دکتر داوود فیرحی؛ آنطور که یک دانشجو او را شناخت
روز! داخلی! اتاق 366 طبقه سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. دانشجویان منتظر زیادی پُشت در… دکتر فیرحی و دهها کتاب روی میز… میگوید با دکتر نقیب زاده اینجا کلاس دارید؟ من دارم میروم. بنشین جای من خانوم. من اما شرم میکنم و میگویم تکیهبر جای بزرگان نتوان زد بهگزاف آقای دکتر! از بیرون صندلی میآورم… این تنها تصویر از فیرحی است که میخواهم همیشه در یادم بماند.
یک آخوند میانسال خوشچهره با لبخندی پر از آرامش. وقتی میفهمی او همان فیرحی است که کتابهایی همچون «نظام سیاسی و دولت در اسلام» و «قدرت؛ دانش و مشروعیت در اسلام» را به رشتهی تحریر درآورده، خود را جمعوجور میکنی. انگار باورت نمیشود که نویسندهی آن کتابها خود اهل حوزه بوده و معمم است. یا حتی باورکردنی نیست که اینقدر جوان باشد و تازه در میانهی راه.
اما نخستین جلسهی کلاس فقه سیاسی که تشکیل میشود و فیرحی در قامت استاد در دانشگاه تهران لب به سخن میگشاید، ناگهان کسی را میشناسی که قبل از آن شبیه او را ندیده بودی. بیشازپیش برای لباس روحانیت حرمت قائل میشوی که کسی چون او را در خود را دارد. اصلاً شبیه دیگرانی که میشناسی نیست. نه لحنش، نه گفتارش و نه کردارش. اما گویی نمایندهی آن ایدئالی است که حوزه واقعاً باید باشد.
لحن آرام و متین، و صدایی که آنقدر متانت و تواضع دارد و آهنگین است که گاهی دانشجویان بازیگوش را به تقلید صدای استاد وامیدارد. گفتار استاد اما پر از نکات نغز است که تابهحال نشنیدهای. میگوید آرمانگرا باشید! مگر میشود آرمانگرا نبود؟ تمام تحولات معطوف به خیر در جهان از ذهن یک آرمانگرای واقعبین شروعشده است… میگوید به نمره فکر نکنید بچهها… هرکسی با هر نمرهای بالاخره فارغالتحصیل خواهد شد. من میخواهم بیشتر، سؤال در ذهن شما ایجاد کنم. میخواهم با ایجاد انگیزه برای تفکر جدیتر، از کلاس بیرون بروید.
با خودم میگویم او واقعاً تبلور اتحاد حوزه و دانشگاه است. او عصارهی آرمانهای حوزه و دانشگاه است که آنقدر پیچیدگی دارد که بتواند هر دو نهاد را در خود هضم کند و سنتزی تحت عنوان کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» را بیرون دهد. بتواند مشروطه را یاد ما بیاورد و محقق نائینی را آنطور که بود به ما بشناساند. اوست که میتواند امکانات دموکراتیک شدن دین را از دل فقه سیاسی اسلام بیرون بکشد و با ضرس قاطع فریاد بزند که راهی جز این برای ایران نیست.
داوود فیرحی اصالت دارد. چون شبیه هیچکس نیست. او پروژهی پژوهشی و فکری خاص خود را دارد و به آنچه واقعاً فکر میکند وفادار است. من هنوز هم نمیتوانم از افعال ماضی برای وصف استاد استفاده کنم. پذیرش نبودن ایشان قطعاً زمان میخواهد.
خاطرهای از کلاس استاد: نباید دین را حذف کرد!
برجستهترین خاطرهای که از کلاسهای دکتر فیرحی دارم بهروزی مربوط میشود که برای اولین و آخرین بار ایشان را عصبانی دیدم. قضیه ازآنجا شروع شد که دانشجویی گفت استاد شما بیهوده داری تلاش میکنی که از اسلام دموکراسی دربیاوری! این راه باطل است. ما برای خلاص شدن از این فلاکت تنها یک راه داریم. آن هم این است که اسلام را بگذاریم کنار!
