کودتای 28 مرداد عامل انقلاب 57 شد

قضاوت تاریخی برای دستیابی به یک تحلیل جامع، درباره تحولات تأثیرگذار گذشته جز با گوش سپردن به شاهدان و افراد مؤثر در اتفاق‌های تاریخی امکان‌پذیر نیست. تاریخ معاصر میهن ما پر از روزهای پرفرازونشیبی است که باید مانند یک گنجینه از آن‌ها حفاظت کرد و حفظ و ثبت روایات از زبان اشخاص حاضر در آن رویدادهای مهم، رسالتی ملی است تا آیندگان با در دست داشتن این روایات چراغی برای عبور از بیراهه‌های تاریک آینده در دست داشته باشند. هرچند باید آینده را ساخت، اما گذشته چراغ راه آینده است. در گفت‌وگویی با محمد غرضی، از مؤسسان سپاه پاسداران، وزیر سابق نفت، وزیر سابق پست و تلگراف و تلفن، رئیس وقت سازمان نظام‌مهندسی و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 92، درباره گوشه‌ای از تاریخ انقلاب به گفت‌وگو نشستیم. 

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۶ - یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۹
مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه
محمد غرضی از سال‌های جوانی و عضویتش در سازمان مجاهدین تا تأسیس سپاه و روز و شب‌های پرهیاهوی بعد از پیروزی انقلاب و البته شرایط فعلی حاکم بر کشور گفت. غرضی معتقد است انقلاب اسلامی نه‌تنها به اهدافش رسیده بلکه از آن عبور کرده و در اوج اقتدار در مقابل دشمنانش ایستاده است. مشـروح گفت‌وگو را در «اصفهان زیبا» بخوانید.

شرایط اقتصادی کشور را با توجه به تحریم‌های بی‌سابقه آمریکا علیه کشورمان چطور ارزیابی می‌کنید؟

معتقدم ارز باید تک‌نرخی باشد؛ یعنی بانک مرکزی بپذیرد نرخ ارز مطابق بازار چقدر است. به قول اصفهانی‌ها، یک شهر و دو نرخ قابل‌قبول نیست. وقتی مردم بدانند پولشان در جایی هزینه می‌شود که تداوم دارد، هزینه کشور به‌شدت پایین می‌آید. امروز دولت ارز 4200،7000،15000 می‌دهد و همیشه هم کسری ارز داشته است. من چهل سال پیش وزیر نفت بودم؛ در آن زمان، بیست میلیارد دلار درآمد بود و کشور هم به‌خوبی اداره می‌شد. سه میلیارد دلار هم به کالاهای اساسی اختصاص داشت. امروز جمعیت کشور دو برابر شده است؛ ولی دولت چهارده میلیارد دلار برای کالاهای اساسی می‌پردازد. بااین‌حال مردم برای اینکه بتوانند با نرخ دولتی کالاهای اساسی را بخرند دچار دردسرند؛ درصورتی‌که امروز استعداد کشور برای تولید این کالاها خیلی بالاست. در سال 60 ما 500 هزار تن تولید شیر داشتیم که الان بسیار بیشتر از آن مقدار است. روش اداره کشور با ارز چند نرخی، هزینه‌های دولت را بالا می‌برد و کسری بودجه و ارز می‌آورد و این حرفی است که ما چهل سال است داریم می‌گوییم؛ اما رانت‌خوارها مانع تک‌نرخی‌شدن می‌شوند.

