با بازه زمانی دهه فجر شروع کنیم. در بهمن سال 57 کجا بودید و اولین مسئولیت شما بعد از انقلاب چه بود؟
دهه فجر که اخیرا در حال نوشتن خاطرات آنهم هستم، یک کار تشریفاتی نیست؛ تحولی عظیم است. تحول در انتقال از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی و تغییر نظام سلطنتی مشروطه به نظام جمهوری اسلامی ولایی است و این دوره بسیار ویژه چیزی نیست که در چند روز شکل گرفته باشد. 30 دی 1357 در منزل شهید مطهری کمیته استقبال را سامان دادیم که اعلام شد امام خواستار بازگشت به ایران هستند و امام در 12 بهمن به ایران آمدند. آیا در عرض 12 روز میشود 65 هزار نیرو شکل داد که یک نفر نفوذی در آن نباشد و در 9 گروه تقسیمشده باشد؟ در روز 12 بهمن 57 بر طبق گزارشهای شهربانی آن روز یک دزدی و سرقت در تهران اتفاق نیفتاده است. درواقع ورود امام یعنی امنیت و این امنیت را آن 65 هزار انتظامات مردمی تأمین کردند. در بهشتزهرا 2 میلیون نفر جمعیت حضور داشت و با تمام وجود “خمینیای امام ” میگفت. هلیکوپتر شاه را بدون اجازه شاه آوردیم و امام را سوار کردیم؛ این کارها ساده نیست. من در آن روزها عضو شورای مرکزی کمیته استقبال از امام بودم و ما چهار نفر از مؤتلفه بودیم، آقایان مطهری، مفتح، محلاتی و بنده که سه تن شهید شدند و من ماندم. دو نفر از نهضت آزادی؛ صباغیان و تهرانچی. یک نفر از جبهه ملی آقای شاهحسینی. دو عضو دیگر هم علیالبدل داشتیم و رئیس شورا آقای مطهری بود. من جزو شبکه مخفی با حضور شهیدان بهشتی و باهنر و دیگر دوستان بودم که من مسئول تبلیغات راهپیماییهای سال 56-57 بودم.
از تأسیس حزب جمهوری اسلامی بگویید؟
من سال 53 دستگیر شدم و در کمیته مشترک ضدخرابکاری زندانی بودم. در سال 53 چهل روز هم با آقای صادق زیباکلام انفرادی بودم. او هم خیلی خوشصحبت است و چون مدتی در زندانهای دیگر هم رفته بود از سخنان او متوجه شدم که در سازمان مجاهدین خلق که چریک همهجانبهاش بودم انحراف رخ داده است. بعد به بند 4 منتقل شدم و با حسین خراسانی مواجه شدم که در گروهی بود که اشرف دهقانی را نجات داده بود؛ او قضایا را باز کرد و متوجه شدم سازمان منحرف شده است. وقتی در تیر 54 به زندان قصر آمدم جوّ مبارزه دست سازمان بود و بهخوبی متوجه شدم انحراف رخداده است و در سال 55 که به اوین رفتم در حضور علما آقایان مهدوی کنی، منتظری، رفسنجانی، طالقانی و… علل انحراف و کمونیستشدن برخی اعضای سازمان بررسی شد و معلوم شد که سازمان به انحراف رفته و التقاطی شده و فریبکار است. من به سران سازمان گفتم چرا اصول و عقایدتان را نگفتید و راه انبیا و اصول دیالکتیک و اقتصاد به زبان ساده و… را نگفتید؟ گفتند میخواستیم از نیروی شما استفاده کنیم. در اوین با علما بحث داشتیم که مبارزان به علت خیانت سازمان مجاهدین و کمونیستها نمیتوانند کاری کنند و لذا راهحل جدیدی را دنبال کردیم که خط فقاهت و ارزشهای اصیل اسلامی روشن شود و سازمان مجبور شود که یا به خط سلامت عقیده برگردد یا به کنار رود که این طرح منجر به ” نقل فتوا ” شد که بحث مهمی است و همین باعث شد سازمان رسوا شود، زیرا به مخالفت برخاست و گفت این صدای ساواک است که از حلقوم طالقانی و منتظری بیرون میآید. در سال 1355 موسی خیابانی به علما پیام داد “راه مجاهد از راه روحانیت جداست و خلقها راه ما را پی میگیرند. ” در این رابطه موظف شدیم در داخل زندان زیاد مقاومت نکنیم و به بیرون زندان بیاییم و امام پیام فرستاد که “ریشه شجره خبیثه پهلوی در ایران از خاک بیرون است همت کنید و برای همیشه آن را از میهن اسلامی خود به دور بیندازید. ” این پیام را شهید مطهری از سوی امام برای ما آورد، لذا دورهم جمع شدیم و شبکه مخفی که جریانهای سال 56- 57 را ایجاد کرد درست کردیم. بعدازآن جریان مبارزه شکل جدیدی گرفت تا عید فطر سال 57 که اولین راهپیمایی را شروع کردیم و آقای بهشتی در دروازه شمیران نماز ظهر را خواندند و روز 16 شهریور نیز راهپیمایی اعلام شد و رسید به 17 شهریور که ما راهپیمایی اعلام نکردیم و آن مسائل پیش آمد و مبارزه شدت یافت و امام پیغام فرستادند شما همه در یک حزب جمع شوید و از تفرق خودداری کنید. به دنبال این قضیه با آقایان بحث کردیم و قرار شد این حزب از سه بخش تشکیل شود: روحانیت، مؤتلفه و دوستان دیگری که به نهضت امام پیوستند. در خرداد 1357 این مسئله را پیگیری کردیم و اولین گروه از روحانیت برای شورای مرکزی شکل گرفتند. از مؤتلفه هفت نفر عراقی، سعید امانی، اسلامی، عسکر اولادی، توکلی بینا، حائری زاده و من. منتهی بخش سوم را نتوانستیم جمع کنیم. طرح حزب را سامان دادیم، گزارشش که به امام در نوفللوشاتو رسید فرمودند حوصله کنید انقلاب پیروز میشود. تشکیل حزب الان شما را از کار روزمره انقلاب بازمیدارد. حتی آقایان عسکراولادی و عراقی را که به پاریس فرستادیم امام نگه داشت. بعد از 22 بهمن نیز اصرار کردند حزب چه شد که شهید باهنر 48ساعت در خانه شهید اسلامی ماند و اساسنامه را نوشت و 29 بهمن با اعلام اساسنامه، حزب جمهوری اسلامی راه افتاد. امام از طریق آقای هاشمی کمک مالی کرد. برای تعیین اعضای شورای مرکزی، آقای بهشتی گفتند در کانون توحید که مردم برای ثبتنام میآیند (شب قبلش به من گفتند) به دوستان که قبلا هماهنگ شده بود بگویید صبح زود بیایند که از یک تا نفر سیام ثبتنام کنند که بگوییم شورای مرکزی هستند. من صبح ساعت 5 و نیم رفتم دیدم 15 نفر قبل من آنجا هستند و بعضی افراد نامناسبی بودند. شب آقای بهشتی گفتند چه شد؟ گفتم از ما سحرخیزتر دو ساعت و نیم قبل از ثبتنام آنجا بودند و آقای بهشتی خنده بلندی کردند و گفتند معلوم است خوشهچینان فرصتطلب خیلی هوشیارتر از ما منتظر هستند و دعوت کردیم از دوستان برای ثبتنام و من دبیر اجرایی حزب جمهوری اسلامی و مسئول استانها و تحقیقات شدم.
جمله آقای باهنر درباره تبدیل حزب جمهوری به لانه شیطان درست است؟
خیر درست نیست.
7 تیر 1360 کجا بودید؟
در دفتر حزب و در اتاقم مشغول کار بودم. آقای سبحانی نیا و معلا در دفترم بودند. چند بار هم کلاهی آمد و گفت جلسه منتظر شماست که نرفتم. آن روزها جوّ خاصی بود.
