بایگانی برچسب مادر
حاج‌آقا! هارداسان؟!
11:58 - 9 خرداد 1403

حاج‌آقا! هارداسان؟!

حاج‌آقا!هارداسان؟! من از هجوم ابرهای سیل‌آسا باید می‌فهمیدم! ناباورانه قلم در دست می‌گیرم؛ اما واژه‌ها هم بغض کرده‌اند و نوشته نمی‌شوند.

اصفهان؛ رکورددار چندقلوزایی در کشور
10:28 - 7 خرداد 1403
در سال 1402، بیست‌هزار چندقلوزایی در اصفهان ثبت‌شد

اصفهان؛ رکورددار چندقلوزایی در کشور

پس از مدت‌ها درمان برای فرزنددارشدن، اینک هرلحظه به آرزویشان نزدیک‌تر می‌شدند. گرچه طی این سال‌ها مراجعات فراوان به متخصصان و مراکز ناباروری بنیه اقتصادی خانواده را به‌شدت ضعیف کرده بود؛ اما از وقتی‌که متوجه بارداری‌اش شده بود، دورنمای تمام‌شدن این هزینه‌کردن‌ها و آمدن کودکی در خانواده، کامشان را شیرین کرده بود.

برایش همان فاطمه باش
12:27 - 31 اردیبهشت 1403

برایش همان فاطمه باش

شانه‌های افتاده‌اش را هی بالا می‌کشید. مرد بود دیگر؛ نمی‌خواست کسی زاری‌اش را ببیند. با دلش کنار تخت محبوبش بود و با وجودش کنار تخت دخترش که یک طبقه بالاتر از مادر بستری شده بود. به یک آن، همسر و پدر جانباز شده بود. همسر جانباز بود و به زودی همسر شهید می‌شد.

آرزو
11:01 - 31 اردیبهشت 1403

آرزو

وقت زیادی نداشت. فردا روز مسابقه بود. از دست خانم پرورشی حسابی کفری بود که خبر مسابقه را دیر به آن‌ها داده بود. تاریخ اعلام مسابقه یک ماه پیش بود؛ اما خانم هفته پیش به آن‌ها خبر داده بود.

عصای دست مادر
10:06 - 27 اردیبهشت 1403

عصای دست مادر

دو پر روسری را از پشت گردن رد کرده و بالای سر با گره‌ای محکم کرده‌ام.بعد از دوشب زیر فشار تب چهل درجه، امروز راضی شدم یک استامینوفن ناقابل بخورم. این چندروز هر چه گفتند یک دانه‌اش را بخوری به‌جایی برنمی‌خورد، راضی نشدم. ترس داشتم خوابم ببرد.

برای مادری که مثل باران بارید!
10:00 - 27 اردیبهشت 1403

برای مادری که مثل باران بارید!

باران مثل دم اسب می‌بارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم می‌آمد و با قطره‌های درشت باران روی صورتم می‌خورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.

قدم‌زدن در مسیر فرزندان
09:31 - 27 اردیبهشت 1403
مریم قاسمی از تأثیرات کمال‌طلبی مادران اصفهانی بر تربیت فرزندانشان می‌گوید

قدم‌زدن در مسیر فرزندان

همه ما در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی‌مان به دنبال دستیابی به اهداف بزرگ و مطلوب هستیم و برای رسیدن به آرمان‌های مدنظرمان برنامه‌ریزی کرده و متناسب با هدف پیش رو تلاش می‌کنیم.

سرمایه‌ دنیا و اُخری
11:51 - 25 اردیبهشت 1403

سرمایه‌ دنیا و اُخری

وقتی که پایم به دنیا باز شد، لقب سومین دختر خانواده را به نامم زدند.بابا از آن کردهای بچه‌دوستی است که جنس بچه‌ها خیلی برایش فرقی نمی‌کند. نه که فرق نکند؛ اما آن‌طور که مامان همیشه تعریف می‌کند، بابا از قدیم دور سفره را شلوغ می‌پسندیده.

دختران خورشید؛ تلاشی  برای درخشش اجتماعی
10:43 - 23 اردیبهشت 1403
گروهی که خلأها را دیده‌اند و برای پرکردنش مرکز فرهنگی تشکیل داده‌اند

دختران خورشید؛ تلاشی برای درخشش اجتماعی

مادری‌کردن سخت است؛ به‌خصوص در عصر و زمانه کنونی و به‌خصوص‌تر برای دختران. وقتی از همان اول باید حواست به دخترت باشد که در پارک و تاکسی و فروشگاه با غریبه‌ها زیاد صمیمی نشود، چه نوع لباسی انتخاب کنی که حریم و حیایش حفظ شود …

مادر بیست‌ونه دختر
12:15 - 22 اردیبهشت 1403

مادر بیست‌ونه دختر

امسال به‌جای دو دختر، مادر بیست‌ونه دختر بودم. روزهای اول مهر که سختی و فشار کار ساعت‌های خوابم را به کمتر از پنج ساعت رسانده بود، با خودم می‌گفتم عمرا این بچه‌ها را دوست داشته باشم، عمرا نگران سلامتی آن‌ها بشوم، عمرا دل‌تنگ نبودنشان بشوم، عمرا بیشتر از اندازه دلم برای درس‌ومشقشان بسوزد؛ اما نشد!

امامی که  همین نزدیکی‌هاست…
11:04 - 12 اردیبهشت 1403

امامی که همین نزدیکی‌هاست…

نماز خواندن مامان مناسک مخصوص خودش را دارد. مادرم هرجای خانه نماز نمی‌خواند و سفت و سخت معتقد است که باید برای نماز خواندن یک جای مخصوص داشـت و بــعدهـا این مـکان شــفاعت آدمـیــزاد را می‌کند.

باید عادت کنم
09:35 - 9 اردیبهشت 1403

باید عادت کنم

گوشت و آرد نخودچی را ورز دادم و تخم‌مرغ را شکستم رویشان. شفته‌ها را بین دو کف دست قلقی کردم و انداختم داخل روغن داغ. زینب با موتور کوچکش قام‌قام‌کنان آمد پای گاز. گوشه دامنم را کشید. سرش را کج کرد.