
از شاهعباس و شیوه زمامداریاش، نقلهای فراوانی موجود است. یکی از آنها، لباس مبدلپوشیدن پادشاه و به میان مردم رفتن است.


ماجرای افراط و تفریط آدمیزاد، مثنوی صدمن کاغذ است. زمانی به این و زمانی به آن دل میبندد.

یکی از مراسم جالب و دیدنی در مراسم عزاداری در اصفهان و حومه، نخلبندی بوده است.

در میان گلزار شهدا که قدم میزنی از خود میپرسی چرا اصفهان اینهمه شهید داشته است؟ در طول تاریخ از رشادتهای مردم اصفهان زیاد گفته وشنیده شدهاست. همیشه در خطمقدم مبارزه برای حفظ خاک و سرزمینشان پیشقدم بودهاند. حتی یاریرسان مردم دیگر، در حفظ سرزمینهایشان بودهاند.

تا همین چندسال پیش، اگر میخواستید در اصفهان به کسی آدرس بدهید یا بپرسید، حتما به واژه «فلکه» برمیخوردید.

در طول تاریخ بسیار خوانده و شنیدهایم که کتابخانههای بزرگ و غنی ایران، در حمله و تاراج دشمنان سوزانده و نابود شدهاند.

در ادبیات عامیانه هر قومی، داستانهایی وجود دارد که عصاره آن داستانها، ضربالمثل میشود و در میان کلام و ادبیات و فرهنگ آن سرزمین جاخوش میکند.

یکی از مردان بزرگی که همواره در مسیر زندگی، حرفه و روابط اجتماعیشان، مرام و منش و اخلاق، بیش از هرچیز دیگری غلبه داشت، «سیدمحمد بهشتی» بود. او زاده دوم آبان ۱۳۰۷ در «محله لُنبان» اصفهان، یکی از محلههای بسیار قدیمی اصفهان بود.

اصفهان از لحاظ صنعت چاپ نیز در ایران پیشتاز بوده است. در سال 1628 میلادی، یکی از خلیفههای مذهبی ارامنه جلفای اصفهان به نام «خاچادور گساراتسی» به اتفاق چند تن از دوستان خود در اصفهان، یک ماشین چاپ ساخت و اولین کتابی که با ماشین اختراعی خود به چاپ رساند، کتاب مذهبی «زبور داود» بود.

بزرگمردی چون علامه همایی، هنگامی که از زندگی هنرمندان اصفهان مستندنگاری میکند، جایی زبان به شکوه و شکایت می گشاید.

خورشید تئاتر اصفهان در سال 1327 خورشیدی، بر فراز شهر تابیدن گرفت. خورشیدی که اگر میماند و غروب نمیکرد، بی شک بخش بزرگی از هویت و فرهنگ اصفهان امروز را نمایندگی میکرد.