بسیاری از مردم به اشتباه تصور میکنند که نخستین فیلسوف یونان باستان، و در واقع نخستین فیلسوف تاریخ، سقراط است. اما حقیقت آن است که پیش از سقراط هم فلسفه در یونان بازار گرمی داشت و فلاسفه بزرگ و گرانقدری با جدیت و مهارت مشغول به کار بودند. تا پیش از سقراط فلاسفه پیش از همه به جهان خارج فکر میکردند و قصد داشتند آن را توضیح دهند. در این دوران فاصلهای میان انسان و جهان نبود و فلسفه نیازی نداشت به خود فکر کند چرا که خود همان جهان بود و جهان همان خود. به همین خاطر پیش از سقراط فلاسفه برون نگر بودند و درباره جهان و نه انسان تفکر میکردند. با سقراط بود که میان انسان و جهان یک شکاف افتاد و از همین رو فلسفه به درون انسان نظر انداخت و مسائلی همچون اخلاق، معرفت و خود اهمیت یافت. فلاسفه پیشاسقراطی اما به جای تفکر به چنین مسائلی، به جهان فکر میکردند و در پی شناخت آن بودند. اولین پرسش برای آنها طبیعتاً چنین چیزی بود: این جهان از چه چیزی ساخته شده است؟ تا پیش از ظهور نخستین فلاسفه مسئله اصلی برای مردمان عادی این بود که چه کسی جهان را ساخته است؟ اما نخستین فیلسوفان «چه کسی؟» را کنار گذاشتند و به جای آن با عقل و منطق خود به سراغ «چه چیزی» رفتند؟
اولین گروه از فلاسفه را فلاسفه ملطی یا میلتوس (برگرفته از نام شهر ملطیه) مینامیدند. افرادی مانند تالس، آناکسیماندر و آناکسیمن که برای نخستین بار در یونان باستان به شکلی فلسفی به جهان نگاه کردند. افکار این دسته بیشتر طبیعی و زمینی بود تا مابعدالطبیعی و ماورایی و به همین خاطر آنها را فلاسفه طبیعت گرا نام گذاشته بودند. این سه نفر هر یک به نحوی میکوشیدند توضیح دهند که جهان از چه چیزی ساخته شده است و ماده اصلی شکل دهنده جهان یا مادهالمواد کدام است. اولین فلاسفه این نکته را به خوبی دریافته بودند که اگر جهان از مادهای از ثابت تشکیل نشده باشد پس همه چیز بر اساس آشوب و تصادف ساخته شده و در این صورت فلسفه و فلسفهورزی دیگر معنایی نخواهد داشت. از همین رو قصد داشتند یک ماده اولیه به نام «آرخه» را زیربنای همه چیزهای دیگر در جهان قرار دهند. به باور آنها ورای تمام دگرگونیها و تغییرات جهان، در نهایت باید یک عنصر پایدار، بنیادی و ثابت وجود داشته باشد که جوهر و خمیر همه چیز را تشکیل دهد. هر کدام از این سه نفر یک عنصر را به عنوان عنصر نخستین جهان معرفی کردند اما به رغم تمام تفاوتها در این نکته اشتراک داشتند که منشأ نخستین جهان یک عنصر مادی است.
نخستین فیلسوف تاریخ، به عقیده بسیاری از مورخان، تالس نام دارد. او برای اولین بار در تاریخ سعی کرد با عقلانیت و منطق، و نه اسطوره و وهم، نشان دهد که جهان از چه چیزی ساخته شده است. او «آب» را عنصر نخستین دانست. همه چیز از آب بوجود آمده است و این آبِ آفریننده از ابد تا ازل باقی خواهد ماند. او اعتقاد داشت که آب همیشه در حال حرکت و سیلان است و به رغم تمام تغییرات و مرگها میتواند مایه زندگی لقب گیرد. عدهای از مورخان و نظریهپردازان بر این باورند که محل سکونت تالس نقش مهمی در انتخاب شدن آب به عنوان عنصر نخستین بازی میکند، از این رو که تالس ساکن یک جزیره بود و خیال میکرد آب بر همه چیز سلطه دارد و انسانها را محاصره کرده است.
بعد از تالس نوبت آناکسیماندر میرسد که عنصر نخستین سازنده جهان را کشف کند. او اولین نفری بود که از اصطلاح «آرخه» برای نامیدن این عنصر نخستین استفاده کرد. آناکسیماندر مثل استاد خود، تالس، این فرضیه که جهان از یک عنصر نخستین همواره ثابت و بادوام است ساخته شده را پذیرفت اما برخلاف او ادعا کرد که این عنصر به هیچ عنوان نمیتواند آب باشد. دلیل او برای رد فرضیه تالس این بود که آب قادر نیست عنصر متضادش یعنی آتش را بوجود بیاورد. او هیچ کدام از چهار عنصر اصلی را به عنوان آرخه معرفی نکرد بلکه تصمیم گرفت تا ترکیبی از هر چهار عنصر را به عنوان عنصر نخستین برگزیند. آناکسیماندر چنین عنصری را «آپیرون» نام نهاد؛ مادهای بیکران، نامتعین و بیشکل که همه عناصر دیگر را از درون خود میزاید و خلق میکند. جهانهای بیشماری وجود دارند که همگی از دل آپیرون بیرون میآیند، یکی تبدیل به جهانی که ما در آن زندگی میکنیم میشود و در نهایت همه این جهانها دوباره به درون آپیرون بازمیگردند.
آناکسیمن سومین فیلسوف ملطایی بود که بعد از تالس و آناکسیماندر به چیستی عنصر نخستین (آرخه) فکر کرد. او از تالس نظریه ثابت بودن عنصر و از آناکسیماندر فرضیه نامحدود بودن آن را گرفت و در ادامه با ترکیب این دو «هوا» را به عنوان آرخه معرفی کرد. مشکل او با آناکسیماندر این بود که مادهای را به عنوان آرخه برگزیده که بیشتر از همه به نوعی آشوب و هرجومرج شباهت دارد تا به یک ماده موجود در طبیعت. در مقابل، هوا عنصری است که هم جزو طبیعت است و هم، برخلاف، آب بیشکل و نامحدود است و میتواند در هر فضایی بدون نیاز به ظرف و مکان حرکت کند. آناکسیمن آب را شکل غلیظ شده هوا میدانست و آتش و خاک را نیز جزو مشتقات هوا فرض میکرد که همگی از هوا به وجود آمدهاند. او حتی چنان پیش رفت که خداوند را نیز هوا دانست. به باور او خدا هوا را نیافریده است بلکه این هواست که خدا را خلق کرده است.
جستجوی عنصر نخستین تا دوران سقراط و حتی بعد از آن هم ادامه یافت اما بعد از فیلسوفان ملطایی به مرور از اهمیتش کاسته شد تا جا برای مسائل مهم فلسفی دیگر هم باز شود. بدون شک یکی از فیلسوفانی که موجب تغییر مسیر تفکر به عنصر نخستین در تاریخ فلسفه شد فیثاغورث بود. عنصر نخستین او به مانند فلاسفه پیش از خود ذاتی ثابت، خلاق و نامیرا داشت ولی بر خلاف نمونههای پیش از خود غیرمادی و انتزاعی بود. این عنصر چیزی نبود جز «اعداد».