

دکتر شیران انسانی دقیق، پویا، گرم و در عین حال فروتن بود. او با وجود سال‌ها زندگی در آمریکا و تحصیل در استرالیا، ریشه‌های فرهنگی و اعتقادی خود را حفظ کرده بود و با این‌که سال‌ها عضو هیئت علمی دانشگاه، عضو شورای نظام مهندسی، شورای شهر و مدیر ترافیک شهری بودند، اما با تواضع کامل خاطرات‌شان را در اختیار ما گذاشتند. دقت ایشان مثال‌زدنی بود؛ گاهی ساعت‌ها درباره یک واژه بحث می‌کردیم تا به نتیجه برسیم.

چه چیزی شما را به نوشتن این کتاب ترغیب کرد؟

هوش سرشار، مدیریت بحران، توکل عمیق به خداوند و توانایی تبدیل سختی‌ها به فرصت از ویژگی‌های برجسته مرحوم شیران بود. او در سخت‌ترین لحظات، امیدش را از دست نمی‌داد. این روحیه می‌تواند الگویی بسیار خوبی برای جوانان و البته مدیران ما باشد.

خاطره‌ای از روند نگارش کتاب دارید؟

در میانه کار، یکبار از آقای شیران خواستیم مستنداتی از دوران اسارت‌شان بیاورند. کیف چرمی‌ای آوردند که متعلق به یکی از شهدای زندان آلواتان بود و داخل آن اشیای شگفت‌انگیزی قرار داشت. چیزهایی مثل عینکی که در لحظه اسارت بر روی چشمان خود داشتند یا حوله‌ای قدیمی که قبلا از ورود به زندان آلواتان خریده بودند و البته دفترچه‌ای با جزئیات دقیق همچون رنگ چشم، رنگ مو، قد و هیکل از افراد حاضر در زندگی‌شان؛ افرادی که به نوعی در زندگی دکتر شیران حضور داشتند و با آنها ارتباط گرفته بودند. این‌ها در بازسازی خاطرات بسیار کمک‌مان کرد.

در بازنویسی کتاب، چقدر به لحن و شخصیت راوی وفادار ماندید؟

کار بسیار دشواری بود. باید زبان روایت را داستانی می‌کردم اما لحن و شخصیت دکتر شیران حفظ می‌شد. ایشان با دقت خط به خط متن را بررسی می‌کرد. حتی نحوه نشستن‌شان در دادگاه را برایم بازسازی کرد تا دقیق بنویسم. به طور کلی هدف‌مان این بود که شخصیت واقعی آقای شیران در متن حفظ شود.

آیا ناگفته‌هایی هم باقی ماند؟

بله، ناگفته‌هایی بودند که اگر قرار بود روزی گفته شوند، بهترین جای گفتن‌شان همان کتاب بود. حالا که ایشان را از دست داده‌ایم، آن ناگفته‌ها همچنان ناگفته خواهند ماند.
به عنوان نویسنده‌ای که مدتی در کنار این شخصیت بودید و با او به نوعی زندگی کردید، از فقدان دکتر شیران چه احساسی دارید؟ مردی که به گفته خودتان در سخت‌ترین لحظات، امید را از دست نمی‌داد، در بحران‌ها مدیریت می‌کرد و در تمام مسیر زندگی، تسلیم تقدیر الهی بود.

تنها حرفی که می‌توانم داشته باشم این است که با تمام وجود حسرت می‌خورم که دیرتر با این شخصیت آشنا شدم. تاریخ شفاهی دکتر شیران در حوزه‌های مدیریت شهری، دانشگاهی و مهندسی می‌توانست گنجینه‌ای برای مدیران باشد. ایشان در دوران اسارت با آموزش و امید دادن به دیگران، جان ده‌ها نفر را نجات دادند و تاکید می‌کنم که میراث فکری‌ او در همه این سال‌ها حیات‌شان، پویا بودن، امید به زندگی و تسلیم در برابر تقدیر الهی بود.

اگر دوباره بخواهید مقدمه‌ای برای کتاب بنویسید، چه نکته‌ای از شخصیت مرحوم دکتر شیران را در آن برجسته می‌کنید؟

بی‌تردید بر «تسلیم تقدیر الهی بودن» ایشان تأکید خواهم کرد. این روحیه در تمام لحظات زندگی‌شان جاری بود.