از دیدگاه شما آینده رابطه ایران و آمریکا چه می‌شود؟

روزی از من پرسیدند چرا انقلاب کردید؟ من هشتاد سال سن دارم. در دوازده‌سالگی کودتای 28 مرداد را دیدم. در جواب این پرسش گفتم تقصیر آمریکاست، اگر کودتا نکرده بودند کشور به‌خوبی در حال اداره شدن بود؛ اما پس‌ازآن دولت‌های وابسته و غیرمرتبط با مردم بر سر کار آمدند، طبیعتا ما هم انقلاب کردیم. کودتای 28 مرداد تاکنون ادامه دارد و آمریکا هم جنگ به راه می‌اندازد. ما با کسی دشمنی نداریم؛ مگر با کسی که با ما دشمنی کند. از من به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری در سال 92 پرسیدند با آمریکا چه می‌کنی؟ گفتم: تعامل در میدان، نه تعامل در پشت میز. تعامل در میدان به این معناست که واضح مسائل مطرح می‌شود و هر دو یک رأی داریم. این مسئله باعث شد که کلمه تعامل در جریان بحث سیاسی به‌خصوص نسبت به آمریکا اوج گرفت. تعامل به‌عنوان یک قدرت سیاسی در ایران و آمریکا میسر است و ملاحظه می‌فرمایید که ایران پایداری‌اش را حفظ کرده و آن‌ها در راستای زیرسوال بردن اقتدار ایران هر تلاشی داشتند، به نتیجه نرسیده است. چهل سال گذشته است، چهارصد سال دیگر نیز می‌گذرد و این ملت به‌غیراز ارتباط تعاملی زیر بار هیچ مسئله دیگری با آمریکا نخواهد رفت.

دشمنی با آمریکا چقدر به تسخیر لانه جاسوسی ارتباط دارد؟

من قبلا هم گفته‌ام در دوم اردیبهشت سال 58 به‌اتفاق خانم دباغ خدمت امام رسیدیم. سه روز از تأیید شدن ارتش توسط امام گذشته بود. به آقا گفتم هیچ‌چیز انقلاب را تهدید نمی‌کند به‌جز کودتا. ایشان پیشنهاد خواستند که گفتم تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ایشان دستور تشکیل سپاه را داد. حرف من نیز در سال 59 تأیید شد که کودتا نوژه پیش آمد و خوشبختانه سرنگون شد. بزرگانی که نظرشان این است که چون سفارت را گرفتیم این اتفاق‌ها افتاد، به آن‌ها عرض می‌کنم سفارت آمریکا در ایران کودتای 1299، کودتای 1332 و کودتای سال 59 را دنبال کرده است. الان هم شرایطش ایجاد شود بازهم کودتا می‌کنند و ما به‌عنوان ملت ایران توانایی مقابله با کودتاها را پیداکرده‌ایم.

به تأسیس سپاه اشاره کردید، کمی از آن زمان بگویید.

من توضیحی که خدمت حضرت امام دادم این بود که ارتش یک تشکیلات سازمانی است و مورد شناسایی آمریکا و اسرائیل است و آن‌ها این سازمان را درست کرده‌اند. دسته و توپخانه و نیروی هوایی و … دارد، ما باید تشکیلات نظامی خودساخته‌ای با طراحی خودمان داشته باشیم و مقابل طراحی ارتش‌های روز دنیا باشد و اگر بخواهیم از آن‌ها رونویسی کنیم، نقطه‌ضعف بزرگی است. من عمرم در نظامی‌گری گذشته است. سال‌ها در فلسطین بوده‌ام. جنگ اسرائیل و مصر و اردن را شاهد بودم و می‌دانم فضای نظامی چگونه است؛ درنتیجه تشکیل سپاه را پیشنهاد کردم.

