لذت زندگی با برق نگاه کودکان

 درودیوار خانه را به نام و نشان بزرگان ادبیات و به کام کودکان نقش زده‌اند. توران میرهادی، جبار باغچه‌بان، مهدی آذریزدی، فرهاد حسن‌زاده، هوشنگ مرادی کرمانی و … همه از توی تصاویرشان لبخند بر لب ما را نظاره می‌کنند شاید با این باور که خاطره خوب روزهای کودکی و کتاب اینجا جانی دوباره بگیرد.برخلاف روزهای شلوغ و پرجنب‌وجوش خبری از بچه‌ها نیست و به‌حکم کرونا حالا یک سالی می‌شود که کودکانه‌ترین خانه خیابان فرایبورگ رنگ سکوت و انتظار برای هیاهوی دوباره گرفته. این خانه اما برای نهضت‌خانم قریشی‌نژاد همان جایی است که بود و هرچند مدتی است با شیوع کرونا فعالیت‌ها مثل قبل ادامه ندارد اما سال‌هاست چشمان زندگی‌اش با برق نگاه بچه‌ها سو گرفته است.

تاریخ انتشار: ۰۹:۱۶ - پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹
مدت زمان مطالعه: 11 دقیقه

 خودش می‌گوید ریشه‌های این علاقه را باید در کودکی و رشد و تربیت در چند محیط خاص جست‌وجو کرد. از زندگی در خانه‌های سازمانی آبادان به قول خودش میان 72ملت و نفس‌کشیدن در طبیعت سرسبز تابستان‌های روستای اسفرجان تا پیوندخوردن با کتاب‌های خوب ادبیات کودک به لطف برادر بزرگ‌تر. طعم زندگی و کار با بچه‌ها چنان زیردندان قریشی‌نژاد می‌رود که عطای رشته حقوق و کار در محیط قضایی را به لقایش می‌بخشد تا رویاهایش را در دنیای معصوم و رنگارنگ کودکان محقق کند. حالا 18سال است که انجمن دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان اصفهان آیینه این رویاست. راه درازی طی شده و مسیر مانده همچنان طولانی است؛ اما انجمن به همت او و همراهانش هنوز در حرکت است.

از کودکی و ریشه‌های شما آغاز کنیم. کجا متولد شدید و سال‌های کودکی را طی کردید؟

من نهضت قریشی‌نژاد اسفرجانی متولد 21تیر 1330 آبادان هستم.پدرم از جمله کسانی بود که با شروع کار شرکت نفت آنجا استخدام شده و از اسفرجان به آبادان رفته بود. من هم در آبادان به دنیا آمدم و تا 11سالگی‌ام در خانه‌های سازمانی شرکت نفت زندگی می‌کردم. پدرم در 11سالگی‌ام بازنشست شد و تصمیم گرفت در روستای خودش با هوای خوب زندگی کند. اما شرایط طوری بود که آن موقع حتی برای دختران، در روستای ما دبستان نبود. پدرم هم برای اینکه ما بتوانیم درسمان را بخوانیم در شهرضا یک خانه خرید که زمستان‌ها آنجا درس می‌خواندیم و مدرسه می‌رفتیم و اول تابستان برمی‌گشتیم اسفرجان.

زندگی در این فضاهای متفاوت چه تاثیری بر شما داشت؟

من همیشه فکر می‌کنم به این دو فضا مدیونم. یکی فضای محیط‌های کارگری آبادان و خانه‌های سازمانی شرکت نفت برای کارگران که زندگی کنار 72ملت را می‌توانستی آنجا تجربه کنی و دیگر فضای خوش‌آب‌وهوای روستای اسفرجان که ما تابستان‌ها را آنجا می‌گذراندیم و به‌واسطه زندگی در آن همیشه با طبیعت ارتباط مستقیم داشتیم و دختران قالیباف روستا دوستانمان بودند. یک برادر بزرگ‌تر کتابخوان هم داشتم که اولین کتاب‌ها را به من داد. یادم است کتاب “قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب” آذریزدی که منتشر شد، من کلاس اول ابتدایی بودم و شاگرد اول شده بودم که برادرم از پدرم خواست 5تومان که آن زمان پول قابل توجهی بود به او بدهد تا کتاب را برای من بخرد. کتاب را خواندم و خیلی بر من تأثیر گذاشت.

