بایگانی برچسب مادر
احتمالا امیرعلی
09:57 - 18 دی 1402

احتمالا امیرعلی

تصاویرشان را یکی‌یکی می‌دیدم: دخترک بور با چشمان درشت مشکی، نوزاد پسری با پاپیون آبی، لرزش پسربچه‌ای بی‌پناه. امیرعلی روی پاهایم تکان می‌خورد.

خدا کار را خیلی راحت کرده!
11:27 - 13 دی 1402

خدا کار را خیلی راحت کرده!

با اخم و بدون خداحافظی در را پشت سرم بستم و زدم بیرون. بلند گفت: «پس حداقل شال و دستکشت رو ببر!» خودم را زدم به نشنیدن. درست یادم نیست سر چی بحث شروع شد و کار به آنجا کشید؛ اما یادم هست که راضی نبود به رفتن و من اصرار داشتم که وعده کرده‌ام و باید بروم. آخرش حتی صدایم هم کمی بالا رفته بود.

مادرم بهترین ریاضی‌دان دنیاست
11:21 - 13 دی 1402

مادرم بهترین ریاضی‌دان دنیاست

دوران ابتدایی در یک مدرسه دولتی درس می‌خواندم. آن سال‌ها اولین کلمه‌ای که با شنیدن «مدرسه دولتی» در ذهن تداعی می‌شد «شلوغی» بود.

بی‌خبر از «نِه نِه» های مصرع بعد
10:28 - 12 دی 1402

بی‌خبر از «نِه نِه» های مصرع بعد

بی‌بی چارقد‌به‌سر بود. از این مادربزرگ‌هایی که تسبیح دستش صیقلی می‌شود بس که صلوات می‌فرستد و گرد انگشت‌هایش می‌چرخاند.

صدای بلند ناامنی
10:22 - 12 دی 1402

صدای بلند ناامنی

مادرم می‌گفت وقتی که مادر بشوی، دیگر هیچ خواسته‌ای برای خودت نداری و تنها چیزی که دوست داری و دلت می‌خواهد، همان چیزی است که بچه‌هایت می‌خواهند.

تخفیف‌های صنوف اصفهان برای هدیه روز مادر
08:16 - 12 دی 1402
کدام فروشندگان محصولاتشان را با 10 تا 50درصد تخفیف عرضه می‌کنند؟

تخفیف‌های صنوف اصفهان برای هدیه روز مادر

«هدیه‌ای برای روز مادر»؛ این جمله‌‌ای است که پشت ویترین مغازه‌های سطح شهر و بازار اصفهان با خط درشت پررنگ به چشم می‌خورد.

به رنگ نور
11:25 - 11 دی 1402

به رنگ نور

همیشه زیر بالشتش سنگ داشت. نه یک سنگ معمولی؛ سنگی که زاویه داشته باشد؛ زبری و تیزی داشته باشد.

گروکشی مادرانه
10:28 - 6 دی 1402

گروکشی مادرانه

به او واقعیت را نگفته بودند؛ فقط مختصر و مفید گفته بودند پیکر محمدرضایش بعد از 29 سال پیدا شده است.

نام مادر روح‌الله
15:02 - 11 خرداد 1402

نام مادر روح‌الله

یکی را چه بگذاریم، همه‌مان رفتیم توی فکر. من یکی خنده‌ام گرفت. بابا همیشه توی حرف‌هایش می‌گفت: من دوست دارم دورم پر از بچه باشد. یکی‌دو تا فایده ندارد. خدای عالم به من مال و ارثی که نداد. ارثیه خدا به من آسم پدرم است و آخرش همان مرا می‌کشد. مال‌ومنال نمی‌خواهم.

فرزندان زهرا (س) در آغوش مادران اصفهانی
00:52 - 27 دی 1401

فرزندان زهرا (س) در آغوش مادران اصفهانی

«من قدرت او را، محبت مادری او را در هور دیدم. در قلب کانال ماهی دیدم. در وسط میدان مین دیدم. وقتی شما مادر ها نبودید و بچه‌هاتان در خون دست و پا می‌زدند، او را دیدم. فاطمه در هور، فاطمه در کربلای 5، فاطمه در اردوند، فاطمه در کوه‌های سرد و سخت کردستان، مادری کرد.» این را شهید قاسم سلیمانی خطاب به مادران شهدا می‌گوید؛ سال‌ها پیش و البته مادرانی که امروز نیز همچنان، چشم به در دوخته‌اند و آنگاه که کاروان شهدا میهمان شهر می‌شوند، به استقبالشان می‌آیند.

مادرانه!
14:43 - 26 دی 1401

مادرانه!

«خدا صبرش را می‌دهد»؛ این جمله‌ای است که به‌واسطه مراوده و صحبت و هم‌نشینی که در طول این سال‌های کاری با مادران شهدا داشته‌ام، از زبان آن‌ها زیاد و مکرر شنیده‌ام. «صبر» کلیدواژه همه مادران شهداست و «صبوری» مسلک و مرام آن‌ها. فرقی ندارد یک پسر داده باشند یا بیشتر؛ گاهی حتی همسرانشان هم در کنار پسرانشان رفته‌اند و به شهادت رسیده‌اند؛ اما دل آن‌ها دریاست و همه این سال‌ها حتی خم به ابرو هم نیاوردند. «خدا صبرش را می‌دهد…»؛ این آرمان و عقیده همه مادران شهداست. آنچه در ادامه آمده است مادرانه‌هایی از چندمادر شهید است که با هم مرور می‌کنیم. مادر شهید منصور رئیسی؛ مادر شهیدان علی، ناصر و مسعود خودسیانی، مادر شهید سعید چشم‌براه و مادر شهید مدافع حرم فاطمیون، شهید احمد ترابی…!

برای مادری که دیگر نیست!
12:18 - 24 دی 1401

برای مادری که دیگر نیست!

هر وقت می‌رفتی بود. اصلا نبودنش خیلی به چشم می‌آمد. اگر نبود ،غصه مثل گلوله برفی می نشست روی گرمای شوق دیدار و همان جا وا می‌رفتی. این را همه رفیق‌بازهای دانشگاه صنعتی اعتراف می‌کنند. ذهنتان را منفی نکنید؛ رفیق از نوع شهیدش منظورم است! هر وقت می‌رفتی آن صورت مثل ماهش نور می‌تاباند روی قلبی که به شوق زیارت پسرش تا گلستان رفته بود.