به قول کارگردان فیلم: «سینما به این منطقه بدهکار است.» در سالهای دور بعد از فیلم بلوچ کیمیایی کمتر فیلمسازان به این منطقه رفتند و اگر اثری هم ساخته میشد به موضوع همیشگی قاچاق و درگیریهای مرزی میپرداخت. اما لیپار که نام منطقهای در سیستان است ملودرامی است که از چندین وجه قابل واکاوی است و در شماتیک کلی فیلم با توجه به برخی المانهای ارائه شده در لایههای زیرین متن نمره مناسبی میگیرد ولی همچنان به لحاظ ریتم داستان، افت و خیزهایی وجود دارد که به آنها اشاره میشود. در ابتدا باید به انتخاب بازیگران که توسط امین میری انجام شده است، آفرین گفت. به دلیل علاقهمندی برکت بازیگر نوجوان و کاراکتر اول فیلم به سینمای هند، علاوه بر شباهت بازیگران نوجوان به هندیها نحوه بازی آنها بسیار ستودنی است. میری در نشست خبری بعد از فیلم عنوان نموده بود که ابتدا به نوجوانان تازهکار آموزش دادیم. به همین دلیل با دو یا سه برداشت کار را تمام میکردیم. این قضیه در فیلم مشهود است. البته بازی خوب هنرمندان تهرانی هم به فیلم کمک کرده، برخی این اتفاق را ضعف دانسته و اعتقاد داشتند از بازیگران بومی باید استفاده میشد اما با این کار میشود نگاهها را به سیستان خیره نمود. سیستان و بلوچستانی که این بار قرار است با ایدهای سوبژکتیو و درونی نشان داده شود نه اکتیو و بیرونی و این از ویژگیهای فیلم است. یکی دیگر از ویژگیهای قابل ذکر فیلم نوستالژی و ذکر خاطرات سینمایی است. در سالهای اخیر همچین رویکردی در بین فیلمسازان به چشم میخورد، فیلمهای «سینما شهر قصه» و «مسخرهباز» این روند را در پیش گرفته بودند اتفاقی که سالهای پیش فیلم «شبه کژدم» یا «سینما سینماست» در آن با دلبستگی عوامل نوعی دیدگاه سینهفیلیایی را بازنمایی میکند. در اینجا هم در سینمای متروک با پرده گچی در جایی که آپاراتچی سالخورده (هومن برقنورد) به مانند کاراکتر آلفردوی سینما پارادیزو تمام عمرش را با سینما پشت سر نهاده است و میگوید: «دوست دارم عزرائیل جانم را همین جا بگیرد» برکت هم که شیفته سینماست آن هم از نوع هندی و در کنار او حسی از عشق به سینما را به مخاطب القا میکند. از این بابت فیلم در کنار آثاری که در سینمای ایران چنین کاری رویکردی داشتند قرار میگیرد. اما در خیلی از صحنهها این عشق آتشین نیست و به تصنعی بودن هم پهلویی میزند! مثل صحنهای که برکت برای مادر فیلم شعله را میآورد، فیلم در حال پخش است ولی هیجانی برای دیدن آن از سوی هر دو که ابراز علاقه به فیلم میکنند وجود ندارد.
از دیگر نکات مؤثر فیلم پرداختن به شرایط امروز منطقه است. فضایی که نشان میدهد نوجوانان به فضای گیمنت علاقهمند هستند، اتفاقاً سینما کمتر به این موضوع یعنی گیمینگها توجه میکند و این فیلم به پرسهزنیهای مدرن در فضاهای تاریک و بسته میپردازد. به طور کلی موضوع نوجوانان با هم و غم یکسان در تمام کشور موضوع فیلم است و به شکل تماتیک در فیلم گفته میشود.
اما ریتم فیلم که با شروع داستان فضایی دلهره آمیز را نوید میدهد رفته رفته افت میکند و به غیر از صحنههایی که موسیقی طرب انگیز هندی در خیال برکت، میگذرد فیلم واجد کششی حتی در قالب خورده پیرنگ است و در پایانبندی هم به کل افول میکند. به نظر میآمد کاگردان میتوانست پازلش را بهتر بچیند، به دلیل اینکه دستش برای این کار کاملاً باز است و همه چیز در اختیار دارد. داستان فیلم از متریال اصلی است. مادر برکت در آتش سوزی کشته شده و پدرش او را به دلیل تعصبات قومیتی در آن خانه تنها گذاشته. این موضوع که تقبیح شمردن این فعل است را در مقابل سکانس پایانی قرار دهیم. پدر یک خنجر در دست راست و یک دستمال سفید در دست چپ گذاشته است و به پسر میگوید یکی را انتخاب کن. این حرکت که به نوعی اشاره تلویحی به خشونت در آن منطقه است.
سیستان پارادیزو
فیلم لیپار ساخته حسین ریگی و تهیهکنندگی سعید خانی که آثاری چون دو زیست، لانه زنبور و من را تهیه نموده واجد بررسی است چرا که فیلم قابل احترام است و عناصری که در ساخت آن زحمت کشیدند از بازیگردان امین میری تا سایر بازیگران از خطهٔ سیستان و بلوچستان و همچنین بازیگران سرشناس تهرانی چون هومن برق نورد، مهران احمدی و بهناز جعفری به همراه گروه فیلمبرداری مسعود امینی و موسیقی مسعود سخاوت دوست سعی بر این داشتند که اثری متفاوت نسبت به سایر کارهای ساخته شده در سیستان و بلوچستان ارائه دهند.
-
محمد بزرگ
خبرنگار و منتقد سینما