تشکیلات اولیه سپاه چگونه شکل گرفت؟

نظرات من در سازمان‌دهی با نظر کسانی که بعدا در سپاه مسئول شدند، متفاوت است. سازمان‌دهی که خودم در سپاه تشریح می‌کردم به این صورت بود که پس از کودتای 28 مرداد ما به‌دنبال مبارزه رفتیم. جمله‌ای که انتخاب کردیم این بود: «وجاهدوا باموالکم وانفسکم (با اموال و جان‌های خود، در راه خدا جهاد کنید)». به‌این‌ترتیب دهه‌های سی و چهل و پنجاه توانستیم انقلاب را به نتیجه برسانیم؛ اما حرفم این بود که هرکسی وارد سپاه می‌شود هزینه‌اش به عهده خودش است و خودش هم باید جهاد کند؛ نه اینکه به دیگران بگوید جهاد کنید و من فرماندهی کنم و این را از پیامبر گرامی (ص) در طول تاریخ گرفته بودم. این کار به‌قدری توسعه پیدا کرد که بدون هرگونه هزینه‌ای که بنده از انقلاب گرفته باشم پایه‌گذار این نوع تفکر در تشکیل سپاه پاسداران بودم و امروز نیز این‌طور فکر می‌کنم که کشورهای اسلامی باید بر اساس این آیه شریفه قرآن عمل کنند.

محمد منتظری و ابوشریف (عباس آقازمانی) چه نقشی در شکل‌گیری سپاه داشتند؟

این دو بزرگوار را در ایران و فلسطین و پاکستان می‌شناختم. تفکر دوستان سازمانی، اما تفکر من ساختاری بود. آن‌ها سپاه را می‌خواستند برای استوار کردن یک تشکیلات سیاسی؛ من سپاه را می‌خواستم برای اینکه انقلاب را حفاظت کند.

شما قبل از انقلاب، عضو سازمان مجاهدین بودید؟

با مرحوم سعید محسن، حنیف‌نژاد و مرحوم شریف‌واقفی هم‌سن‌و‌سال بودیم. ما در دانشگاه تهران دوستان نزدیکی بوده و جریان‌های پس از کودتا و خرداد 42 را باهم طی کرده بودیم. حنیف‌نژاد بیشتر تفکر سازمانی بر مبنای تشکیلات برای مبارزه با دولت داشت. آن موقع هم جنگ ویتنام زبانزد جوانان بود و آن‌ها به‌دنبال تشکیلاتی‌کردن سازمان بودند و من مخالف بودم. هرچند رفاقتمان ادامه پیدا کرد، اما روشمان از هم جدا شد. در دادگاه نظامی هم محاکمه شدیم و از من پرسیدند، شما عضوید؟ و دوستان گفتند غرضی عضو ما نبود و پس‌ازآن دادگاه، بیشتر آن‌ها اعدام شدند. بعدها هم وقتی تقی شهرام از زندان آزاد شد، من به دیدارش رفتم و باهم زندگی انقلابی داشتیم، من هم فراری بودم؛ اما آن‌ها به سمت کودتا رفتند. وقتی شریف واقفی شهید شد به تقی شهرام گفتم تو شریف واقفی را شهید کردی، اگر برای من نقشه کشیدی من به دریاچه نمک می‌آیم، تو آنجا مرا بکش؛ ولی گرفتاری برای انقلاب درست نکن. او به من گفت تو را همه می‌شناسند و ما اگر بخواهیم این کار را بکنیم گرفتاری ما بیشتر می‌شود و این آخرین ملاقات من با تقی شهرام بود. بعدازآن به فلسطین رفتم و بعد در بیت امام در نجف مقیم شدم.

شما کشمیری و کلاهی را از نزدیک دیده بودید؟

این‌ها جزو نیروهای جوان منافقان بودند. من زیاد به جلسات حزب دعوت می‌شدم. آقای بهشتی هم خیلی اصرار می‌کرد که بیایید. گفتم آقای دکتر این احزاب و گروه‌ها سابقه‌شان پیش من هست؛ این‌ها برای امتیازطلبی می‌آیند، عده‌ای هم به دنبال شما برای امتیاز جمع می‌شوند، شخصیت شما اما امتیازطلب نیست. کشمیری را هم ندیده بودم. وقتی انفجار 8 شهریور انجام شد، زمانی که وزیر نفت بودم، متوجه این موضوع شدم. کشمیری هم اول گفتند شهید شده است و تابوتی از خاکستر آوردند؛ اما او فرار کرده بود.

از شب دستگیری مجتبی طالقانی بگویید. روایت‌های فراوانی از آن روزها وجود دارد.

