تاریخ زیبایی و زشتی

«امبرتو اکو» یکی از نمادهای فلسفه پاپ در قرن بیستم است. موافقانش او را یک روشنفکر همه‌کاره می‌نامیدند و منتقدانش به او لقب فیلسوف تلویزیونی داده بودند. او در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کرد: رمان می‌نوشت، در حوزه نقد سینمایی و ادبی قلم می‌زد، در باب فلسفه نظر می‌داد و مقاله‌های سیاسی و اجتماعی تألیف می‌کرد. نوشته‌های او بااینکه ازلحاظ نظری و فلسفی عمق و جدیت چندانی ندارد، اما به خاطر در برگفتن دایره وسیعی از مسائل بشری می‌تواند برای مخاطبان جذاب و مهیج باشد. 

تاریخ انتشار: 15:52 - سه شنبه 1399/04/10
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه

«امبرتو اکو» یکی از نمادهای فلسفه پاپ در قرن بیستم است. موافقانش او را یک روشنفکر همه‌کاره می‌نامیدند و منتقدانش به او لقب فیلسوف تلویزیونی داده بودند. او در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کرد: رمان می‌نوشت، در حوزه نقد سینمایی و ادبی قلم می‌زد، در باب فلسفه نظر می‌داد و مقاله‌های سیاسی و اجتماعی تألیف می‌کرد. نوشته‌های او بااینکه ازلحاظ نظری و فلسفی عمق و جدیت چندانی ندارد، اما به خاطر در برگفتن دایره وسیعی از مسائل بشری می‌تواند برای مخاطبان جذاب و مهیج باشد. هگل، افلاطون، جنگ‌های اتمی، سوپرمن، میکی موس و سریال‌های آبکی تلویزیون، همه و همه فقط در یک صفحه. اکو یکی از سردمداران و بانیان پیدایش نوع جدیدی از فلسفیدن در قرن بیستم بود: تفکر عامه‌پسند و فلسفه ژورنالیستی. همان چیزی که در دوران ما به‌وفور به چشم می‌خورد. اکو کتاب‌های متعددی درباره هنر نوشته است. یکی از پرمخاطب‌ترین آن‌ها قرار بود کتاب «تاریخ زیبایی» در سال 2004 باشد، اما این کتاب موفقیت چندانی پیدا نکرد.

اکو سه سال بعدازآن یک کتاب کاملا متضاد نوشت: «تاریخ زشتی». کتابی که به‌سرعت و برخلاف کتاب قبلی او، تبدیل به یکی از پرخواننده‌ترین آثار او شد. متفکران زیادی درباره تاریخ زیبایی نوشته‌اند اما کمتر کسی پیدا می‌شود که تاریخ زشتی را بنویسد. خود اکو می‌گوید که نوشتن درباره زشتی زیباتر از نوشتن درباره زیبایی است. زیبایی همیشه حدومرزی دارد اما زشتی بی‌نهایت و نامحدود است. هر چیز زیبایی محدود و گذراست ولی زشتی همیشگی و ابدی است. از زمان یونان باستان تا کنون بعضی از فلاسفه و زیبایی‌شناسان به مفهوم زشتی پرداخته‌اند اما این مفهوم در بیشتر مواقع تحت تأثیر و زیر سایه مفهوم زیبایی بوده است. به‌طورکلی تا قبل از قرن بیستم چهار دیدگاه اصلی نسبت به زشتی وجود داشت. دیدگاه اول زشتی را یک مفهوم سلبی تعریف می‌کرد، بدین معنا که زشتی همواره به معنای فقدان زیبایی است. خاستگاه این نگرش به افلاطون برمی‌گردد که زشتی را ناشی از نبود زیبایی می‌دانست. دیدگاه دوم زشتی را قطب مخالف زیبایی تعریف می‌کند و نه فقدان آن. فیلسوفانی مانند توماس هابز و دیوید هیوم چنین دیدگاهی نسبت به زشتی داشتند. به عقیده آن‌ها یک طیف گسترده وجود دارد که یک سرش زیبایی است و سر دیگرش زشتی. بسیاری از چیزها و پدیده‌ها در میان این دو سر طیف قرار می‌گیرند، نه زیبای مطلق هستند و نه زشت کامل. دیدگاه سوم مربوط به کسانی است که اعتقاد دارند زشتی و زیبایی امکان درهم‌آمیختگی و ترکیب را دارند. زشتی می‌تواند زیبا باشد و زیبایی امکان زشت شدن را داراست. جورج سانتانیا و ساموئل الکساندر ازجمله فیلسوفانی هستند که در این دسته قرار می‌گیرند؛ و در آخر دسته چهارمی هم وجود دارد که در آن زیبایی و زشتی به‌طورکلی از یکدیگر گسسته شده‌اند و مقیاس واحدی برای ارزیابی آن‌ها وجود ندارد. زیبایی و زشتی هر دو واجد ارزش‌های مخصوص به خود هستند، گاهی ارزش مثبت و گاهی منفی و فقط شیوه بیانشان متفاوت است. شلگل مهم‌ترین فیلسوفی بود که چنین دیدگاهی نسبت به زشتی داشت.