دکتر فیرحی که به صبر و متانت مشهور هستند، آن روز درحالیکه از شدت عصبانیت قرمز شده بودند گفتند من از یک دانشجویی که در حوزه علوم انسانی درس میخواند و باید تاریخ بداند اصلاً توقع چنین دیدگاهی را ندارم. مگر در دوره پهلوی سعی نشد که دین حذف بشود و فقط دردهای خود را با مدرنیته حل بکنیم؟ نتیجهاش چه شد جز خشونت؟ چرا فکر میکنید که با حذف دین میتوان این مملکت را نجات داد؟ ما راهی نداریم جز اینکه بپذیریم راهحل توسعهیافتگی ایران در تغییر برداشت ما از دین است. فقه سیاسی امکانات تطبیق دین با عصر جدید را به ما داده است و فقط باید این ظرفیتها را شناسایی کنیم و برای آینده¬ی سیاسی ایران از آن بهره ببریم. حذف دین علاج ایران نیست بلکه شناخت صحیح آن است که راه را بر ما میگشاید. تمام دعوایی که در این صدسال و اندی سال بر سر سُنت و تجدد بود، یا میخواست جامعه را تماماً دینگرا کند یا میخواست جامعه تماماً دین زدایی کند. درحالیکه هر دو رویکرد از بوته¬ی آزمایش، شکستخورده بیرون آمدند…
حرفهای آن روز دکتر هیچگاه از خاطرم نمیرود. ایکاش واقعاً روزی جامعهی ما به آن حد از تکثرگرایی برسد که بتواند به سازشی میان دین و عرف دست پیدا کند و تضادها و خشونتهایش را نه از راه حذف، بلکه از طریق همزیستی مسالمتآمیز و پذیرش یکدیگر حل کند. روزی که همه بتوانند برای خود جایگاهی در این جامعه ببینند و صرفاً به جرم اندیشه منزوی نشوند. و دریغ و درد که آن روز دکتر داوود فیرحی عزیز دیگر در بین ما نیست که طلوع صبح آزادی را ببیند.
فقدان شخصیتی همچون داوود فیرحی بر تارک اندیشه سیاسی در ایران
بیشک داشتن محققانی همچون دکتر فیرحی که از صفر و صدهای زمانهی خود مبرا بودند و همیشه در عمق «تاریخ- نظریه- واقعیت» به دنبال حل مسئله برای عقبماندگی ایران میگشتند، برای ایران امروز ما از نان شب واجبتر است. به گمانم ایران به سمتی میرود که دیر یا زود بازاندیشی اساسی در ساختارهای فکری حاکمان ضروری میشود و برای آن روز من بهشخصه دلگرم به کسی چون داوود فیرحی و شاگردانی که در مکتب او عمیق بودن را میآموختند بودم. کسی که نه ژست است و نه مکتب نه ایدئولوژی. بلکه تمام توان خود را برای حل مسئله میگذارد و برای خود پروژه¬ی فکری تعریف میکند.
اینکه چگونه کشورهایی همچون مالزی یا ترکیه توانستند اسلام را با صنعتی شدن و توسعهیافتگی همخوان کنند اما ایران هنوز نتوانسته است، قطعاً پرسشی محوری برای دکتر داوود فیرحی بود. پرسشی که ایشان در مقابل آن منفعلانه رفتار نکردند. بلکه کارنامه¬ی پژوهشی پربارشان گواه تلاش فکری دائمی در پاسخ به آن بود. بهخصوص پژوهشهای که دکتر فیرحی در سالهای اخیر در رابطه با بحث عاشورا و قیام امام حسین انجام دادند و به گمانم داشت مسیر جدیدی را در عاشورا پژوهی باز میکرد، بسیار با رفتن ایشان نیمهکاره میماند. بیشک ایشان منحصربهفرد بودند و هیچگاه کسی جایشان را نخواهد گرفت.














