جای خالی فضای اندیشه در شهر اصفهان

اندیشه؛ ضرورت یا تفنن؟

برخلاف تصور خیلی از افراد، اندیشه‌کردن کاری تفننی نیست. درست است که خیلی از آدم‌ها با کتاب و مطالعه و فکرکردن به موضوعات مختلف سرگرم می‌شوند؛ اما این به معنای ضرورت‌نداشتن اندیشه برای جوامع و آدم‌ها نیست.

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۳ - یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
اندیشه؛ ضرورت یا تفنن؟

به گزارش اصفهان زیبا؛ برخلاف تصور خیلی از افراد، اندیشه‌کردن کاری تفننی نیست. درست است که خیلی از آدم‌ها با کتاب و مطالعه و فکرکردن به موضوعات مختلف سرگرم می‌شوند؛ اما این به معنای ضرورت‌نداشتن اندیشه برای جوامع و آدم‌ها نیست.

بدون اندیشه، انسان‌ها فراموش می‌کنند برای چه چیزی زندگی می‌کنند، برای چه هدفی در شهر دور هم جمع شده‌اند، به چه سودایی شهر را به گونه خاصی درآورده‌اند و… در واقع بدون اندیشه، امور دچار بی‌معنایی می‌شوند. کم نیستند اموری که پیرامون ما هستند و به واسطه همین بی‌فکری، از روح تهی و به یک امر کالبدی تبدیل شده‌اند.

تفکر، پشت صحنه اتفاقات را برای ما آشکار می‌سازد. جامعه بی‌فکر، گرفتار بیهوده‌کاری و تکرارهای ملال‌آور است. همین الان نظام‌های اداری و آموزشی و تربیتی و حتی رسومات عرفی جامعه ما گرفتار هزاران نوع کار بیهوده است که چون تبدیل به تشریفات شده، انجام می‌گیرد و کمتر کسی هست که نقادانه به آن‌ها فکر کند و آن‌ها را بازاندیشی کند و رویه‌هایی معقول‌تر را پیشنهاد بدهد. جامعه‌ای که عرصه‌ای برای تفکر ندارد، در دور باطل می‌سوزد.

در بین مـا شیعیان، کتاب شریف «اصول کافی»، برجستگی خاصی دارد. یکی از کتاب‌های مرجع چهارگانه شیعیان که برخلاف سه کتاب دیگر، به مباحث اعتقادی پرداخته است. این مسئله حائز اهمیت است که این کتاب روایی، کدام دسته از روایات را مقدم داشته است. اولین فصل این کتاب که نشان از اهمیت موضوع آن دارد، مسئله عقل و جهل است. در همین فصل، روایاتی آورده شده است که نشان می‌دهد ملاک و معیار در صواب و عقاب انسان‌ها، میزان تعقل آن‌هاست. بدون تعقل حتی مناسک دینی هم در معرض قالبی‌شدن هستند و این بزرگ‌ترین خطر برای یک شهر متدین است که محافلی برای اندیشیدن نداشته باشد. این شهر چندصباحی کج‌دار و مریز، رفتار متدینانه دارد؛ اما معلوم نیست نسل‌های بعد هم همان رفتار را ادامه بدهند.

اصولا تنها راه مصونیت‌بخشی نسل‌ها در قبال تغییرات فرهنگی، همین بسترها و نظام‌های اندیشیدن در جوامع است. شاید بگویید این همه نهاد اندیشه‌ورزی در جامعه وجود دارد و با وجود آن‌ها نباید نگران این موضوع بود. این همه اندیشکده و دانشکده که در یک جامعه هستند و بخشی از درآمد جامعه را مصرف می‌کنند، مسئول همین اتفاق هستند. پاسخ من این است که متأسفانه در یک جامعه بی‌فکر، نهاد علم هم گرفتار همین رسومات و رسوبات غلط می‌شود و دست و پای خودش را با انواع تشریفات می‌بندد و دیگر سود چندانی برای جامعه ندارد. مضاف بر اینکه آنچه شهر به آن نیاز دارد، فضاهایی است از جنس فرهنگ عمومی؛ جایی که آدم‌های مختلف در آن جمع بشوند و به پیرامون خودشان فکر کنند. از این جهت باید به‌دنبال فضاهای عمومی‌تری بگردیم.

ما با فضاهایی که ایجاد می‌کنیم و فرم‌هایی که می‌سازیم، عملا داریم حرف می‌زنیم و ایده‌هایمان را آشکار می‌کنیم. شهری که فضای عمومی برای اندیشیدن ندارد، یعنی نیاز چندانی به رشد عموم جامعه برای اصلاح امور نمی‌بیند. حالا یا اینطور است که متولیان شهر، خودشان را انسان‌های باکفایتی می‌بینند که به تنهایی از پس امور برمی‌آیند و نیازی به حضور و همراهی و مشارکت مردم ندارند، چنانکه در برخی از نظریه‌های توسعه‌گرایی چنین مدل‌هایی ترویج می‌شود، یا اینکه متولیان امور ضمن اعتراف به ناتوانی خود، انگیزه‌ای برای به‌میدان‌آوردن عقل جمعی ندارند؛ یعنی احساس می‌کنند امیدی به اصلاح امور نیست.

