به گزارش اصفهان زیبا؛ جمله معروفی منسوب است به سردار دلاور سپاه اسلام، شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) که در آن روزگار جنگی دهه 60 در انتقاد از نحوه انعکاس اخبار جنگ تحمیلی در مطبوعات، گفته بود: «روزنامههای ما، جنگ را درست نمینویسند، درشت مینویسند.»
اکنون انگار بعد از گذشت حدود چهار دهه از آن تاریخ، با همه تغییرات و تطوراتی که در حرفه روزنامهنگاری و خبررسانی و خبرنگاری پدید آمده، در رسانههای ما در بر همان پاشنه میچرخد و هنوز که هنوز است، بسیاری از رسانههای ظاهرا حرفهای کشور و بهویژه رسانه ملی، وقایع را بهجای آنکه درست بنویسند، درشت مینویسند. به واقعه اخیر اگر بهدقت بنگریم، کدهای واضحی از این رویه و رفتار را میبینیم.
در ماجرای ترور شهید هنیه، افکار عمومی به میزان زیادی جریحهدار شد. این جراحت، از یکسو به جهت ترور مهمان ایران در داخل خانه ایرانیان است و از جهت دیگر، به دلیل ابهامها و پرسشهای فراوانی است که بر سر این واقعه و چگونگی بروز آن پدید آمده است. همه ما در ذهن خود، لیست بلندبالایی از این پرسشها و ابهامها را مرور کردهایم و برای آنها پاسخی نیافتهایم. پاسخ نمییابیم؛ چون آنها (رسانهها)یی که باید در جستوجوی پاسخها باشند یا در پی یافتن برنیامدهاند یا پاسخی نگرفتهاند.
این روزها، خبرهای بسیاری درباره وجوه مختلف این ترور و نحوه انجام آن، در رسانهها و بنگاههای خبرپراکنی بزرگ غیرایرانی منتشر میشود و رسانههای ما صرفا به بازنشر آنها میپردازند. داستانسرایی این رسانهها درباره ابعاد واقعه، به ابهامهای افکار عمومی دامن میزند و پرسشها را افزایش میدهد.
مختصر و مفیدش این است: چگونه در محافظتشدهترین روز (تحلیف) و در محافظتشدهترین شهر (تهران) و در محافظتشدهترین مکان برای یک مقام تحت حفاظت (مکان خواب)، ترور صورت میگیرد؟ رسانههای اروپایی و آمریکایی، انواع و اقسام سناریوهای بعضا متناقض را به نقل از منابع مطلع ایرانی با آبوتاب تعریف میکنند؛ اما رسانههای ایرانی، بهویژه صداوسیما که طبیعتا از موقعیت ملی بودن و اعتبار ویژه نزد مقامات برخوردار است، نمیخواهد (یا نمیتواند) در این میدان، کنشگری کند؛ البته کنداکتور آنتن خالی نیست! و به جای فعالیت حرفهای و درست خبری، خبرها و برنامههای صداوسیما لبریز است از پیامدگرایی صرف! خبر سیما که آغاز میشود، گوینده را میبینیم که بهمثابه نوازنده مارش جنگ، با لحنی پرطمطراق شروع میکند از محکومیت ماجرا و بازتابش بگوید و به معنای واقعی کلمه، رجزخوانی کند.
رسانه ملی ما درشت میگوید و تصور میکند مخاطب تحت تأثیر این درشتگویی و رجزخوانی، بیخیال پیگیری ناگفتههای واقعه میشود؛ اما مخاطب، تشنه حقیقت است و منتظر نمیماند و این عطش را با رسانههای خارج ایران تأمین میکند، رسانههایی که تخصصشان ترکیب مجموعهای از روایتهای درست و نادرست است تا آنچه را مطابق میل و اهداف خود و دولتها و ایدئولوژیهای متبوعشان است، القا کنند. این البته ذات رسانه است و قرار نیست آن را ارزشگذاری کنیم.
مسئله اینجاست که آنها بیش از ما در حوزه رسانه و فلسفه خبر، نظریهپردازی کردهاند و درک بهتری از این حوزه دارند و بهره بهتری نیز میبرند؛ ما اما اینجا، هنوز و همچنان تصور میکنیم اگر «درشت» بنویسیم نیاز مخاطب را تأمین کردهایم و میتوانیم از «درستنویسی» عبور کنیم.
پرواضح است که اکنون پس از جنایت ترور و پیش از آغاز فرایند خونخواهی ایران، همانگونه که در میدان عمل، جنگی در گرفته، در میدان رسانه نیز جنگ یا همان عملیات روانی در جریان است و میفهمیم که بخشی از بخار درزکرده یا به نقل از منابع ایرانی منتشرشده در آن رسانهها، میتواند بخشی از عملیات روانی نهادهای ذیربط کشورمان باشد؛ اما در این میان، سکوت مطلق رسانه ملی در بخش مهمی از واقعه و صرفا اکتفا کردن به درشتگویی، بر ابهامهای افکارعمومی میافزاید و در جنگ رسانهای و روانی موجود، در میان بخش چشمگیری از مردم تزلزل فکری ایجاد میکند و مخاطب را بهسوی رسانههای غیرایرانی میکشاند. باید دعا کنیم که مدیران رسانهای ما، روزی به خود آیند و در شیوههای کهنه خود تجدیدنظر کنند.