اگرچه چنین داستانهایی خوراک عجیب و جالبی برای نشریات بریتانیایی محسوب میشوند اما در بریتانیا هم زندگی کردن در فضاهای خیلی کوچک در حال افزایش است. در طول 20 سال اخیر، فضای زندگی مستأجران خصوصی در بریتانیا بهطور متوسط از 31 مترمربع در سال 1996 به 25 مترمربع کاهش یافته است و هرروزه افراد بیشتری مجبور میشوند در خانههای اشتراکی سکونت کنند.
در طول دهههای اخیر، همچنان که اقتصادهای پیشرفته بر رشد و توسعه شهری متمرکز شدهاند، صنعت مسکن نتوانسته پاسخگوی این پدیده باشد و بهای زمین سر به فلک کشیده است. درنتیجه، مستأجران و افراد جدیدی که قصد خرید خانه دارند، دائماً مجبور میشوند فضاهای کوچکتر و حتی گرانتری را اجاره کنند یا بخرند و این در حالی است که برای مالکان کنونی، ثروت حاصل از مسکن چند برابر شده، فضای زندگیشان وسعت یافته و سرمایه آنها در حوزه املاک و مستغلات افزایش پیدا کرده است. در بریتانیا این مسئله باعث افزایش نابرابری و بیعدالتی در فضای زندگی افراد شده است.
پژوهشها نشان میدهد که این روندها عواقب مهمی برای بهزیستی فرد و جامعه دارد. در سطح فردی، توقعات و انتظارات افراد درباره اینکه چه مقدار فضایی برای زندگی کردن کافی است، مادرزادی و فطری نیست. در عوض، این انتظارات متأثر از میزان فضایی است که به آن عادت دارند و میزان فضایی که اطرافیانشان در آن زندگی میکنند. در سطح اجتماعی نیز نابرابری فضای زندگی هم محصول محرومیتهای اجتماعی-اقتصادی است و هم خود این محرومیتها را تشدید میکند.
افراد و جوامع مختلف چه مقدار فضایی را برای زندگی مطلوب میدانند؟
هیچ رابطه کلی و همهشمولی بین اندازه مسکن و بهزیستی فردی یا جمعی وجود ندارد. افراد و جوامع مختلف درک متفاوتی از فضای زندگی دارند و از آن به روشهای مختلفی استفاده میکنند. وقتی فرهنگهای متفاوت در مواجهه با یکدیگر قرار میگیرند، همین مسئله میتواند به اختلافات و ناهماهنگیهای جالبی منتهی شود.
الن جی. پادر1، قومنگار، در مطالعهای که اوایل دهه 1990 میلادی منتشر شد، صحبتهای یک مهاجر مکزیکی را ثبت کرده است که میگوید: «من آمریکاییهای خیلی زیادی را میبینم که جدا از خانوادههایشان زندگی میکنند و با خود فکر میکنم که احتمالاً آنها خیلی احساس تنهایی میکنند.» به دلیل همین تنوعهاست که زندگی کردن در یک فضای کوچک همه افراد را به یک اندازه تحت تأثیر قرار نمیدهد.
اقتصاددانان خانه را نوعی «کالای منزلتی»2 میدانند و این یعنی خانه میتواند با به نمایش گذاشتن ثروت و سلایق افراد، موقعیت و جایگاه اجتماعی آنها را تعیین کند. تصور کنید فضای زندگی یک فرد بهاندازهای بزرگ باشد که بتواند نیازهای اصلی او را پاسخ دهد؛ بااینحال، اگر خانه او از خانه همسایگان، دوستان یا خانوادهاش کوچکتر باشد، بازهم ممکن است این فرد احساس شرمساری و حقارت کند. برعکس، اگر محل زندگی او از محل زندگی اطرافیانش بزرگتر باشد، ممکن است این مسئله به او حس غرور و تکبر بدهد.
اخیراً در بریتانیا مطالعهای درباره مسکن مورد انتظار افراد انجام شد و یکی از شرکتکنندگان که در خانه کوچکی سکونت داشت، گفت که احساس میکند مردم او را به خاطر اینکه تصمیم گرفته در چنین آپارتمان یکخوابه کوچکی بماند قضاوت میکنند. او گفت: «ازنظر دوستان و جامعه، اینکه شما در چه جایی زندگی میکنید با دستاوردها و میزان موفقیت شما در زندگی رابطه نزدیکی دارد و بهسختی قابلتفکیک است.»