تحصیل و کار چطور پیش رفت؟

من تا کلاس نهم در دبیرستان آذرمیدخت شهرضا درس خواندم و بعد از آن نه با انگیزه معلم‌شدن بلکه با انگیزه اینکه شغلی داشته باشم به دانشسرای مقدماتی رفتم. آن سال، اولین سالی بود که دانشسرای مقدماتی اصفهان را آورده بودند شهرضا. دو سال آنجا درس خواندم و شاگرد اول شدم و بعد من را به منطقه‌ای از شهر فرستادند که خیلی محروم بود. یک‌سال آنجا معلم بودم و ضمن این یک‌سال دیپلم ادبی آن زمان را به شکل متفرقه گرفتم و حقوق دانشگاه تهران قبول شدم. دوست داشتم وکیل شوم و دفاع از حقوق مردم در ذهنم اهمیت و اولویت داشت. مهر 1349 به دانشکده حقوق رفتم و بهمن 52 فارغ‌التحصیل شدم. در چهار سال دانشجویی یک‌سال مرخصی بدون حقوق گرفتم، اما بقیه وقت‌ها هم معلم بودم و هم دانشجو. زمانی که لیسانسم را گرفتم شرایط طوری بود که به قدری کادر قضایی کم داشتند که ما را با سوابق خدمت به دادگستری منتقل می‌کردند. این موضوع شامل حال من هم می‌شد، ولی من نتوانستم از برق نگاه کودکان دل بکنم. بعد از فارغ‌ التحصیلی سه سال مدیر دانشسرای شهرضا بودم و پس از آن در هنرستان دختران شهرضا مشغول تدریس شدم. آنجا حقوق کار، ادبیات، تاریخ هنر و… درس می‌دادم و این جریان تا سال 57 ادامه پیدا کرد تا اینکه دانشگاه شیراز اعلام کرد برای روان‌شناسی تربیتی در مقطع کارشناسی ارشد دانشجو می‌پذیرد. من هم امتحان دادم و پذیرفته شدم و از اول مهر چون شیراز آن زمان به معلم نیاز نداشت به فسا منتقل شدم. به دلیل فاصله دوساعته فسا تا شیراز هفته‌ای سه روز صبح‌ها ساعت 5 از خواب بیدار می‌شدم و از ترمینال که البته آن زمان گاراژ بود خودم را به فسا می‌رساندم و کار تدریس را انجام می‌دادم و عصرها ساعت 4 برمی‌گشتم. از سال 66 به اصفهان برگشتم و بعد از بازنشستگی در مدارس غیرانتفاعی کار می‌کردم. در خانه هم برای بچه‌های همسایه و فامیل کلاس ادبیات می‌گذاشتم تا اینکه کم‌کم انجمن دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان تأسیس شد.

ایده تأسیس انجمن از کجا آمد؟

اسفند سال 80 شورای کتاب کودک در اصفهان نمایشگاهی برپا کرد. خانم نوش‌آفرین انصاری هم برای این نمایشگاه به اصفهان آمده بودند و ما به ایشان پیشنهاد دادیم که یک شعبه از شورا را اینجا دایر کنیم. ولی بعد به این نتیجه رسیدیم که بهتر است به طور مستقل کار کنیم.  هم به این خاطر که آن‌ها نمی‌توانند نظارت خاص خودشان را بر کار ما داشته باشند و هم اینکه دست ما در کار بازتر می‌شود.

