به گزارش اصفهان زیبا؛ ما خبرنگاران را همیشه میکروفونبهدست و پشت دوربین میشناسیم، یا ایستاده در گوشهای از برنامهها با یک قلم و کاغذ در دست و متنی که فقط خودشان میتوانند آن را بخوانند!
اما خبرنگاران در کنار همه این کارها، کتاب هم نوشتهاند و شاید آنها را از میان کتابهایشان بهتر بتوان شناخت؛ مثلا ثبت خاطرات سفرهای کاریشان در قالب سفرنامه، ثبت گوشهای از زندگی یا کل آن در قالب زندگینامه و… .
یکی از گوشههای پرطرفدار و پردلهره زندگی خبرنگاری، حضور در بحرانهاست که با عنوان «خبرنگاری بحران» شناخته میشود و بارزترینش حضور در مناطق جنگزده است؛ اما بحران فقط شامل جنگ نیست. حضور در مناطقی که قربانی بلایای طبیعی شدهاند، یا پوشش زوایای بحرانهای تلخی همچون کرونا هم جزو خبرنگاری بحران محسوب میشود.
در این شماره از صفحه کتاب روزنامه اصفهانزیبا، به مناسبت روز خبرنگار، سه کتاب را از دل دنیای خبرنگاری بحران انتخاب و معرفی کردهایم تا جسارت و شجاعت خبرنگاران این عرصه را بیشتر لمس کنید.
اوکرایننوشتهای یک خبرنگار دودلاری
اینطور که پیداست، سر حامد هادیان درد میکند برای حضور در بحرانهای جنگی و مناطق درگیر جنگ و ترسی هم از این بابت ندارد. او پیش از این به افغانستان و عراق و سوریه هم برای تولید مستند رفته بوده و جدیدترین حضورش در مناطق جنگزده را در اوکراین رقم زده است.
او که چهل روز در اوکراین حضور داشته، روزهای حضورش در این کشور را در «خبرنگار دودلاری» ثبت و منتشر کرده است. او طی این سفر بارها دستگیر شد و در بهترین حالت، همه مدارک و عکسهای ثبتشدهاش از وضعیت اوکراین چند بار از تلفن همراهش حذف شد.
البته شاید نتوان این اثر را یک سفرنامه نامید؛ همانطور که خود هادیان در گفتوگویی با روزنامه فرهیختگان گفته است: «در سفرنامه جایی میروید که وضعیت نرمال است، زیباییهایی میبینید که برایتان تازه است و همان را روایت میکنید؛ اما در جنگ با مسائلی مواجه میشوید که برای آدمهایی که در جنگ هستند هم تازه است. مسائل عجیبی پیش میآید، چیزی را نمیتوانند پنهان کنند. خیلی ماجراها آشکارتر است و همه چیز در اوج است. شما با مرگ مواجه هستید، به خاطر همین تفاوتهای زیادی با سفرنامه دارد و این تفاوتها جدی است.»

هادیان در این کتاب 328 صفحهای کوشیده بخشهای نادیدهگرفتهشده این جنگ را روایت کند و نقص اخبار دیگر خبرنگاران حاضر در این منطقه را بهبود ببخشد. البته با خواندن اخبار و گزارشهای خبرنگاران دیگر میتوان به نتیجه رسید که آیا او به این هدفش رسیده است یا خیر.
«خبرنگار دودلاری» شامل 52 یادداشت است که البته ترتیب زمانی را رعایت نکرده و با حضور نویسنده در کییف شروع میشود که شروع جذابی است: «ترس چیز عجیبی است. هرقدر بگویی نمیترسم یا ترس را میفهمم، باز هم جایی هست که بفهمی در مقابلش تسلیمی. امروز غروب، پنجره اتاق هتل را کمی باز کرده بودم تا کمی هوا داخل بیاید. آفتاب در آسمان سرخ شده بود و آماده میشدم به شهر جنگزده خارکف بروم که دو انفجار بزرگ کییف را لرزاند. ترسیدم. ساختمان هتل آنقدر بلند بود که جزو اولین گزینههای حمله باشد. از پنجره هتل بیرون را نگاه کردم و در نقطه دوری دودی سفید دیدم. خیلی زود خبر حمله موشکی روسها به کییف منتشر شد.»
«خبرنگار دودلاری» را انتشارات سوره مهر منتشر کرده و جزو جدیدترین کتابهای این ناشر است.
خبرنگار جنگی هنوز زنده است
نام مریم کاظمزاده برای بسیاری از اهالی رسانه و خبر و طرفداران دنیای عکاسی آشناست. شاید اولین چیزهایی که با شنیدن نام او در ذهنمان زنده میشود، یاد شهید چمران و یار همراهش، اصغر وصالی و گروه دستمالسرخها باشد.
مریم کاظمزاده متولد 1335 در خانوادهای سرشناس از شیراز بود و تحصیلاتش را در انگلستان گذراند. اگر سال گذشته این گزارش تنظیم میشد، افعال مربوط به مریم کاظمزاده افعال ماضی نبود؛ چون او همین یک سال پیش از دنیا رفت و چمدانی از عکس و خاطره با صدای توپ و تفنگ را برایمان به جا گذاشت.
او اجازهاش را برای خبرنگاری از حضرت امام به شرط رعایت حجابش گرفته بود و دلش قرص بود که پا در مسیر درستی گذاشته است. او بعد از بازگشت از انگلستان، در سال 1358 عضوی از عکاسان روزنامه انقلاب اسلامی شد و از همان جا بود که با اصرار به مسئول روزنامه، پایش به مناطق جنگی برای عکاسی باز شد و به کردستان رفت و کمکم همراه مصطفی چمران شد. همهمان از غائله کردستان و وحشت و دلهرهاش خبر داریم.