اقتصاددانان آمریکایی، سارا جی. سولنیک3 و دیوید همنوی4، در سال 2005 پژوهشی در این زمینه انجام دادند و یکسوم از شرکتکنندگان در این مطالعه گفتند که ترجیح میدهند خانه کوچکتری داشته باشند، البته تا جایی که این خانه از خانه همه دوستان و آشنایانشان بزرگتر باشد. بهطور مشابه، شواهد دیگر نشان میدهد که در ایالاتمتحده، اندازه مسکن مطلوب افراد بهطور خاصی متأثر از اندازه بزرگترین خانهها در محدوده محل زندگی آنهاست: وقتی سایز این خانهها بزرگتر میشود، رضایت همسایگان از خانههای خودشان پایین میآید.
بیعدالتی در میزان دسترسی به فضای زندگی
شاید بعد از خواندن این مستندات نسبت به برخی فرهنگها نگاه بدبینانهای پیدا کنید؛ فرهنگهایی که در آنها فقر و عدم دسترسی دیگران به مسکن مناسب لذتبخش است. اگرچه ممکن است چنین رویکردی درباره برخی مصرفکنندگان خودنما صدق کند اما اغلب مردم فقط آرزوی دستیابی به فضایی با اندازه «معمولی» را دارند، خانهای که بتوانند در آن فعالیتهای «معمول» زندگی را انجام دهند، مثلاً دوستانشان را به دورهمی دعوت کنند. ناتوانی در انجام چنین کارهایی میتواند حس شرمساری را در افراد برانگیزد.
عدم دسترسی افراد به فضای کافی و مناسب میتواند به اشکال ملموستری نیز منجر به محرومیت آنها شود. بهعنوانمثال، سیستم آموزشی در بریتانیا بهطور تلویحی از تمام خانوارها توقع دارد که فضای کافی را در اختیار کودکان قرار دهند تا آنها بتوانند در سکوت و آرامش تکالیف مدرسهشان را انجام دهند؛ بنابراین، احتمالاً کودکان خانوارهایی که نمیتوانند این استانداردها را برآورده کنند، نتایج تحصیلی ضعیفتری خواهند داشت.
همهگیری کرونا ما را بیشازپیش به خانههایمان متکی و محرومیت ناشی از سکونت در فضاهای کوچک را تشدید کرد. اخیراً مطالعهای دراینباره انجام شد که کووید-19 چه تأثیری بر نحوه استفاده ما از خانههایمان داشته است و شرکتکنندگان از این گفتند که چطور کار کردن در خانه و از طریق زوم (Zoom) آنها را مجبور کرده پیش همکارانشان اعتراف کنند که مبل راحتی یا اتاق جداگانهای برای کار کردن ندارند.
بدیهی است که بالا بردن میانگین فضای زندگی از طریق ساختن خانههای بیشتر در مناطق نیازمند میتواند برخی از تأثیرات منفی زندگی کردن در فضاهای بسیار کوچک را تسکین دهد. بااینحال، اگر از طریق اعمال مالیات تصاعدی بر ثروت حاصل از مسکن و یا از طریق ساخت خانههای دولتی، برای رسیدگی به این بیعدالتیها و نابرابریهای رو به رشد فکری اساسی نکنیم، خانوارهایی که فضای زندگی کوچکتری دارند همچنان حس حقارت و شرمساری خواهند کرد و از بسیاری از استانداردهای اجتماعی محروم خواهند ماند.
پینوشتها:
1. Ellen J Pader
2. positional good، کالای منزلتی یا جایگاهی
3. Sara J Solnick
4. David Hemenway
این مطلب ترجمه مقالهای است به قلم کریس فوی (Chris Foye)، مدرس اقتصاد مسکن در دانشگاه ردینگ، که در تاریخ 2 فوریه 2022 در وبسایت کانورسیشن (theconversation.com) منتشر شده است. این سازمان رسانهای میکوشد نتایج پژوهشها و مقالات منتشرشده توسط محققان، متخصصین و دانشگاهیان حوزههای مختلف را در دسترس عموم قرار دهد.