شورای اولیه  چند نفر بودند و روند تأسیس چطور انجام شد؟

هیئت مؤسس انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان هفت نفر بود و ما در اردیبهشت سال 81 انجمن را تأسیس کردیم. 7 نفر اول هم من،‌ فریده سبزعلی‌زاده،‌ نفیسه نفیسی، بهجت قریشی خواهرم، فهیمه عقیلی، بدرالسادات میرخلف و خانم شهشانی بودیم که الان دو نفرشان غیر از من عضو انجمن هستند ولی فعالیت‌های فرهنگی بقیه باعث شد حضورشان در انجمن کم رنگ‌تر شود؛ مثلا خانم عقیلی بیشتردرگیر موسسه دیگر شد یا خانم نفیسی در موسسه رنگین‌کمان سفید تمرکز بیشتری کرد. روند تبلیغی و مجهزکردن خودمان به دانش روز در زمینه ادبیات کودکان و ترویج کتابخوانی هم یک‌سال طول کشید. سر یک‌سال هم 7 نفر ما تقریبا 25 نفر شد. ما برای این 25 نفر مجمع عمومی تشکیل دادیم. پرونده و مدارک درست کردیم و به استانداری برای گرفتن مجوز فعالیت بردیم. از همان ابتدا هم تاکیدمان در انجمن بر انجام کار گروهی بود. هنوز هم همین طور است و بیشتر کارها چه در تصمیم گیری وچه اقدامات عملی درانجمن ما گروهی انجام می‌شود.

فعالیت‌های انجمن در سال‌های آغاز کار بر چه محورهایی استوار بود؟

هدف اول ما در اساسنامه ترویج کتاب و کتابخوانی برای کودکان، نوجوانان و جلب توجه خانواده‌ها به اهمیت کتابخوانی در رشد زبانی،  شناختی،  اجتماعی و شخصیتی کودکانشان نوشته شد. در ابتدای تشکیل هم به طور عمده روی همایش‌ها و نمایشگاه‌ها متمرکز بودیم. چون این قبیل کارها به معرفی انجمن و مطرح‌کردن کتاب و کتابخوانی در جامعه کمک می‌کرد.

مثلا چه نمایشگاه‌هایی برگزار کردید؟

یک‌سال نشده بود که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با همکاری ما، اداره ارشاد اسلامی و سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان نمایشگاهی را در موزه هنرهای معاصر برگزار کرد. موضوع این نمایشگاه تاریخ آموزش‌وپرورش ایران بود و قرار بود طی یک هفته برگزار شود ولی 10 روز تمدید شد و ده‌ها مدرسه راهنمایی، دبیرستان و… از آن بازدید کردند. ضمن مطرح‌شدن موضوع، برگزاری نمایشگاه باعث شد انجمن هم مطرح شود.

آموزش در انجمن چه جایگاهی دارد؟

از جایی به بعد تمرکز ما روی مباحث آموزشی زیاد شد و کلاس‌ها و کارگاه‌های مختلفی در این زمینه برگزار کردیم. مثلا با یک سیر مطالعاتی تمام تاریخ ادبیات کودکان ایران را خواندیم که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات نوشته بود یا کتاب‌هایی مثل ” ادبیات از روزن چشم کودک” دونا نورتون و “نقد ادبیات کودکان” محمدهادی محمدی را به شکل جمعی خواندیم. کلاس‌های مختلفی هم برگزار می‌کردیم و تا مدت‌های زیاد این کلاس‌ها به شکل داوطلبانه و بدون گرفتن هزینه برگزار می‌شد. به طور کلی، تکیه ما درانجمن روی آموزش است. دست‌کم نیروهای داوطلب 10 سازمان مردم‌نهاد را که مایل بودند با کودکان کار کنند آموزش داده‌ایم و در هر فصل حداقل 30ساعت کلاس آموزشی داریم و کارگاه‌های آموزشی مختلف برای مادران و مربیان برگزار می‌کنیم.