با آغاز قرن بیستم به‌مرور برداشت‌های کلاسیک نسبت به زشتی و زیبایی از بین رفت و دستگاه‌های متفاوتی برای تببین و توضیح آن‌ها به وجود آمد. کتاب اکو، به‌عنوان یکی از نخستین کتاب‌های قرن بیست و یکم درباره زشتی، به‌طور مفصل به تطور مفهوم زشتی در طول تاریخ می‌پردازد. کتاب او در دورانی نوشته‌شده که ارزش‌گذاری زیبایی در مقابل زشتی دیگر اهمیت خود را ازدست‌داده و می‌توان بدون پیش‌فرض تاریخ نبرد این دو مفهوم را به رشته تقریر درآورد. کتاب شامل پانزده بخش است. به‌مانند بسیاری از کتاب‌های تاریخی نظری از دوران یونان شروع می‌شود و در دوران معاصر به پایان می‌رسید. اکو، همان‌طور که از او انتظار می‌رود، هم به تاریخ فلسفه رجوع می‌کند، هم به تاریخ هنر می‌پردازد و هم تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اروپا را بررسی می‌کند. فصل اول به تلقی فیلسوفان یونانی از زشتی اختصاص دارد و در آن چیستی زشتی و زیبایی برای یونانیان توضیح داده‌شده است. افلاطون ازیک‌طرف اعتقاد داشت که زیبایی به معنای تناسب و هارمونی درونی چیزها و پدیده‌هاست و از طرف دیگر، همان‌گونه که در بالا اشاره شد، زشتی را فقدان و کاستی زیبایی می‌دانست. درنتیجه برای او زشتی چیزی نبود جز فقدان تناسب و هارمونی: هر چیزی که متناسب و متقارن و یکپارچه نیست زشت است. اکو در فصل‌های بعدی دنبال ردپای زشتی در تاریخ مسیحیت می‌گردد و تغییرات آن را تا پیش از دوران رنسانس پی می‌گیرد. او می‌نویسد که برای مسیحیان اولیه فیگور مسیح اساسا موجودی زشت و خاکی قلمداد می‌شود. چوپانی شکننده از پوست و گوشت، با چهره‌ای رنج‌دیده، بدنی زخم‌خورده و حالتی دردناک و غمبار. با سلطنت کلیسا در قرن‌های بعدی است که هاله‌ای زیبا حول بدن مسیح شکل می‌گیرد و او همچون پادشاهی پرشکوه تصویر و تصور می‌شود. فصل‌های بعدی کتاب درباره مفاهیمی مانند دوزخ، شیطان، آخرالزمان و هیولاست، مفاهیمی که سال‌های سال برای مسیحیان غایی‌ترین نماد زشتی و کراهت بودند.

اکو با اشاره به خصلت دوگانه این چیزهای به‌ظاهر زشت می‌نویسد که زشتی آن‌ها در ذات خود همیشه واجد نوعی سویه زیبایی است که به‌صورت مخفیانه درون آن‌ها وجود دارد و توسط مخاطبان احساس می‌شود. این سویه‌های زیبای امور زشت در بعضی از دوره‌های تاریخی خودش را نشان می‌دهد و در مقام نوعی ستایش زشتی سر بر می‌آورد. زنده‌شدن بسیاری از فرقه‌های کافرکیشانه در قرون‌وسطا، نقاشی‌های هیرونیموس بوش، نوشته‌های رابله، تصاویر گوتیک و همچنین شیطان‌دوستی رمانتیسیست‌ها نمونه‌هایی از خیزش و قیام امر زیبا از درون امر زشت در طول تاریخ است. اکو در بخش‌های میانی کتاب به نقش زشتی و زیبایی در مسائل اجتماعی می‌پردازد و نشان می‌دهد چگونه در طول تاریخ گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی موجب زشت تلقی شدن اقلیت‌ها و فرودستان جامعه شده‌اند. او به بعضی از نقاشی‌های قرون هجده و نوزدهم اشاره می‌کند که در آن زن‌ها در قالب موجوداتی زشت و شیطان تصویر شده‌اند. چنین نگاه زن‌ستیزانه‌ای ازنظر اکو نوعی واکنش جامعه مردسالارانه آن زمان به قدرت گرفتن زنان و ترس از خطرات ناشی از آن است. یکی از نمادهای اصلی این زن‌ستیزی ساحره خواندن زنان و تعقیب و مجازات زنان ساحره است. زن، شیطان، ساحره، اغواگری و زشتی: این‌ها نشانه‌های عصری هستند که در آن نظم قدیمی و مسلط مردانه در حال شکستن و فروپاشیدن است. اکو در بخش‌های بعدی کتاب خود به دوران معاصر می‌رسد و در آن تغییرات مفهومی و معنایی زشتی را بررسی می‌کند. او نشان می‌دهد که در دوران جدید زشتی دیگر با فقدان زیبایی و یا عدم تناسب تعریف نمی‌شود و معانی جدید و متفاوتی را به خود می‌گیرد.