ماجرای شهید محمد منتظری در حزب جمهوری چه بود؟
محمد منتظری هم اول عضو شورای مرکزی بود که بعد سر مسئله بازرگان اختلاف پیدا کرد. در لیبی یک سری قرارداد به نام حزب بست که در شورای مرکزی به او گفتم چرا بدون اطلاع مسئولان حزب قرارداد بستی؟ گفت من تشخیص دادم به نفع کشور است و قرارداد بستم. گفتم دبیر کل حزب آقای بهشتی خبر ندارد تو رفتی قرارداد بستی. گفت همین است و هرکجا هم مصلحت بدانم این کار را انجام میدهم. گفتم یا باید متعهد به قوانین حزبی باشی یا اخراج شوی. گفت حزبی میمانم و قوانین شما را هم قبول ندارم و استعفا هم نمیدهم. گفتم باشد اخراج میکنیم و رأی به اخراج گرفتیم. از حزب که رفت علیه آقای بهشتی اعلامیه داد، اما بعد پشیمان شد. من او را دیدم گفتم محمد انصاف بده آیا آقای بهشتی واقعا راسپوتین است؟ گفت یک اشتباهی کردم. گفتم بیا برویم به حزب. شب به حزب آمد. آقای بهشتی بلند شد و گفت محمد من آمدی! و او را در آغوش گرفت. وقتی هم حزب میآمد بیشتر به دفتر من میآمد بعد هم که در هفتم تیر شهید شد.
انفجار 8 شهریور 1360 کجا بودید و چرا این پرونده با وجود ابهامات فراوان مختومه شد؟
در دفتر حزب جلسه هیئت اجرایی با دکتر شیبانی و جاسبی داشتیم، صدای انفجار آمد و معلوم شد دفتر نخستوزیری منفجر شده است. پرونده انفجار باید رسیدگی شود. برایم تعجبانگیز بود که موسویخوئینیها پرونده را مختومه کرد. اگر پرونده واقعا غلط بوده دادستان کسی را که پرونده را غلط تنظیم کرده باید مجازات کند، نه اینکه آن را مختومه کند.
آیا امام خمینی (ره) فرمودند پرونده مختومه شود؟
امام هیچ دست خطی در این زمینه ندارد. نکته مهم اینجاست یک حادثه به این اهمیت باید پیگیری شود خب یکسری هم دستگیر شدند. این پرونده متوقف مانده بود و آقای خوئینیها بهعنوان دادستان باید دادگاه برگزار میکرد. اصلا فرض که لاجوردی خلاف کرده است، دادستان باید این پرونده را رسیدگی میکرد یا خیر؟ آیا این پرونده باید به همین شکل مختومه شود؟ خوئینیها در پیشگاه تاریخ هیچ حرفی ندارد! روابط عمومی دادستانی مختومهشدن را اعلام کرد، درصورتیکه دادستان باید اعلام کند.
به نظر شما با بعضی از گروهها که اقدامات مسلحانه نداشتند در ابتدای پیروزی انقلاب بدرفتاری نشد؟
وقتی انقلاب پیروز شد هرکجا حزب جمهوری اسلامی اعلامیه میداد، حزب توده هم اعلامیه میداد. به شوخی میگفتند انجمن اسلامی حزب توده اعلامیه داده. سازمان نوید و سازمان ارتشی آنها برای کودتای نظامیای بود که قصد داشتند ایران را به زیر سلطه شوروی ببرند. البته خیلی چیزها هنوز نوشتهنشده است و خیلیها دلشان نمیخواهد معلوم شود حزب توده اینگونه خائن بوده است. خائنها به این انقلاب در چارچوب قانون محاکمه شدند. البته با مدارا عناصری مثل محمدعلی عمویی باقی ماندند. نظام جمهوری اسلامی نظام سرکوب نیست، این نظام ارزشهایش را تقویت میکند و فضا را باز میگذارد. من در اقامتگاه مدرسه علوی به امام گفتم بنیصدر آمریکایی است، امام چیزی نگفت و لبخند زد. فهمیدم امام میداند ولی مرا منع میفرمود. امام به بنیصدر نگفت کاندیدا نشوید. گذاشت کاندیدا شود و روز قبل از رأیگیری هم فرمودند همه شرکت کنید و به آنکسی که فکر میکنید بیشتر رأی میآورد رأی دهید. یعنی به بنیصدر رأی دهید و بعد فرمودند رئیسجمهور خطا کند مردم او را به جهنم میفرستند. امام میدانست که بنیصدر در جبهه ملی به روحانیت توهین و اعلام میکرد نظام آینده جمهوری دموکراتیک است.