درابتدای کار منبع مالی شما چه بود و هزینه‌ها چگونه تأمین می‌شد؟

در ابتدا هرکدام از ما 7 نفر هزار تومان روی میز گذاشتیم تا سرمایه انجمن باشد. کم‌کم افراد خیّر و دوستان خوب دیگری هم به ما پیوستند.

تمرکز انجمن فقط روی مباحث آموزشی کودکان نیست و شما برای مادران هم دوره‌هایی دارید. چرا؟

ما کم‌کم با توجه به تجربه و پیوستگی ارتباط کودکان با خانواده‌ها و تأثیر پذیری از آن‌ها فهمیدیم که باید بر بچه‌ها و مادران موازی هم متمرکز شویم. مشغله پدران بیشتر بود و سعی می‌کردیم از طریق مادران خیلی چیزها را به آن‌ها منتقل کنیم.

بازخوردهای کار انجمن چطور بود؟

اوایل که ما می‌گفتیم کار ما ترویج کتاب است می‌گفتند ترویج یعنی چه؟ آن زمان کلاس‌های کتابخوانی فقط در انجمن تشکیل می‌شد؛ ولی جای خوشحالی و خوشبختی است که در حال حاضر تمام مؤسسات خصوصی و… کلاس‌های کتابخوانی برگزار می‌کنند.
ما در جشن‌های آخر سال مهدکودک‌ها و مدارس به‌طور مداوم ترویج کتابخوانی می‌کردیم. حتی چند ماه روی داستان‌های اندرسن متمرکز شدیم و مروّجانمان چه در مدارس غیرانتفاعی چه پایین شهر، برای بچه‌ها داستان‌های اندرسن را می خواندند و بعد هم از بچه‌ها می‌خواستند به اندرسن نامه‌هایی بنویسند که ما نامه‌هایشان را در یک کتاب با عنوان “سلام آقای اندرسن” نشر دادیم. در کنار چنین حرکت‌هایی سازمان خودمان را هم قوی کردیم. گروهی به نام پژوهش داریم که خانم نفیسی آن را مدیریت می‌کنند و هر فصل در آن یک مقاله نوشته می‌شود. مقاله گروه پژوهش ما در دویستمین سالگرد تولد اندرسن اول شد و جزو برگزیدگان بود. علاوه بر اینکه با موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و شورای کتاب کودک ارتباط داشتیم.

چه شد که مراکزی در مناطق حاشیه‌ای شهر  حصه یا  ملک‌شهر تأسیس کردید؟

ما معتقدیم کتاب حق تمام بچه‌های این سرزمین است. ولی کودکان محروم نمی‌توانند به محل ما بیایند و به‌راحتی کتاب تهیه کنند؛ بنابراین ما کتاب را به منطقه آن‌ها می‌بریم و برایشان دسترس‌پذیر می‌کنیم.از طرف دیگر، تغییر مکان انجمن هم بیش از قبل ما را به سمت این فعالیت‌ها هدایت کرد. در مقطعی، خانواده دکتر نفیسی مطب ایشان را در دروازه‌دولت در اختیار ما گذاشتند. تقریبا 15 سال به طور رایگان دفتر انجمن ما آنجا بود تا وقتی که تصمیم بر فروش آن مکان گرفتند و ما به محل فعلی در خیابان فرایبورگ آمدیم. با آمدن به خیابان فرایبورگ برنامه ما تغییراتی کرد و چون آوردن کودکان به مکان تازه سخت‌تر بود تصمیم گرفتیم پایگاه‌هایی در محله‌های حاشیه شهر داشته باشیم. البته از همان زمان که دفترمان در دروازه‌دولت دایر بود در حصه هم یک دفتر تأسیس کردیم که در آنجا افزون بر کلاس‌های کتابخوانی و تأسیس کتابخانه سالانه با 60 کودک 5 تا 6 ساله آواورزی و الفباورزی یعنی مقدمات خواندن و نوشتن را کار می‌کردیم. از چند سال پیش هم در ملک‌شهر خیابان ناصرخسرو محله عرب‌ها دفتری ایجاد کردیم.  البته این محل بیشتر برای مهاجران افغانستانی، کودکان بازمانده از تحصیل، زنان بی‌سواد و … فعالیت دارد. در این مرکز تا زمان کرونا که مجبور شدیم تعطیلش کنیم، حدود 100 زن و 150 کودک بازمانده از تحصیل توسط مربیان داوطلب آموزش می‌دیدند. مثلا خود من “زبان و ادبیات عربی” در آنجا تدریس می‌کردم. اما کرونا باعث شد نتوانیم آن‌طور که باید فعالیت کنیم. برای تأسیس شعبه‌ای هم در شهرضا مجوز فعالیت گفته بودیم و یک کتابخانه کودک و نوجوان هم در آنجا تأسیس کردیم که باز کرونا مانع گسترشش شد.

