به گزارش اصفهان زیبا؛ پیش از پرداختن به نگاه دکتر داوری اردکانی درباره شهر باید به این نکته دقت کرد که ایشان معمولاً در پرداختن به مسائل گوناگون سعی دارد ما را با ابتدائیات حکمت و تفکر روبهرو کند.
از این حیث که نیاز ما به یک فیلسوف، حداقلی است، این حس خوشایندی نیست؛ اما مهم این است که ما در نحوه تفکرمان، که منجر به عملکردمان میشود، خیلی نیازمند این توجهایم و درواقع، بیش از تصورمان، بدون تذکر به بدیهیات تفکر، فکر میکنیم و بهتر است بگویم آرزو میپرورانیم و آنگاه در یک فضای معلّق، عمل میکنیم.
این عمل معلّق، حاصل خیالپردازی است و نه تفکر و فاصله تفکر و خیالپردازی، همین بدیهیات است. یکی از این بدیهیات این است: «هرکس در هر لحظهای که اراده کند، امکان تحقق هر امری را ندارد.»
در ابتدا، این جمله، حتی عامیانه و کودکانه به نظر میآید؛ اما چه بسیار فرصتها که با بیتوجهی به همین امر ساده سوخته است و توانی که باید برای افزودن به امکانات و بهرهبردن منطقی از آنها صرف میشد، صرف رؤیاپردازی شد؛ سپس با رسیدن این رؤیاها به بنبست، ناامیدی و خستگی بهبار آورد.
انسانها پس از مدتی رؤیاپردازی، در قبال هر امر آرمانی بیحس میشوند. احساسشان را به مفاهیم عالی از دست میدهند و صرفاً آنها را تلفظ میکنند و این شاید بدترین آسیب این عدم توجه باشد.
مهمترین امکانی که باید محقق شود تا یک اراده قابلیت تحقق داشته باشد، همدل و همگراشدن انسانها، درباره آن است و اشکال خیالپردازیهای معلّق این است که این همگراشدن را سخت میکند. هیچ جمعی برای بلندمدت برای مرغِ در هوا دانه نمیریزد. آن وقت تبدیل میشویم به یک جامعه مصرفکننده واژههای زیبا که این مصرف، به هیچ تولیدی منجر نمیشود.
یکی از این آرزوها میتواند رؤیای تحقق شهر اسلامی باشد؛ نه اینکه شهر اسلامی، ترکیبی متناقض باشد. مسئله این است که شهر، در نسبتی و با تحقق شرایطی میتواند پسونداسلامی را به خود بپذیرد که ما لزوماً در هر مکان و هر زمان در آن بهسر نمیبریم.
شهر، خاستگاه و تاریخی دارد که اقتضائات خاصی را لازم میآورد. بنا نیست بر سر این موضوع، تفننی فکر کنیم و یک پاسخ نه یا آری مطلق و همیشگی بدهیم. صحبت بر سر امکانهایی است که بدون توجه به آنها، صرفاً باد درو میکنیم.
دکتر داوری در مقاله شهر و ساکنان آن، چند سطری در خصوص شهر دینی سخن گفته است: «شهر مادامی که در تصرف مناسبات تکنیک باشد، هر پسوند دیگری بر آن حمل شود، فرعی و ثانوی خواهد بود و این مناسبات تکنیک است که حاکم بر همه مناسبات است. خانه و خیابان و کار و استراحت و تفریح، همگی با مناسبات تکنیک هماهنگ میشوند. در این صورت، جلوههای دینداری اگر داخل این مناسبات بگنجد، مجال بروز دارد و ما نباید به صرف مشاهده این جلوهها، دلمان را به تحقق شهر اسلامی خوش کنیم؛ چراکه درنهایت با دیدن حاصل کار، ناامید و مأیوس میشویم. پس باید پرسش را جدیتر از خودمان بپرسیم که بهراستی شهر اسلامی چگونه شهری است و چه میشود که مناسبات توحیدی، نسبت به مناسبات بازاری و مناسبات تکنیک، دست برتر را پیدا میکنند.»
البته دکتر داوری مثل خیلی جاهای دیگر، به بیان این تذکر بسنده کرده و این راه دشوار را با پیمودن یک قدم دیگر دنبال میکند: «اجمالاً تغییر معنای شهر، تنها در صورتی قابلتفکر است که بر ذهن ما یک هماهنگی حاکم باشد و از آنجا که در کشوری توسعهنیافته، ذهن آدمیان به هماهنگی لازم با شهر نائل نیامده است، نظم امور دچار اختلال میشود و این اختلال، نوعی بیماری است. ابتدا باید این بیماری را درمان کرد؛ سپس هوس دینیکردن شهر را داشت.»
طبعاً باید در قبال این سخنان، بیش از آنکه در مقام مناقشه باشیم، در مقام شنیدن باشیم. اما میشود به پرسشهایی هم فکر کرد:
اصولاً اینکه این خیال، هرازچندگاهی ذهن مدیران ما را درگیر میکند، ریشه در چه خاستگاهی دارد؟ تذکر دکتر داوری نیز برای مورد توجه واقعشدن، نیاز به امکاناتی دارد.
هر نصیحتی در هر شرایطی شنیده نمیشود. انگار حقیقتی در ماست که تحقق شهر اسلامی را امکانپذیر میکند؛ اما هرگاه به مقام برنامهریزی و طرحاندازی میرسد، متوقف میشود. این خاستگاه معقول و حقیقی چیست؟ ما کجای وجودمان در شهر اسلامی زیستهایم که تحقق آن را در خواب شیرین میبینیم و در روز روشن از وصالش عاجزیم؟
نمیشود همزمانی که شهر را به مالسازان میسپاریم، شهر اسلامی را تخیل کنیم. شاید بهتر از منصرفکردن انسانها از تفکر خیالپردازانه، دعوتکردن آنها باشد به اینکه با خیالاتشان در یک صلحی به سر برند و خیالهای متناقض و پریشان نکنند تا بتوانند آنها را به مقام تحقق نزدیک کنند.