او در مصاحبهای گفته است: «وقایعی که در کردستان دیدم، مرا دودل نکرد برای برگشتن؛ زیرا این دودلیها را هرکسی که میخواهد خبرنگار شود، باید با خودش حل کند و ببیند چندچند است؟ باید خودش را بشناسد. نمیخواهم بگویم من خیلی شجاع بودم! نه… .»
کاظمزاده همان جا با یار زندگیاش آشنا شد؛ هرچند این آشنایی دیری نپایید…: «موقع شستن اصغر، به صورتش بوسه زدم. پیشانی و سر و صورتش را خودم شستم. وقتی او را در کفن پیچیدند، روی کفن آیاتی از قرآن نوشتم. وقتی جمعیت دور قبر او جمع شدند، نگران شدم. میخواستم او را خودم دفن کنم. اما راه باز شد. چطور، نمیدانم. راه باز شد. رفتم جلو. کفشهایم را کندم. وارد قبر شدم و…»
خاطرات مریم کاظمزاده از روزهای خبرنگاریاش در کردستان و مناطق جنگی را میتوانیم در کتاب «خبرنگار جنگی» بخوانیم. خبر خوب اینکه قرار است این کتاب تبدیل به رمان شود.
پاگذاشتن در دهان شیری که موش شد
حضور گروهک تروریستی داعش بیخ گوشمان خودش بحرانآفرینترین اتفاق ممکن بود که دهدوازده سالی بخش وسیعی از آسیا و حتی اروپا را تهدید میکرد. در واقع داعش مساوی بود با بحران و رفتن در دل داعش همانا و حضور در دهان شیر همان؛ هرچند آن شیر الان موشی است که در سوراخش قایم شده.
حالا تصور کنید خبرنگاری آنقدر دندهپهن و نترس باشد که راهش را بگیرد و سر از میان داعشیها دربیاورد و ده روز هم میانشان بچرخد و با آنها گپ بزند، پسرش را هم با خودش ببرد! داریم از چه کسی حرف میزنیم؟ از یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی که یک روز کنجکاویاش چنان گل میکند که هیچ چیز او را از رفتن میان داعشیها برای اینکه ببیند آنجا چه خبر است و در سر این قومالظالمین چه میگذرد، منصرف نمیکند.

او با یکی از مبارزان داعش ششماه اینترنتی مکاتبه میکند و سرانجام موفق میشود با جلب اعتماد او، یک اماننامه از اداره خلیفه در رقه دریافت کند و به عنوان یک خبرنگار پا در سرزمینی بگذارد که مدتی قبل، سر چند خبرنگار غربی را به جرم شرک و کفر بریده بودند.
یورگن تودنهوفر که خیلیها او را در بیان حقایق داعش منصف میدانند و به بیان واقعگرای او اذعان کردهاند، در کتاب «ده روز با داعش» ریشههای شکلگیری این عجایب را برای مخاطبانش میگوید، نقدی به سیاستهای اشتباه غرب که باعث ایجاد داعش و امثالهم شده وارد میکند و از راه استدلال، موضوع تروریسم اسلامی را مردود میداند و اعمال داعشیها را وحشیانه توصیف میکند.
این روزنامهنگار آلمانی کتابش را با ذکر جزئیات مهم و با قلم روان و جذاب ژورنالیستی نوشته و یکی از گزینههای مناسب برای آشنایی با محتویات مغز داعشیهاست. انتشارات کتاب کولهپشتی این کتاب را با ترجمه علی عبداللهی و زهرا معینالدینی منتشر کرده است.