کار در این مناطق سخت بود؟

اوایل بله ولی وقتی با خانواده‌ها آشنا شدیم و برای مادران کلاس آموزشی برگزار کردیم زنان از ما می‌خواستند که برای شوهرانشان هم صحبت کنیم و ما جلساتی برای آن‌ها می‌گذاشتیم. مثلا با آن‌ها هماهنگ می‌کردیم جمعه‌ها که شوهرانشان سرکار نمی‌روند برایشان جلساتی برگزار کنیم و کارمان را توضیح دهیم. اما به طور کلی تجربه کار در مناطق محروم مثل حصه و مناطق محل سکونت مهاجران افغانستانی بسیار جالب بود؛ چون پدران ابتدا با حضور زنانشان در جلسات مخالفت می‌کردند، ولی وقتی تاثیرش را در زندگی‌هایشان می‌دیدند خودشان به زن‌ها یادآوری می‌کردند که حضور در کلاس‌ها را از دست ندهند یا حتی قبول می‌کردند از کودکان چند ساعت نگه‌داری کنند که زن‌ها آموزش ببینند.  ما در حصه و ملک‌شهر واقعا به نتایج خوبی رسیدیم. در حصه فقط دو سال هزینه کردیم؛ بعد کم‌کم خود مردم پیگیر شده و هزینه‌ها را متقبل می‌شدند.

در صدد انجام چه کارهای دیگری در محله‌ها هستید؟

می‌خواهیم در محلات به بانوان آموزش ترویج کتابخوانی بدهیم. مثلا سال گذشته از طریق خانم روحانی که مدیر فرهنگسرای کردآباد بود، در آنجا 20 مروج کتابخوانی از زنان معمولی داشتیم و نیاز داریم پایگاه‌های پایداری برای ترویج در محلات مختلف شهر داشته باشیم.

در مسیر کار انجمن با چه مشکلاتی مواجه شدید؟

بزرگ‌ترین مشکلمان این بود که با تغییردولت ها مثلا عوض‌شدن استاندار مجوز ما هم لغو شد و یک نفر ازهیئت مدیره ما حدود چهارپنج سال فقط دنبال اخذ دوباره مجوز بود. یادم است یک‌بار از وزارت کشور از دفتر انجمن بازدید کردند و گفتند به شما برای انجام این کار مدال افتخار و انسانیت و … می‌دهیم. من هم گفتم ما مدالی نمی‌خواهیم. شما فقط ما را به دنبال ثبت یک کار داوطلبانه ندوانید. چند نفرشان تحت‌تأثیر قرار گرفتند و بالاخره یک‌سال بعد از این گفت‌وگو انجمن ما ثبت شد.

 جوان‌ترها هم در فضای انجمن و هیئت‌مدیره حضور دارند؟

خوشبختانه کم‌کم برای جوان‌کردن هیئت‌مدیره انجمن تلاش کردیم؛ به طوری که الان اغلب هیئت مدیره انجمن جوان‌اند و فقط من و خانم حمیدی از نسل قبل هستیم.