مجتبی، مجاهد و جزو طیف کودتاگر طرفدار تقی شهرام در سازمان و متهم به همکاری در قتل 17 نفر از مجاهدین ازجمله شریف واقفی بود. من در سپاه نشسته بودم که او را دستگیر کرده و آوردند. دستور زندانی کردن ایشان را صادر کردم. کمی بعد برادرانش آمدند و گفتند چرا مجتبی را دستگیر کردید؟ گفتم متهم است. شروع کردند به دادوفریاد. من گفتم برویم خدمت آقای طالقانی. از قبل ایشان را می‌شناختم. از سال 42 پامنبری ایشان بودم و با هم ارتباط داشتیم. آقای طالقانی گفتند بیست روزی است پسرم پیش من آمده و دارد نماز می‌خواند، من درستش می‌کنم، گفتم این وظیفه پدری شماست؛ اما ایشان متهم‌اند. آن شب خیلی شلوغ شد و آقای طالقانی دستور دادند من زندانی شوم و ساعت 4 صبح دادستان مرا زندانی کرد. آنجا یک‌نفر بود به نام علی بابایی که رفیق مرحوم مهندس بازرگان بود. به نظرم او خیلی ایشان را تحریک کرد که مرا زندانی کنند. فردا صبح که خبر، خدمت حضرت امام رسید، ایشان گفتند غرضی کیست؟ آقای جنتی و دیگران که آنجا بودند می‌گویند، حیدری خودمان است که امام می‌گوید حیدری ما را گرفته‌اند؟ و به آقای اشراقی می‌گویند که مرا آزاد کنند؛ سپس خدمت امام رفتیم.

شما مؤسس کمیته بودید؟ آن سال‌ها چهره‌های مسئله برانگیزی وارد سپاه شدند؛ مانند ماشالله قصاب؛ آن‌ها از کجا وارد این مجموعه شدند؟ ماشالله قصاب پیش از انقلاب عضو ساواک بود؟

بله. همین محلی که وزارت اطلاعات است، کمیته‌ای در اختیار من بود که با همین کمیته به‌عنوان تشکیل سپاه در اردیبهشت 58 خدمت امام رسیدم. ماشالله قصاب را می‌شناسم. آن موقع سن و سالی نداشت، سندی هم از عضویت او در ساواک ندیدم. اگر سندی هست، ارائه کنید. انقلاب بر اساس قاعده جامعه انجام شد. گروه‌ها و احزاب و شخصیت‌ها و نظامی‌ها اثری بر آن نداشتند. بعدازاینکه انقلاب پیروز شد، موقعیتی برای مدعیان به وجود آمد که ممکن بود عده‌ای فاسد و غارتگر ورود کرده باشند؛ اما کم‌کم در مجموعه‌ها تصفیه شدند.

ادعای آقای ناخدا صمدی (از فرماندهان پیشین ارتش) درباره اعدام 19 افسر در اهواز توسط شما حقیقت دارد؟

به آقای صمدی پیام فرستادم اگر سندی دارید، ارائه دهید. گفتند اسنادش در دادگستری است. گفتم بروید حتما علیه من شکایت کنید. چطور یک استاندار به‌عنوان یک غیرنظامی می‌تواند دستور اعدام دهد؟

کمی از شهید مصطفی چمران و محمد منتظری بگویید.