بنیصدر را دیده بودید؟
یکبار در اقامتگاه امام از پلهها بالا میآمد سلام و علیکی کردیم چون پدرش را میشناختم. اول گرم صحبت کرد بعد از کناریاش پرسید این کیست؟ گفت بادامچیان است. او اخمهایش در هم رفت و این اولین برخورد ما بود و کمکم او را شناختیم. ما طرحهای او را برای سلطه در مجلس اول به هم ریختیم. او علیه حزب خیلی برنامه اجرا کرد، خلافهای بنیصدر را توسط شهید بهشتی به امام گفتیم. امام به آقای بهشتی گفتند اگر یک میثاق وحدت با بنیصدر ببندید خوب است. آقای بهشتی دوباره خلافهای بنیصدر را گفت، امام بازهم تکرار کرد “اگر با بنیصدر میثاق وحدت ببندید خوب است” و سه بار این مطلب را گفتند. بنیصدر را به خانه شهید باهنر دعوت کردیم، آدم متکبری بود و به هیچکس هم سلام نمیکرد و در بالای اتاق مینشست. خیال میکرد آیت نمیآید که آیت وارد شد و بالای اتاق آنطرف بنیصدر نشست. بحثها مطرح شد. او خیلی بدش میآمد به او آقای بنیصدر بگویی، انتظار داشت او را آقای رئیسجمهور یا حضرت آقای رئیسجمهور صدا کنیم. وقتی داشت میرفت به او گفتم که آقای بنیصدر، شما اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی هستی و ما میخواهیم این چهار سال را بهسلامت طی کنی اما با این روش حداکثر مهمان شش ماه ما هستی. بنیصدر با عصبانیت گفت اینکه میگویند حزب بداخلاق، همین است. من گفتم من برای اتمامحجت گفتم، فردا اگر رفتی حواست باشد که ما به تو این را گفتیم و یادت باشد مهمان شش ماه تا یک سال هستی. او هم با عصبانیت شدید رفت و همینطور هم شد.
آیا در محاکمه عباس امیرانتظام نقش داشتید؟
امیرانتظام قطعا جاسوس بود. او رابط بختیار بود. وقتی هم معاون بازرگان شد به بازرگان گفتم او که واسطه بختیار بوده، گفت مگر چه مشکلی دارد خیلی خدمت کرده است. گفتم بختیار چی؟ گفت بختیار هم خیلی خدمت کرده است. گفتم پس باید برای بختیار تقدیرنامه بفرستیم! ایشان پسر مشهدی یعقوب رفوگر بود و این تک پسرش بود که به خارج فرستادش و بیدین شد و به پدرش گفت به خانه شما نمیآیم و یک خانه برایش در شهران گرفتند. پدر و مادر خیلی به این بچه علاقهمند بودند ولی گفت شما حق ندارید به منزل من بیایید و با خانوادهاش بدرفتاری کرد و اینکه او یک عمر در بدبختی به سر برد به خاطر رفتار زشتش با مادرش بود، پدرش هم او را نبخشید. محمد منتظری گفته بود پدرش یهودی است. گفتم محمد تو که پدرش را نمیشناسی چرا تهمت میزنی؟ پدرش آدم خوبی بود.
با انجمن حجتیه ارتباط داشتید؟
خیر. مؤتلفه با همه گروهها تعامل داشته و دارد. بالاخره حجتیه هم یک گروه بود و با سلیقه خاص خودش. سیاست ما قبل انقلاب درگیری و جنگ با اینها نبود، ولی بعضی از گروهها مخصوصا سازمان مجاهدین خلق با آنها دعوا داشتند.
شما در سازمان مجاهدین جزو دسته حنیف نژاد بودید؟
من در سازمان بهتدریج با نظر روحانیت همراه بودم. من در مؤتلفه بودم و بعد هم چریک همهجانبه سازمان شدم. من از سوی مؤتلفه با آنها کار میکردم، البته من چریک عملیاتی نبودم.
پرداخت وجوهات به سازمان مجاهدین خلق حقیقت دارد؟
بله. تا زمانی که مذهبی بودند از وجوهات و هدایا و کمکهای مختلف برخوردار بودند. آقایان طالقانی، منتظری، هاشمی، مطهری و… به آنها وجوهات میدادند که البته با تغییر روش سازمان این وجوهات قطع شد.