 تعاملتان با آموزش و پرورش و دانشگاه چطور است؟

 ما از طریق معلمانی که دوستــــــدار فعالیت‌های انجمن هستند و با ما آشنایی دارند کارهایی در مدارس داشته‌ایم. مثلا یک‌سال حدود 25، 30 تا نمایشگاه کتاب کلاسی در مدرسه برگزار کردیم. ولی ارتباط و تعاملی که خواستار آن هستیم تا امروز ایجاد نشده و خیلی دوست داریم گشایشی شود تا ارتباط هدفمند و منظمی با آموزش‌وپرورش بگیریم و بتوانیم به طور جدی و گسترده با مدارس کار کنیم. من همیشه خیلی دلم می‌خواسته که برای دانش‌آموزان مدارس اردوهای کتابخوانی بگذاریم ولی این مهم جز در مواردی که آشنا داشته‌ایم عملی نشده است. متاسفانه ارتباط لازم با دانشگاه‌ها هم تا امروز ایجاد نشده و ما نتوانسته‌ایم پایگاه قدرتمندی در دانشگاه داشته باشیم. افزون بر آموزش و پرورش و دانشگاه، ما به همکاری با همه سازمان‌های دولتی نیازمندیم.

فکر می‌کنید دلیل اصلی استقبال خوب از فعالیت‌های انجمن چه بود؟

به نظرم همه چیز ما از اعتمادی است که نسبت به انجمن ایجاد شده و این نقطه قوت ماست که هدف و منظورمان در جامعه جا افتاده و سرمایه اجتماعی نسبتا خوبی کسب کرده‌ایم. خیرین و افراد بدون تردید در صداقت انجمن به ما کمک می‌کنند. همین هم باعث شده جهتمان را خوب پیدا کنیم و سه پایگاه قوی فعالیت در نقاط محروم داشته باشیم و بعضی جاها به خودکفایی برسیم.

انجمن در حال حاضر چه تعداد عضو و چه گروه‌هایی دارد؟

انجمن بین 170 تا ‌180 عضو دارد که در کارگروه‌های آموزش،‌ پژوهش، ترویج و همیاران جوان فعالیت می‌کنند. گاهی هم بنا به ضرورت کارگروه‌هایی خواهیم داشت. مثلا برای شروع کار در ملک‌شهر گروه همیاران ملک‌شهر را تشکیل دادیم.

سرپاماندن و ادامه فعالیت تشکل‌های خصوصی در کشور ما و از سویی منحرف‌نشدن از مسیر و اهداف اولیه کار بسیار سختی است. فکر می‌کنید چه چیزی باعث دوام و ادامه کار انجمن دوستداران ادبیات کودکان و نوجوان اصفهان شده است؟

ادامه حیات سازمان‌های مردم‌نهاد بستگی به پایبندی به اساسنامه آن دارد؛ اینکه غیرسیاسی و غیردولتی و داوطلبانه بماند. اگر کسی بخواهد این فضاها را مرکز پول‌درآوردن کند، مرگ آن را رقم می‌زند. ما هم سعی داریم این پایبندی را در تمام اعضا نهادینه کنیم و به نظر من، همین پایبندی به اصول اساسنامه هم باعث دواممان شده است.

