به گزارش اصفهان زیبا؛ تفکر سیستمی در دهه 1920 در علم مدرن ظهور کرد. افرادی مانند فورستر، چرچمن، آکوف، جکسون و چکلند با دیدگاههای پویایی سیستم، رویکرد سیستمی، سیستمهای هدفمند، تفکر سیستمهای انتقادی، روششناسی سیستمهای نرم بر آن متمرکز بودند. توسعه تفکر سیستمی بهتناسب مطالعات راهبردی و تغییرات سازمانی انجام گرفت؛ زیرا محققان بر این باور بودند که سازمانها، ساختارهایی هستند که هم شکل میدهند و هم توسط محیط خود شکل میگیرند.
باوجود پیوند عمیق اولیه بین این مفاهیم، تفکر سیستمی در مطالعات مدیریت بهعنوان یک جریان اصلی شناخته شد ولی در مدیریت راهبردی ریشه نیافت؛لذا تفکر سیستمی، بهعنوان یک حوزه بهظاهر مستقل در مدیریت راهبردی ظاهر شد. باگذشت زمان، این تفکر تبدیل به یک نظریه، پادارایم، نظام اعتقادی، دیدگاه و روش در نظرگرفته شد.
تفکر سیستمی بهعنوان یک نظریه، ایدههای نظریه سیستمهای عمومی را به کار میگیرد که به دنبال یکپارچهسازی همه علوم طبیعی و اجتماعی در یک مدل مفهومی بزرگ است تا جایگزین جهانبینی مکانیکی کلاسیک در مطالعات سازمانی شود. درواقع هدف آن تبیین یافتههای نامرتبط، با کاوش در روابط متقابل بین سازمانها و محیط خارجی است. این رویکرد در دهه 1970 به اوج خود رسید؛ اما بهطور گسترده موردپذیرش قرار نگرفت، زیرا توضیحات دقیقی متناسب با فرضیههای ابطالپذیر ارائه نمیکرد، به همین دلیل، آن را به لحاظ تجربی در علوم اجتماعی غیرقابلحل میکرد.
شکست اولیه تفکر سیستمی در تثبیت خود بهعنوان یک نظریه، فرصتهایی را برای فهم هایی دیگر از آن باز کرد که ازجمله آنها، یک پارادایم جدید بود. در حقیقت در این نوع تفکر، پارادایم همانند مجموعهای از مفروضات بود که به جهان شکل و معنا میبخشید و بر نحوه مطالعه و تفسیر موضوعات تأثیر میگذاشت. بهعنوان یک پارادایم، تفکر سیستمی از نظر دامنه، گستردهتر از یک نظریه است و هدف آن توسعه دانش و هماهنگی اقدامات در سراسر رشتههای سازمانی است.
تعبیر دیگر از تفکر سیستمی بهعنوان یک سیستم اعتقادی است که از نیات و تغییرات در رفتار و مدلهای ذهنی صحبت میکند. این رویکرد، مشکلات را بهعنوان شیوههای متفاوت دیدن، تفکر و عمل تفسیر میکند.
برای حل چالشهای پیچیده، تصمیمگیران باید به سمت تغییراتی که در تفکر سیستمی رخ داده است قرار گیرند. ابزارها و تکنیکهاو اصول خاص، مانند 11 قانون تفکر سیستمی سنگ است که شامل وابستگیهای متقابل و ارتباطات بین خردهسیستمها در فضا و زمان است، ازجمله راهکارهاست.
بهطور مشابه، تفکر سیستمی بهعنوان یک دیدگاه است که تعامل متقابل بین نظریه و عمل را برای پرداختن به موقعیتها و زمینهها، موردتوجه قرار میدهد. این زمینهها میتواند جایی باشد که تفکر سیستمی عناصر کلیدی تفکر کلنگر را حفظ کند. به جای توصیف جهان، بهعنوان یک سیستم، تفکر سیستمی یک دیدگاه در بررسی چگونگی برخورد با جهان و تعریف اقدامات مطلوب و امکانپذیر را در نظر میگیرد.
درنهایت، تفکر سیستمی بهعنوان روشی برای انجام مطالعات چند سطحی برای درک بهتر مسائل در مقیاس بزرگ و پیچیده تلقی میشود. طیف گستردهای از روشهای تفکر سیستمی وجود دارد که ازجمله آن رویکردهای پویایی سیستم، تجزیهوتحلیل چندسطحی، مطالعات اجتماعی و فنی تاریخی است. آنچه این مباحث را به هم پیوند میدهد، در نظرگرفتن هدف توسعه مدلهای صریح و کامل بهجای ارائه راهنما و راهحل است.
این درک متفاوت از تفکر سیستمی، دستیابی سایر رشتهها را که به دنبال راهحلهای ظریف هستند، به این موضوع مختل کرده است؛ بنابراین محققان استراتژی، در برابر گستردگی تفکر سیستمی مقاومت کردهاند و حتی برخی از آنها به مطالعات استراتژی خاصی مانند نظریههای اقتضایی، نظریه پارادوکس، قابلیتهای پویا، مطالعات فرایندی و استراتژی بهعنوان عمل یا رهبری و سازگاری سازمانی پرداختهاند. درهرحال این رویکردها منجر میشود که قدرت تفکر سیستمی بهطور کامل در نظر گرفته نشود.