از تاریخ فاصله بگیریم و به امروز برسیم. کشور در آستانه انتخابات سرنوشتساز ریاست جمهوری قرار دارد. باوجود شکاف میان دولت و ملت با انتخابات 1400 چه باید کرد؟
شکافت بین دولت و ملت درست نیست. اصلا این لفظ صحیح نیست. دولت کنونی با رأی 24 میلیون نفر بر سر کار آمد. وقتی دولت بر سر کار میآید، دولت است. حالا خوب کار کند یا بد. اگر مثل دولت شهید رجایی باشد محبوب میشود یا مثل دولتی دیگر آنچنان وضع بد میشود که احمدینژاد رأی میآورد! آقای روحانی هم بالاخره یک نوع نارضایتی از دولتش وجود دارد. حالا این نارضایتی هم تمام میشود. در 1400 هم باید از تجربه آموخت که آیا به کسی رأی دهیم که تیم و برنامه ندارد؟ یا کسی که برنامه مشخص دارد؟ اینکه کشور پیش میرود به علت طبیعت نظام است. متأسفانه دولت آقای روحانی نتوانست موفق باشد. البته ما دولت را تخریب نمیکنیم. ملت تجربه کرده است. وقتی رئیسجمهور انتخاب میشود بهتر است کابینه و همکارانش را حزبی انتخاب کند. بنابراین پیشنهاد این است که مردم این بار به دولت حزبی مؤتلفه و رجایی گونه رأی دهند، انتخابات هم پرشور میشود. اصلاحطلبان نیز احساس کردهاند باید به صحنه بیایند، زیرا نیامدن به انتخابات یعنی ضربهفنی شدن. طبیعی هم هست که شورای نگهبان یک عده را رد صلاحیت میکند، بنابراین اصلاحطلبان میآیند و الان هم دنبال نامزد هستند. بااینکه میدانند موقعیتی در جامعه ندارند؛ مثلا مجید انصاری باسابقه مفصل خود در انتخابات اخیر مجلس 65 هزار رأی آورده است.
مؤتلفه برنامهای برای انتخابات دارد؟
ما معتقدیم دولت حزبی موفق میشود. اگر کسی احساس کرد مؤتلفه حزبی است که امام تأسیس کرده و سلامت است به آن رأی دهد. شما یک نفر انسان فاسد در مؤتلفه پیدا نمیکنید و کسی اگر طرف فساد برود اخراج میشود. کسی از اعضای مؤتلفه اگر زنی را صیغه کند او را اخراج میکنیم. زیرا حزب یک پایگاه اجتماعی است. زنان مردم به حزب میآیند و اینجا باید پاسدار ناموس مردم باشیم. درباره خلاف مالی هم همینطور، کسی تخلف مالی کند او را اخراج میکنیم. درباره شخص هم فعلا اعلام نمیکنیم ولی ما در شوراها و ریاستجمهوری دوره بعد فعال خواهیم بود. حزب با تیم و برنامه در انتخابات شرکت خواهد کرد.
جامعه ایران با مشکل اقتصاد روبهروست. شما برنامهای برای عبور از بحرانهای فعلی دارید؟
هم برنامه و هم پشتوانه داریم. مؤتلفه نشان داده قویترین نیروها را دارد. وقتی شهید رجایی بر سر کار میآید کشور را چگونه اداره میکند؛ قند و چای کم شده بود. گفتند شما باید سهمیهبندی کنید. رجایی گفت من به مردم رجوع میکنم و به خدا میگویم میخواهم طوری عمل کنم که مردم گرفتار نباشند و صبح هم به مردم گفت قند و چای کم است، کممصرف کنید. مادر من که روزی چند چای میخورد، چایاش را یکی کرد با نصف قند. چای اضافه هم آمد چون احساس میکردند رجایی مثل مردم زندگی میکند. یکبار به آقای رجایی گفتند در بانکها اسکناس کم شده است و باید پول چاپ کنیم. رجایی گفت بیپشتوانه خلاف است و به مردم میگویم پولهایشان را به بانک ببرند. آقای رجایی به مردم گفت من یا باید پول چاپ کنم که تورم آن به ضرر شماست یا پولهایتان را به بانک ببرید. مردم تا ظهر آن روز حجم زیادی پول به بانکها آوردند.