رفتن و نشستن و حرفزدن و از زندگیها و تجربههای زیسته گفتن اگرچه شاید برای بسیاری هیجان یک سفر را نداشته باشد، اما عمیقتر که بنگرید خواهید دید هیچ لذتی هیجانانگیزتر از آن نیست. این فرصت در سالهای اخیر به کمک بومگردیها میسر شده است. اقامتگاههای بومی این امکان را مهیا میکنند تا آدمها به دور گرمای صمیمیت خانه گعده کنند و حرف بزنند و دوستی کنند و بحث کنند و از همدیگر بیاموزند و بیاموزانند. اقامتگاههای بومگردی اگرچه عمر درازی از شروع به کارشان نگذشته است، اما رونق خوبی در این یکی دو دهه به صنعت گردشگری دادهاند. یک بومگردی تنها جایی برای اقامتگزیدن نیست؛ بلکه جنس فعالیتی که در آن اتفاق میافتد سفر را تبدیل به یک تجربه منحصربهفرد میکند. اگرچه برخی بومگردیها بهواسطه نزدیکی به اماکن دیدنی تنها یک اقامتگاه محسوب میشوند، اما در بسیاری از آنها تجربه سفر، در محدوده خانه بومگردی اتفاق میافتد و هیچ نیازی به بیرون رفتن از خانه و گشتن در شهر یا روستا نیست. برای ما که یکی دو سالی است درگیر پژوهشی خودخواسته در زمینه گردشگری شدهایم رفتن و دیدن و معاشرتکردن با این جنس از آدمها (که معمولا انسانهایی متفاوت از دیگرانند) تجربهای لذتبخش و خاص و قابلتعمق و تأمل است. بهخصوص اینکه در بسیاری از این اقامتگاهها، بومگردیکردن بهعنوان یک فعل یا یک شیوه زندگی محسوب میشود، نه صرفا کار و تجارتی جهت ارتزاق.
یکی از بهترین این بومگردیها در طی سفرهایی که داشتهایم، بیتردید نارتیتی است. صاحبان این خانه (رامتین و تینا) زوجی به غایت دلچسباند که در شهر تفت در حوالی یزد خانه اجدادیشان را مرمت کرده و مشغول زندگی شدهاند. این زوج زرتشتی در کنار خانهشان باغ اناری دارند که نام خانهشان را از آن گرفتهاند. اسمش را نارتیتی به معنای شکوفه انار گذاشتهاند و از اینرو همهچیز در یک تناسب و هارمونی جذاب شکل گرفته است.
سفرکردن و زیستن در اقامتگاههای بومگردی اما همیشه ساده نیست و شکل آن متفاوت است. بومگردی به هیچ وجه یک هتل پنج ستاره نیست؛ اما این به معنی راحتنبودن نیست. معمولا حمام و دستشویی برای همه مسافران مشترک است و آشپزخانه هم جایی برای آشپزی همه است و مسافراغن نیاز به دانش و درک از چنینی مفهومی پیش از سفر دارند. برای همین شاید برای بسیاری از مردم در اولین مواجهه و سفر، حضور در بومگردی شکلی جدید و عجیب داشته باشد و تا چند ساعتی گیج و محو فضا باشند. با این حال طریقه برخورد و پذیرایی تینا و رامتین به قدری گرم و دوستانه و البته حرفهای است که کمتر کسی به محض ورود احساس آرامش و همدلی نمیکند. برای ما اینگونه آغاز شد که تینا از تاریخچه خانه گفت و رامتین از خودشان و زندگیشان. بعدتر دوستی با بقیه مسافران ساکن خانه و سرگرمیهای موجود در فضای عمومی بومگردی باعث ایجاد حس دوستی بیشتر شود. بازیهای متنوعی که در این خانه وجود داشت عاملی بر نزدیکتر شدن مهمانان با هم میشد. در جریان بازی فقط تو درگیر بازی نمیشدی، بلکه در روند بازی یک رابطه صمیمانه شکل میگرفت. در واقع یخ مهمانها آب میشد. البته که علاوه بر بازی، برنامههای متنوع دیگری نیز وجود داشت؛ مثل شنیدن داستانهای مختلف از زبان آدمهای گوناگون در دوشنبههای هر هفته نارتیتی. همه این موارد هم محتوای خانه را پربارتر کرده بود و هم اینکه بعد از دو سه روز اقامت، دیگر دل کندن از خانه و ساکنانش ساده نبود و اینگونه بود که پذیرایی دلچسب و غذای سنتی خوشطعم با دستپخت تینا و شوخیهای دوستداشتنی رامتین سفرمان را خاطرهانگیز کرد و خاطرمان را خوش. لحظه خروج از خانه و خداحافظی، همه مسافران بومگردی به بدرقهمان آمدند و پشت سرمان آب پاشیدند و دست تکان دادند و خندیدند و هرچه اصرار کردیم حسابکتاب را به بعد واگذار کردند و همه اینها را باید هم به حساب خوبیشان گذاشت و هم رفتار صحیحی که از صاحب یک بومگردی میتوان انتظار داشت و آموخت.
از قلم نباید انداخت که شبهای اقامت ما علاوه بر همه لذتهای دلنشین زیستن در این خانه با وجود انسانی دوستداشتنی بهنام احمد زارع (که با لهجه یزدی اَمدآقا خطاب میشد) از کارکنان این خانه، پربارتر و لذتبخشتر شده بود.
تفت یزد اما برای من هنوز ناشناخته است؛ چراکه در مدت چند روز زندگی در این شهر کمتر از نارتیتی خارج شدیم و هنوز هم دلمان آنجاست و در سودای سفری دوباره به این اقامتگاه دوستداشتنی هستیم.
بهنظر میرسد نارتیتی نهتنها یک اقامتگاه سنتی درجه یک است که میتواند یک الگو و نمونه خوب برای توسعه گردشگری سنتی باشد و سرلوحه کسانی قرار گیرد که میخواهند به این شغل وارد شوند و موفق شوند و اصلا چنین سبکی از زندگی و کار را تجربه کنند.




