ویروس کرونا بهمثابه یک بحران، نظم جهان را آنچنان به لرزه انداخت که بقای بشری برای مدتی در خطر جدی قرار گرفت. غلبه و کنترل کرونا در کشورهای مختلف، نقاط ضعف و قوت آنها را به خوبی نشان داد که عمدتا ریشه در اقتصاد سیاسی و مدیریت زیرساختهای کشورها داشت. آمریکایی که در ایران عدهای به اشتباه از آن به عنوان کدخدا یاد میکنند و تصور قدرت عظیمی از سوی او دارند، در این بحران به حدی دچار مشکل شد که کوبا به عنوان کشوری کوچک که نزدیک شصت سال است زیر شدیدترین تحریمهای آمریکا قرار گرفته، به این ابرقدرت پیشنهاد کمک پزشکی داد و این یعنی شکست نهایی یک باور! شکست یک روش و منش اقتصادی که سالها جهان را با وعدههای خود فریب داده بود و در نبود اردوگاه کارگری شرق، شروع به اجرای سیاستهای افسارگسیخته خود کرد و با شعار نئولیبرالیسم سعی دارد خصوصیسازی تمام عرصهها و واگذاری جهان به بازار آزاد و سرمایهدارها را گسترش دهد که نتیجه این سیاست چیزی جز بیکاری، فقر، نژادپرستی، جنگافروزی و انجام اعمالی با ماهیت امپریالیستی نیست. آمریکای امروز را باید با ضعفهای عینی و جدیاش پذیرفت. تحولات سیاسی و اختلافنظرهای انتخاباتی نیز نشاندهنده گرایش مردم به سمت دیدگاههایی است که بیش از همه منافع طبقات تهیدست جامعه را مطرح میکند و افزایش محبوبیت سندرز نیز یک تقابل جدی میان روشهای صورت گرفته در دولت ترامپ است. اگر اخبار رسانههای آمریکایی را در این مدت دنبال کرده باشیم، در نیویورکتایمز، خبری با عنوان «اولین اتفاق جهانی بدون حضور و رهبری آمریکا»، توجه ما را به خود جلب میکند و در اینجا پرسشی به وجود میآید که چه تحولی با کرونا در جهان به وجود آمده که ابرقدرتها و کشورهایی مانند ایتالیا، به دریافت کمکهای پزشکی و اقتصادی از کشورهای کوچک ناچار شدند؟ با فروکش کردن آهسته ویروس کرونا، جهان غرب با مشکلات اجتماعیسیاسی زیادی روبهرو شده که ریشه تمام آنها را در حالت طبقاتی این کشورها میتوان یافت. آشوبهای هفته اخیر آمریکا که از دوشنبه ۲۵ مه ۲۰۲۰ با قتل یک سیاهپوست به دست پلیس سفیدپوست در شهـر مینیاپولیس (ایالت مینهسوتا) آغاز شد و این اتفاق بلوایی بیسابقه در بیش از 140 شهر آمریکا به وجود آورده که روی خشن و غیرانسانی سرمایهداری را برای همه جهان نمایان میکند و این یعنی وقتی کاپیتالیسم در بحران قرار میگیرد، تمام شعارهایش پیرامون آزادی به هواداری از طبقه خاص خود تغییر کرده و برای سرکوبهای صورت گرفته توجیه پیدا میکنند. تصاویر منتشرشده از درگیریهای آمریکا صحنههایی را نشان میدهد که پیامهای عمیقی با خود به همراه دارند. تصاویری از این دست: مردم در خیابانها شورش میکنند؛ پلیس با حالت سرکوب وارد میشود؛ مردم به ساختمان اپل یورش میبرند؛ سرمایهدارها مردم را به جریانی هدایت شده منسوب و محکوم میکنند؛ ترامپ به شکل یک دیکتاتور به تمام معنا در سخنرانی مردم را تهدید میکند؛ دسترسی به اینترنت در واشنگتن قطع میشود؛ در 21 شهر حکومتنظامی اعلام میشود! و