خدا رحمت کند آقای چمران را. ایشان بیشتر با موسی صدر کار می‌کرد و به علت اینکه موسی به دیدار شاه رفته بود، با او زیاد در ارتباط نبودیم. مطالبی هم که من درباره آقای چمران می‌دانم فعلا صلاح نیست گفته شود. محمد منتظری تابع حضرت امام و آقای دعایی بود و همه دور حاج‌آقا مصطفی بودیم و باهم امکانات زیادی برای انقلابیون به وجود آوردیم. سال 56 باهم به پاریس رفتیم و اعتصاب غذا کردیم که در ایران خیلی تأثیرگذار بود و دانشجویان زیادی از کوی دانشگاه تا حضرت عبدالعظیم راه‌پیمایی کردند. همه زندگی محمد خاطره است. محمد همه‌جا حاضر بود و حرفش را به کرسی می‌نشاند. آن دوره‌ها یک چنین انسانی را نمی‌پسندیدند؛ مثلا، نهضت آزادی و جبهه ملی و حزب توده یک سری مقرراتی داشتند که پیرو آن جلو می‌رفتند؛ اما محمد به‌عنوان یک انقلابی تمام این دستورالعمل‌های مرسوم را پشت سر می‌گذاشت و حسابی نقد می‌کرد. خاطرم هست در دفتر حضرت امام بودم که شنیدم محمد فرودگاه مهرآباد را تسخیر کرده وعده‌ای را به لیبی می‌فرستد. ما آبمان باهم در یک جوی نمی‌رفت؛ ولی باهم به‌عنوان یک سرباز دوست بودیم. محمد با شهید بهشتی به‌شدت درگیر بود. شبی که به حزب جمهوری رفت، آقای بهشتی تعارف کرد که به جلسه بیایید و همه آن شب شهید شدند. نمی‌دانم اگر محمد زنده می‌ماند، الان در چه موقعیتی بود.

 دیدگاهتان به عباس امیرانتظام چگونه است؟ او را جاسوس آمریکا می‌دانید؟

جاسوس آمریکا بود یا خیر، مطلع نیستم. بالاخره دستگاه رسمی این را می‌گوید. از قبل انقلاب امیرانتظام را می‌شناختم و باهم کار فنی می‌کردیم. او عنصر برجسته‌ای در سیاست آمریکا بود و آمریکایی‌ها هم به او امیدوار بودند. آقای مهندس بازرگان هم چندان محکم از او حمایت نکرد. خدا نصیب کسی نکند که دنیا از کسی روی برگرداند. او از یک خانواده ثروتمند بود و همسری ثروتمند داشت که پس از زندانی شدنش او را رها کرد و امیرانتظام خیلی مأیوس شد.

به‌عنوان آخرین پرسش، یک خاطره شنیده نشده از انقلاب تعریف کنید.

انقلاب اسلامی ایران متکی به‌قاعده جامعه است. هرکسی ادعایی بکند باطل است. آنچه شما می‌توانید به آن تکیه کنید این است که انقلاب ادامه دارد. من به‌جای خاطره یک مثال برای شما می‌زنم که شاید نشنیده باشید. سال گذشته، 22 بهمن میدان انقلاب بودم که عزیزان خبرنگار پرسیدند انقلاب به اهدافش رسیده است؟ گفتم از اهدافش عبور کرده است. گفتند با این وضع اجتماعی و اقتصادی چطور ممکن است؟ گفتم در سال 57 کشور 36 میلیون جمعیت داشت، شش میلیون از حضرت امام استقبال کردند؛ یعنی یک‌ششم جمعیت، دومیلیون از تهران و بقیه هم از استان‌ها و حکومت تشکیل دادند و 243 هزار شهید دادند. وقتی هم که امام فوت کردند جمعیت کشور 47 میلیون بود و 9 میلیون نفر ایشان را مشایعت کردند که می‌شود یک‌پنجم جمعیت. چهل‌سال گذشت و ملت یک شهید تقدیم انقلاب کرد به نام حاج قاسم سلیمانی که 25 میلیون نفر او را مشایعت کردند؛ یعنی یک‌سوم جمعیت. به شما بگویم اگر اتفاقی برای انقلاب بیفتد، این دفعه نصف جمعیت به میدان می‌آید. انقلاب در بطن جامعه از مشروطه تا امروز نهادینه‌شده و کشور مزین به وجود سربازان امام زمان است؛ اما این مقاماتی که می‌آیند و می‌روند، با اصل انقلاب فاصله پیداکرده‌اند.