غرقشدن در کامنتها را دوست دارم. خصوصا کامنتهایی که درباره زندگی و تجربه آدمهاست. وقتی یک نفر از زندگیاش مینویسد، معمولا کامنت یا متنش را ثبت میکنم. مدتی است وبلاگها را میخوانم. یکی از کاربران خودش را «بچهطلاق» معرفی میکند. توی وبلاگش درباره روزهایی که گذرانده است مینویسد. پدر و مادرش زندگی مستقل دارند.
دختر وبلاگنویس این روایت اما آواره خانه عمو، مادر، گاه پدر و پدربزرگ است. توی یکی از شهرهای کوچک کشورمان زندگی و کار میکند، برای ماهی2میلیون و 500هزارتومان! صداقت و صراحتِ همراه با ادب، احترام و شکرگزاری نوشتههایش را دوست دارم. زیر یکی از فرستههایش کاربری نوشته بود: «تو بدبختی؛ چون خودت بیعرضهای. همهش از بقیه انتظار داری فقط. هیچی بارت نیست.»
انگار این کامنت غمی به غمهایش اضافه کرده و از قضاوتهای کاربران کمانصاف به ستوه آمده بود. در یک فرسته جداگانه خطاب به این افراد نوشت: «من اینجا نه کسی رو دعوت کردم نه مجبور که نظر بده. نه مجبور که قضاوت کنه. اینجا جاییه که من راحتم. حرف دل منه. وقتی نمیتونیم حتی تسکینی باشیم، چیزی نگیم بهتر نیست؟ من از هیچکی تا حالا همدردی نخواستم. اونم وقتی که یک دقیقه از زندگی هیچکس خبر نداریم.»
واقعا چه پیش میآید که یک نفر بهراحتی دل همنوعش را میشکند و با زبان تلخ میآزاردش؟ یعنی چون هیچکس در فضای مجازی ما را نمیبیند و نمیشناسد، مجازیم هر کلمهای را برای دیگران به کار ببریم؟ کاربری اما با نگاهی پُرمهر و همدلانه نوشته است: «چقدر نوشتههات درد داشت. ناراحت نباش. درست میشه. از ته دلم برای آرامش قلبت دعا میکنم و آرزو میکنم به همه خواستههای زندگیات برسی. نمیخوام نصیحت کنم.
اما تلاش و توکل دو عنصر مهمی هست که باید همیشه حواست بهشون باشه. از کامنت دیگران و فیدبک منفی که بهت وارد میکنن دلآزرده نباش. شاید بعضیها لحنشون مهربون نیست اما خوشقلبن. ببخش و بگذر.» استاد ما میگفت «آدمها را ببینیم. آدمها نیاز به دیدهشدن دارند. خوبیهاشان را، خوشلباس بودنشان را… کافیست خوب نگاه کنیم. آدمها خیلی چیزها برای دیدن دارند.
گاهی یک توجه کوچک، یک تعریف و یک لبخند از آدمی فرشته میسازد. پرِ پرواز به او میدهد و زیر و رویش میکند. حالِ آدم با خوشحالی دیگران خوب میشود؛ نه با بدحالی و خشم و کینه در آنها.»