تصوری که در ذهن ما از آمریکا نسبت به شعارهای حقوق بشری وجود دارد به کلی فرومیپاشد. اینها نمونهای از وقایع جاری در سطح یک کشور سرمایهداری است. تجربه چند روز اخیر در آمریکا نشان داد که مسائل مهمی از جمله تبعیض، نژادپرستی، سرمایهداری و بیتوجهی به خواست عمومیدر هر کجای جهان با هرجومرج دامنهدار مواجه میشود و حتی ابرقدرتها نیز نمیتوانند در مقابل پیامدهای این اتفاقات مصون بمانند؛ زیرا مفاهیم زیربنایی و اساسی در هر کجا به یک شکل خود را نشان میدهد و نسبت به فرم اجتماعی آن کشور ظاهر متفاوتی پیدا میکند. در همین راستا، اقدامات ترامپ از جمله اعلام تروریستی بودن سازمان آنتیفا، یک سیاست از سر ضعف و استیصال در برخورد با این اتفاق است. البته اینگونه رفتارها در دیکتاتورها نمونههای مشابهی دارد و شاه نیز پیش از انقلاب به مبارزان لقب خرابکار را داد؛ اما همان به قول او خرابکارها، حکومت شاه را برای همیشه ساقط کردند. در موردی دیگر نیز ترامپ برای مبرا کردن سیاستهای غلط آمریکا در برابر سیاهپوستان و طبقات تهیدست جوامع مختلف تلاش کرد این اعتراضها را به گردن سیاستمداران مسکو بیندازد، اما سخنگوی پوتین بروز چنین اتفاقاتی را کاملا مشخص و در برابر چشمان تمام مردم دنیا تحلیل کرد که همه دیدند جورج فلوید چگونه کشته شد و آن پلیس یا تظاهرات مردم هیچ ارتباطی به تحریکات روسیه ندارد. نباید فراموش کرد که این سبک وقایع، عاملی یکوجهی ندارند و صرفا کشته شدن وحشیانه یک سیاهپوست توسط پلیس، موجب برخاستن خشم مردم نشده، وضعیت امروز آمریکا برایند سالها تبعیض و بغض فروخورده مردمی است که فقط آماده یک جرقه هستند تا فشار سالهای گذشته را در خیابانها نشان دهند؛ مثال واضح آن را در خودسوزی اعتراضی محمد بوعزیزی در تونس و سپس شعلهور شدن انقلابهای بهار عربی مشاهده میکنیم. بوعزیزی فرد مهم و تاثیرگذاری در کشورهای عربی نبود و حتی هیچ سیاستمداری نیز از وجود چنین شخصیتی خبر نداشت؛ اما مردم این کشورها به نقطهای رسیدند که هر کدام تبدیل به یک بوعزیزی و عامل انفجار حکومتهای مناطق عربی شدند. جورج فلوید نیز حالا بوعزیزی غرب شده است. امروز نیز اتفاقات آمریکا به کشورهای اروپایی از جمله ایتالیا و آلمان گسترش یافته و شاهد چندین تظاهرات پراکنده در این کشورها هستیم. عامل مشترک میان آمریکا و اروپا که مردم را ناچار به اعتراض کرده چیزی نیست جز اقتصاد و فشارهای مالی که کرونا حلقه پیوند آن با بروز اعتراضها از سوی مردم شد. درست است چیزی که امروز در آمریکا و دیگر کشورها با آن مواجهیم نام جنبش ضد نژادپرستی را یدک میکشد؛ اما این حرکتها ریشههای عمیق دیگری دارند که با این ظاهر و شعار بروز پیدا کردهاند و مسلما هیچ کشوری نیز به راحتی زیر بار چنین مطالباتی از سوی نیروی کارش نمیرود. از طرفی سرمایهداری دخیل در این وقایع را نیز نباید مطلقا در اقتصاد دید و اعمال نژادپرستانه، ضدزن، ضدمحیطزیست و… هم از دلایل مهم شکلگیری چنین جنبشهایی هستند. یکی