انجمن فعالیت‌های خارج از اصفهان هم داشته است؟

برخی از این فعالیت‌های در رابطه‌های فردی شکل گرفته است. مثلا در جم ما آواورزی و الفباورزی را به مربیان یک مهدکودک آموزش دادیم یا در کران فارسان کتابخانه دایر کردیم و از کلاس اول تا ششم به آن‌ها فارسی آموز ادبی دادیم و برایشان کلاس‌های تقویتی برگزار کردیم. چون زبانشان لری بود و در فارسی ضعف داشتند. همچنین فردی از داراب با ما تماس گرفت و خواست برایشان مربی آموزش بدهیم. ما هم به روستایشان که مرکز روستاهای آنجا بود رفتیم و دختران خود روستا را که اکثرا لیسانسه بودند برای کار با بچه‌ها طی چند روز آموزش دادیم. برخی از فعالیت‌ها هم در رابطه با “طرح با من بخوان” موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان انجام شده است. مثلا من در همکاری با این طرح سه سال به ایرانشهر می‌رفتم و در این سفرها بیش از 400 معلم کلاس اول آموزش دیدند یا یک‌سال دیگر ما به بازفت رفتیم و برای تمام مدارس آنجا کتابخانه کلاسی دایر کردیم. در همکاری با طرح با من بخوان در کوهرنگ در چلگرد نیز یک کتابخانه عالی کودک و نوجوان تأسیس شد که همان خانمی که از طرف با من بخوان این کتابخانه را پشتیبانی مالی کرد به یک کتابدار هم پول داد که در آنجا دائم با بچه‌ها کار کند.

استقبال جوانان و حضورشان در چنین فضاهایی چطور است؟

خیلی خوب. همان‌طور که اشاره کردم ما اصلا گروهی در انجمن به نام همیاران جوان داریم که در بسیاری از فعالیت‌ها پیشقدم هستند. من همیشه می‌گویم به تاریکی نفرین نکنید و به جای آن یک چراغ روشن کنید. فکر می‌کنم اگر جوان‌های ما روشن‌کردن چراغ در جامعه را یاد بگیرند همیشه امیدوار می‌مانند. جوان‌ها به‌واسطه تعامل با انجمن خیلی کارها کرده‌اند. مثلا گروهی از آن‌ها بعد از زلزله بم خودشان کرایه‌شان را پرداخت می‌کردند و به شکل داوطلبانه به بم می‌رفتند و به بچه‌های بد سرپرست و بی سرپرست بم کمک می‌کردند. ما برای روشن نگه داشتن چراغ انجمن هم به این جوان‌ها نیازمندیم و من امیدوارم آن‌ها ادامه دهنده راه ما باشند و کاری برای کودکان این سرزمین انجام دهند.

از نگاه خودتان نقاط ضعف انجمن چه چیزهایی است؟

از نقاط ضعفمان یکی منابع مالی ناپایدارمان بوده است. متاسفانه هنوز نتوانسته‌ایم خیرینی پیدا کنیم که دفتری برای انجمن بخرند و من از همین تریبون تقاضایم را از خیرین یا سازمان‌های دولتی برای در اختیارگذاشتن یک مرکز ثابت برای دفتر انجمن اعلام می‌کنم. علاوه بر اینکه مربی و کادر کم داریم که البته چون کار داوطلبانه است کادر معمولا کم است، ولی می‌خواهیم کم‌کم منابع مالی پایداری پیدا کرده و نیروهایمان را بیشتر تأمین کنیم.

در مسیر کار از چه کسانی تأثیر گرفتید و چه کسانی به شما کمک کرده‌اند؟

بنیان‌گذاران راه ما جبارباغچه بان و توران میرهادی بوده‌اند که به نوعی مرشد ما محسوب می‌شوند.در شورای کتاب کودک خانم دکتر انصاری خیلی به ما کمک کردند. موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان هم با در اختیار گذاشتن امکانات لازم از ما حمایت کرد و آقای محمد هادی محمدی و خانم زهره قائنی در هر زمینه‌ای به ما کمک کردند.

با توجه به سال‌ها فعالیت جدی در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان در اصفهان نیاز شهر را در چه می‌بینید؟

متاسفانه سازمان‌هایی که در زمینه کودکان در اصفهان فعالیت می‌کنند هنوز دارای یک شبکه منسجم نیستند. ما در انجمن تلاش زیادی کردیم و می‌خواهیم چنین شبکه‌ای در اصفهان داشته باشیم که اعضایش پایبند به اساسنامه تشکل‌های مردم‌نهاد باشند ونیاز به همکاری آموزش و پرورش با سازمان‌های مردم‌نهادی که در زمینه کودکان فعالیت می‌کنند محسوس است.