ابتدا به سراغ فرمانده شیفت، جناب آقای آهنگران، رفتم و از ایشان پرسیدم که آیا شغل یک آتشنشان فقط به خاموشکردن آتش ختم میشود و آیا ایشان هم که فرمانده هستند در عملیات شرکت میکنند؟ آهنگران گفت: درست است که کلمه آتشنشان فقط به خاموشکردن آتش اشاره دارد، اما وظایف یک آتشنشان شامل هرگونه امداد و نجات که انسان یا مال او درخطر باشد، است؛ حتی گاهی نجات جان حیواناتی که ممکن است به انسان صدمه بزنند یا برعکس را هم شامل میشود. آتشنشانی از معدود شغلهایی است که باید بهقولمعروف در آن همهفنحریف بود تا بتوان در هر حادثهای بهترین عملکرد را داشت و از پس هر مشکلی برآمد. در رابطه با پرسش شما باید بگویم که هنگام عملیات همه افراد وظایف یکسانی دارند و آتشنشان محسوب میشوند؛ پس من هم موظف هستم که در عملیات شرکت کنم.
از ایشان پرسیدم که آتشنشانان زمانهایی که مأموریتی ندارند، مشغول چه کارهایی هستند و تفریحشان چیست؟ فرمانده پاسخ داد: در زمانهایی که حادثهای رخ نداده و آتشنشانها سر شیفت هستند به انجام کارهای مختلفی مشغول هستند که میتوان آن را استراحت و تفریح نامید. کارهایی مانند مراقبت و نگهداری از وسایل و ایستگاه، آموزش دیدن و تمرینکردن برای جلوگیری از فراموشی مهارتها و تفریحهای جزئی مانند ورزشکردن و بازیهای گروهی برای خنده و شاداب نگهداشتن فضای کار.
به صدا درآمدن زنگ عملیات
سپس به سراغ بقیه آتشنشانها رفتم. پرسیدم: سختترین بخش کارتان چیست؟ اما قبل از اینکه پاسخی بشنوم زنگ عملیات به صدا درآمد و آنها با سرعتی مثالزدنی رفتند. پس به گروه دیگری از افراد حاضر در آنجا پیوستم. با خوشرویی مرا به جایی در داخل ایستگاه هدایت کردند تا مصاحبه را ادامه دهم. وقتی دوباره این سؤال را پرسیدم، با جواب خندهداری مواجه شدم: نظافت چهارشنبهها! البته این پاسخ برای مزاح بود و جواب اصلی چیز دیگری است: «سختترین بخش کار ما جایی است که به عملیاتی میرویم و میدانیم جان افرادی درخطر است؛ به همین خاطر باید سریعتر و بادقت بیشتری کارمان را انجام دهیم.»
از روی کنجکاوی درخواست کردم که خاطره خوشی از داخل ایستگاه برایم تعریف کنند. جالب بود که آنقدر خاطره خوب داشتند که هیچکدام را تعریف نکردند! یکی از افرادی که تازه به جمع پیوسته بود و محمد نام داشت، جواب داد: ما اینجا بیستوچهار ساعت خاطره خوب داریم؛ بهغیراز زمانهایی که زنگ عملیات به صدا درمیآید.
فیالبداهه انجام دادن کارها
پس درخواست کردم داستان یکی از مأموریتهایی را تعریف کند که سخت بود؛ اما به خیر گذشت. بعد از کمی تأمل گفت: حریقی چندین سال پیش اتفاق افتاد. خانمی در طبقه چهارم گیر کرده بود. تیم اعزام شدند و بهرغم شرایط سختی که وجود داشت، آن خانم را نجات دادند. پرسیدم: پس سختی کار کجاست؟ جواب دادند: زمانهای حریق، دشواریهای بسیاری وجود دارد؛ برای مثال، باید خیلی سریع وارد جایی شویم که تابهحال آن را ندیده و از شرایط داخل خانه هم اطلاعی نداریم. به عبارتی، تمام کارهارا فیالبداهه انجام میدهیم و البته وجود دود و آتش هم این دشواریها را دوچندان میکند. گاهی دود آنقدر زیاد میشود که تا یک متری خود را هم بهخوبی نمیبینیم.
خواندن رشته آتشنشانی در هنرستان
در آخر هم پرسیدم: نوجوانانی که به این شغل علاقهمند هستند، چگونه میتوانند وارد آن شوند و در آن پیشرفت کنند؟ پاسخ دادند: افراد علاقهمند به این شغل به دو صورت میتوانند وارد این کار شوند: راه اول، آتشنشان داوطلب است که افراد با هر سن و سالی میتوانند آموزشهای مربوط به سن و سال خود را ببینند؛ راه دوم، رشته آتشنشانی است که بهتازگی به یکی از هنرستانهای اصفهان وارد شده و افراد علاقهمند میتوانند در آن رشته تحصیل کنند و از پایه یاد بگیرند. متأسفانه هیچ تضمینی برای استخدام نیست؛ اما اولویت با افرادی است که در رشته آتشنشانی تحصیل میکنند. توصیهای هم که حاجرضایی، غواص شیفت، و چند نفر دیگر به من گوشزد کردند، به عشق اشاره داشت. در همه ایستگاهها جملهای نوشتهشده است: آتشنشانی شغل نیست؛ عشق است. در این شغل خبری از کارهای آسان یا پول زیاد نیست؛ اما اگر جزو افرادی هستید که به انسانها عشق میورزید و جان انسانها برای شما باارزش است، این کار برای شماست!