قاعدتا یک شهر امیدوار که البته این امید را نه از برکت قهرمان‌بودن مدیران، بلکه در قبال همراهی همه مردم می‌بیند، باید فضاهایی برای اندیشه جمعی مردم به امید اصلاح امور داشته باشد.

عجیب نیست که تاریخ شهر با دولت‌شهرهای یونان باستان گره خورده است که کار اداره شهر با اندیشه عمومی پیش می‌رفت؛ اما دولت‌شهر هم حل مشکل شهرهای امروز نیست و نمی‌توان در شهرهایی به وسعت امروز به آن فکر کرد؛ مضاف بر اینکه دولت‌شهر هم بیش از اینکه مسئله‌اش رشد توده انسان‌ها باشد، گرفتار نظامی طبقاتی بوده است. گویی نظام دموکراسی در دولت‌شهر یونان آنقدر فاخر شد که از درون تهی شد و امروز هم بیشتر جنبه موزه‌ای دارد، تا راهی برای طی‌کردن.

نمی‌دانم چرا دوست دارم مدینه النبی را بهترین الگو برای یک شهر بدانم که در آن اتفاقات، بر اساس فکر رقم می‌خورد. آیاتی که بر قلب نازنین پیامبر رحمت فرود می‌آمد، هرکدام در حادثه‌ای نازل می‌شد و چشم انسان‌ها را به دریچه‌ای تازه از هستی می‌گشود. یا کوفه در زمان امیرالمؤمنین (ع) که جامع‌ترین کلمات درخصوص حیات فردی و اجتماعی را بر فراز منبر عمومی شهر از علی بن ابی‌طالب (ع) می‌شنید.

ایده جمهوری اسلامی اساسا نمی‌تواند در فکر اندیشه جمعی مردم پیرامون مسائل اساسی‌شان نباشد. انقلاب اسلامی در تأسیس و در استمرار خود، مرهون حضور توده‌ای و آگاهانه مردم بوده است و نمی‌تواند در میان مسیر از این مسئله صرف‌نظر کند.

از امروز و اکنونِ خودمان فـاصله نگیریم. شهر اصفهان امروز چه امکان‌هایی برای این فکرکردن دارد؟ اگر بگویید دیگر کسی حوصله اندیشه جمعی به موضوعات عمومی را ندارد، با شما موافق نخواهم بود. مسئله این است که در نظام تربیتی ما هیچ سهمی برای تفکر تعریف نشده است. درست است که غلبه فضای مجازی و سرعت، انسان‌ها را آماده‌خورتر کرده؛ اما امور ذاتی انسان، به این سادگی‌ها تغییر اساسی نمی‌کنند.

بارها شاهد بوده‌ایم که نسل نوجوان، علاقه‌مند به فکرکردن و شنیدن در خصوص مسائل اساسی زندگی است؛ فقط کسی پادار آن نیست و کمتر فضایی را به آن اختصاص داده‌ایم و کمتر سهمی را از خرج‌کردن‌هایمان برایش در نظر گرفته‌ایم.

همین مساجد ما چند وقت است که از نشست‌های فکری انصراف داده‌اند و به رویدادبرگزارکردن پناهنده شده‌اند؟ دیگر حتی برای گرامیداشت یک متفکر که به گردن جامعه ما حق دارد و از میان ما رفته است، جایی وجود ندارد که یک مراسم ساده برگزارکند.

همین چند سال، عـلامه حکیمی و علامه مصباح یزدی و ده‌ها تن دیگر از اندیشمندان دینی جامعه رحلت کردند و در شهر خبری نشد. هزاران کار رویدادی برگزار می‌شود و هیچ‌کدام از این رویدادها نسبتی با مسائل اندیشه‌ای ندارد. ده‌ها رخداد تاریخی را تجربه کرده‌ایم که هرکدامش ارزش صدها بار عبرت‌گرفتن و صحبت‌کردن داشتند و ما از کنارشان به‌سادگی گذشتیم. از کنار حاج قاسم سلیمانی و شهید رئیسی هم به‌سادگی گذشتیم. کار رسانه‌ای و موج‌سازی عاطفی را به اندیشیدن پیرامون آن‌ها ترجیح دادیم و کمک نکردیم که وارد عمق جامعه ما بشوند. اختلافات و نزاع‌های سیاسی و اجتماعی را مبدل به سوژه گفت‌وگو نکردیم و گذاشتیم رنگ خشونت پیدا کنند.

البته از حق نگذریم؛ در همین دوران عسرت اندیشه، نقاط روشنی هم بوده که در شهر سوسو می‌زده‌اند. سرای هنر و اندیشه و خانه حکمت (که باید مجزا از آن‌ها نوشت) از این نقطه‌ها هستند. در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود، خانه مشروطه هم جزو این نقاط روشن بوده است که البته در ادامه کم‌فروغ‌تر شدند. اخیرا که نشست شرق‌شناسی در دوران پسااستعماری با حضور دکتر نجفی و استادطاهرزاده شروع شده است، نور امیدی را برافروخته که امیدواریم مستدام باشد.