دیگر از عواملی که حل بحران را برای صاحبان قدرت سخت کرده، ناتوانی عقبنشینی در برابر خواست اقتصادی مردم است و یک قدم عقب رفتن از سیاستهای سرمایهداری یعنی مرگ تدریجی این جریان؛ زیرا وابستگی عناصر وجودی کاپیتالیسم آن را مانند یک دومینو از هم میپاشد. صدای عدالتطلبی در جریان و گرایش مردم غرب به باورهای سوسیالیستی، مارکس را مانند یک شبح به جان امپریالیستها انداخته و در بطن این اعتراضها نیز چیزی که قابل مشاهده است وجود چپگراها در عمق فکری چنین تحولاتی است. البته انتصاب رهبری چنین جنبشی به چپگراها چندان هم درست نیست و در درون چنین تحولی حتی عناصر سرمایهداری معتدل را در مقابل سرمایهداری ارتجاعی و هوادار ترامپ میبینیم. ایستادگی توییتر در مقابل ترامپ یکی از شواهد این ادعاست. جریان هوادار سرمایهداری افسارگسیخته عمدتا ریشه در کارخانههای اسلحهسازی، کمپانیهای نفتی و داروسازی دارند که افزایش تولید و فروش بیشتر در هر شرایط را به عنوان هدف دنبال میکنند. همانطور که در سالهای قبل کمپانیهای داروسازی آمریکا در مقابل ایجاد بسترهای پیشگیرانه برای بیماریهای ویروسی ایستادند تا منافع بیشتر خود در راستای تولید و فروش اجباری دارو را تامین کنند و این یکی دیگر از ظواهر کاپیتالیسم در آمریکاست که سیستم بهداشت و درمان در اختیار بخش خصوصی قرار گرفته است. در طیفبندی چنین اعتراضهایی، حتی عوامل لیبرال و سوسیالدمکرات نیز به طور پراکنده دیده میشوند. این اعتراضها به خوبی نشان میدهد که نسخه آمریکا برای آزادی در دیگر کشورهای جهان به خصوص در آسیا تا وقتی اعتبار دارد که خودش دچار بحران نشده است و در صورت ایجاد گرفتاریهای اینچنینی آمریکایی که سازمانهای حقوق بشری را با تعریف خود مصادره کرده است نیز میتواند با اسلحه، باطوم و ماشینهای سرکوب مقابل خواست یک ملت بایستد. کشتار بیرحمانه انسانها به هر علتی محکوم است؛ جنایات نژادپرستانه پلیس آمریکا نیز جدای از جرم و پیشینه افراد، ریشه در نگرشی دارد که از طرف حاکمیت برای سرکوب صداهای مختلف به پلیس دیکته میشود. ماههای پایانی دولت ترامپ تا انتخابات برای او بسیار بغرنجتر از انتخابات دوره قبل خواهد بود و ترامپ این سختی بر دوش خود را به سطح جامعه خواهد کشاند. ترامپ و ترامپیسم یک واکنش عملگرایانه در مقابل پیشرفت و در جبهه ارتجاع است و پیروی از سیاستهای بورژوازی کمپرادور نسبت به کشورهای آسیایی، یکی از عمده دلایل مهم برای ایجاد جبههای متحد در مقابل امپریالیسم آمریکا توسط هر جریان فکری است، چه چپ و چه راست و حامیلیبرالیسم!
از بوعزیزی در تونس تا جورج فلوید در آمریکا
ویروس کرونا بهمثابه یک بحران، نظم جهان را آنچنان به لرزه انداخت که بقای بشری برای مدتی در خطر جدی قرار گرفت. غلبه و کنترل کرونا در کشورهای مختلف، نقاط ضعف و قوت آنها را به خوبی نشان داد که عمدتا ریشه در اقتصاد سیاسی و مدیریت زیرساختهای کشورها داشت. آمریکایی که در ایران عدهای […]
-
امیرحسین جعفری
خبرنگار