یکی از معادل‌های امر زشت در دوران معاصر «امر مبهم» است. چیزی که شکل و صورت ندارد، شناخته نمی‌شود، بینابینی است، مرزهایش مشخص نیست و تعریف نمی‌شود. چیزی که هم مال من است و هم مال من نیست؛ مانند مدفوع. چیزی که می‌تواند مرزهای من را مخدوش کند و ثبات و پایداری فرد و جامعه را به هم بریزد. فروید مهم‌ترین نویسنده‌ای است که در این باب مداقه کرده و بعد از او می‌توان از فلاسفه متأخرتری همچون باتای و کریستوا نام برد. بخش‌های پایانی کتاب درباره حضور متفاوت امر زشت و بازتعریف زشتی در هنر معاصر است. یکی از اهداف اصلی هنرمندان آوانگارد در اوایل قرن بیستم مقابله با زیبایی بود. به گمان آن‌ها در دنیای سرمایه‌داری زیبایی به کالا تبدیل‌شده و هنرمند، در معنای کلاسیک آن، به یکی از چرخ‌دنده‌های ماشین سرمایه‌داری تقلیل یافته است. به همین دلیل آن‌ها سعی داشتند که این زیبایی دروغین و فریبنده را به چالش بکشند و نشان دهند که هنر به‌هیچ‌عنوان جدا از زندگی فلاکت‌بار و نازیبای موجود نیست. شاید برای ما مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نماد هنر آوانگارد سرچشمه‌ مارسل دوشان باشد. یک کاسه توالت که بدون هیچ‌گونه دست‌کاری و هنرورزی‌ای و فقط با امضای شخص دوشان، در گالری‌های هنری نمایش داده شد و یکی از بزرگ‌ترین جنجال‌های تاریخ هنر را رقم زد. اثری هنری که دیگر مانند آثار هنری پیش از خود زیبا، به معنای متداول کلمه، نبود و برای بسیاری از منتقدان و عوام زشت، کریه و منحط به‌حساب می‌آمد. اکو در فصل بعدی به هنرهای کیچ و کمپ می‌رسد و توضیح می‌دهد که چگونه هنرهای مبتذل، بنجل، وقیح و احمقانه توانستند در قرن بیستم جایگاه خودشان را بین هنرهای زیبای دیگر پیدا کنند و نوعی فرهنگ زشتی در میان مخاطبان خود به وجود بیاورند.

یکی از درخشان‌ترین لحظات کتاب «تاریخ زشتی» دسته‌بندی اکو از زشتی است. او زشتی را به‌صورت کلی به سه دسته تقسیم می‌کند؛ دسته اول زشتی فی‌نفسه است. زشتی فی‌نفسه خصلتی جهان‌شمول و ابدی و ازلی دارد و به یک معنا در ذات خود زشت است؛ مانند یک جسد متعفن یا یک غذای فاسد. احساسی که در مواجهه با این نوع زشتی حاصل می‌شود انزجار و اشمئزاز است. زشتی نوع دوم زشتی صوری است. هر چیزی که در ذات خود زشت نباشد اما در شکل و صورتش ناقص و ناهمساز باشد زشت صوری نام دارد؛ مثلا چهره یک انسان را که فاقد گوش یا دهان است، می‌توان یک نوع زشتی صوری در نظر گرفت. این نوع زشتی موجد انزجار یا اشمئزاز نیست، بلکه نوعی ناخوشایندی را به وجود می‌آورد. دسته پایانی زشتی هنری نام دارد، به معنای بازنمایی زیبا از امری زشت. «یک سوژه زشت را زیبا کشیدن، یک موضوع زشت را زیبا نوشتن یا یک واقعه زشت را زیبا ساختن.» با این تعریف اکو می‌توانیم بگوییم که بسیاری از آثار هنری بزرگ تاریخ «زشت» بوده‌اند؛ شاهکارهای زشت هنری.

برچسب‌های خبر